بسم رب شهدا والصدیقین
حمزه علی بهرامی ۱۷/۱۱/۶۴
- ۰ نظر
- ۱۹ اسفند ۰۰ ، ۱۰:۱۵
بسم رب شهدا والصدیقین
بسم رب شهدا والصدیقین
بسم رب شهدا والصدیقین
بسم رب شهدا والصدیقین
سپهری، رمضانعلی: بیست و ششم بهمن ۱۳۴۰، در روستای قشلاق از توابع شهر آبیک به دنیا آمد. پدرش غلامعلی، کارگر بود و مادرش پروانه نام داشت. تا دوم ابتدایی درس خواند. او نیز کارگر بود. ازدواج کرد و صاحب یک پسر شد. از سوی بسیج در جبهه حضور یافت. هفتم اسفند ۱۳۶۲، در جزیره مجنون عراق به شهادت رسید. پیکرش مدتها در منطقه برجا ماند و سال ۱۳۷۶ پس از تفحص در گلزار شهدای زادگاهش به خاک سپرده شد. برادرش کرمعلی نیز به شهادت رسیده است.
http://khatesorkh.ir/index.php?martyr_id=861
https://qazvin.navideshahed.com/fa/news/443050/
http://qazvin.irib.ir/-/%D8%B4%D9%87%DB%8C%D8%AF-%D8%B1%D9%85%D8%B6%D8%A7%D9%86%D8%B9%D9%84%DB%8C-%D8%B3%D9%BE%D9%87%D8%B1%DB%8C
وصیتانه شهید، رمضانعلی سپهری:
این وصیت نامه را با صحت و سلامتی کامل در مورخ ۲۶/۱۱/۶۲ نوشتم. خداوند بزرگ را شُکر می کنم و سپاسگزارم که مرا به راه مستقیم راهنمایی کرد؛ که این راه، راه انبیا است. خدایا! تو را شُکر می گویم که کمکم کردی به جبهه حق علیه باطل بیایم تا جانم را نثار دین اسلام کنم. ای خدای بزرگ! گر چه در جهاد اکبر ضعیف بودم؛ اما کمکم کن تا در جهاد اصغر پیروز شوم و امیدوارم این خون ناقابل را از بنده حقیرت بپذیری. امام را تنها نگذارید و گوش به فرمان امام خمینی، رهبر انقلاب باشید. حرف امام، همان حرف انبیا است. خانواده های شهدا را فراموش نکنید؛ این خانواده های شهدا بودند که این انقلاب را به پیروزی نهایی رساندند و فرزندان خود را فدا کردند؛ پس قدر این آزادی گرانبها را بدانیم. دین اسلام، دین مبارزه با فساد و کافران است و از صدر اسلام تاکنون هم این طور بوده است و باید ما هم پیرو امامان عزیز و گوش به فرمان ولی فقیه باشیم. فامیل ها، همسایگان و همشهریان محترم! من به شما خیلی بدی کردم و غیبت شما را نمودم؛ پس مرا حلال کنید و به بزرگی خودتان ببخشید. باید راه شهیدان را ادامه دهیم تا در آخرت جواب گوی آنان باشیم و اگر ما به بلندترین نقطه کوه هم برویم، مرگ به سراغ مان خواهد آمد؛ پس چه بهتر مرگ مان در راه خدا و شهادت باشد. برادر شهیدم، کرم جان! من آمدم به دیدارت؛ همان طور که در خواب گفتی رمضان بیا، آمدم! پدر و مادر ارجمند، گرامی و عزیز! یک وقت نباشد شما پس از شهادت من ناراحت باشید؛ نه! نباید ناراحت باشید و باید افتخار هم بکنید که کاری برای اسلام کرده اید. امام حسین(ع)، زن و فرزند و زندگی و جان خود را فدای اسلام عزیز کرد؛ پس اگر ما پیروی از امام عزیز می کنیم، باید عمل هم داشته باشیم؛ شهید شدن در راه خدا افتخار است. مادر جان! شیرت را بر من حلال کن و مرا ببخش که از اول بچگی ام تا به این سن، غیر از بدی هیچ کار خوبی برای شما نکردم؛ مرا به بزرگی خودت ببخش. همان طور که کَرم جان را سرافراز کردید، مرا هم سرافراز کنید. خداوند از شما راضی باشد؛ -ان شاء الله. این طور که مردم از شما در رابطه با شهادت کَرم تعریف کردند، جا دارد باز هم همان کاری را که برای کَرم کردید، برای من هم انجام دهید. پدر جان! شما هم از من راضی باش. برای شما هم هیچ کار خوبی نکردم؛ پس از شهادت من زیاد ناراحتی نکن. متشکرم؛ صبور باشید و صبر داشته باشید. برادر جان! در مدت ۲۲ سال عُمرم به شما هم خوبی نکردم. شما هم باید همان طوری که کَرم جان شهید شده بود روحیه داشتی، همان روحیه را از دست ندهی و صبر داشته باشی، که می دانم صبر داری. مرا ببخش و حلالم کن. متشکرم؛ خداوند از شما راضی باشد. خواهر مهربانم! شما هم مرا حلال کن؛ چون شما بر گردن من حق زیادی داشتی؛ ولی من هیچ کار خوبی برای شما انجام ندادم. شما به بنده زیاد خوبی کردی و در عوض من به شما خوبی نکردم؛ مرا حلال کن. زن داداش! مرا حلال کن. واقعاً سید هستی! سید پیغمبری و خوب، دلسوز و مهربان. همسر مهربانم! بعد از شهادت بنده حقیر، می توانی به موازین اسلامی خود عمل و ازدواج کنی. باید به دستورات دین اسلام عمل کرد. من از شما خیلی راضی هستم. امیدوارم از بنده حقیر راضی باشی و پیام من به شما این است: زیاد ناراحتی نکن و از طرف من از برادرها و خواهرهایت عذرخواهی کن که اگر بدی به آن ها کرده ام، مرا ببخشند. صبر داشته باش. مرا پیش برادرم دفن کنید. خواهرانم! از شما یکی یکی درخواست دارم نماز و روزه خود را فراموش نکنید و امام را دعا کنید و راه شهیدان را ادامه دهید.۱ (۱۳۸۷۸۷۷) رمضانعلی سپهری
بسم رب شهدا والصدیقین
رشیدی، لطفعلی: ششم شهریور ۱۳۴۱، در روستای بندبلیق از توابع شهر میانه به دنیا آمد. پدرش قرداشعلی و مادرش شهربانو نام داشت. در حد خواندن و نوشتن سواد آموخت. کشاورز بود. سال ۱۳۶۰ ازدواج کرد. از سوی بسیج در جبهه حضور یافت. نوزدهم بهمن ۱۳۶۱، در دزفول به شهادت رسید. اثری از پیکرش به دست نیامد. مزار یادبود وی در زادگاهش قرار دارد.
شهید، لطفعلى رشیدى: پدر عزیزم! از این که مرا به این سن و سال رساندی و با اخلاق اسلامى تربیت کردى و راه حق و دین مقدس اسلام را از سن کوچکى براى ما روشن ساختى و همیشه ذهنمان را از سخنان حق پُر کردى، از شما تشکر میکنم و از خداوند متعال خواستارم که -ان شاء الله- اجر جلیل عنایت بفرماید و در روز قیامت، خداوند، شما عزیزان را از رحمت خودش بهره مند سازد. پدر بزرگوارم! اگر روزى در راه خداوند متعال و براى انجام وظیفه در این راه مقدس، دین اسلام و قرآن مبین به درجه رفیع شهادت نایل گشتم، بدانید این آرزوى همیشگى ما ملت مسلمان است. اگر روزى خبر شهادتم را شنیدید، ناراحت نباشید و خداوند را شُکر کنید و نماز بخوانید و خداوند را عبادت کنید و به مادرم بگویید صبر کند که خداوند صابرین را دوست دارد. اما پدر عزیزم! همیشه سلامتى امام امت و ظهور حضرت ولى عصر(عج) را از خداوند خواستار باشید. امیدوارم -ان شاء الله- تا انقلاب حضرت ولى عصر(عج)، این حکومت اسلامى برقرار باشد.۱ (۱۳۳۵۶۶۶)
http://tashohada.ir/shohada_item/id,233/%D8%AC%D9%87%D8%A7%D8%AF-%D8%B4%D9%87%D8%B1%DB%8C.html?listShohada=41
http://khatesorkh.ir/index.php?martyr_id=403
بسم رب شهدا والصدیقین
بیوگرافی |
شهبازی، گرزعلی: سوم تیر ۱۳۴۷، در روستای بهن از توابع شهر خدابنده به دنیا آمد. پدرش قندعلی و مادرش زری نام داشت. تا چهارم ابتدایی درس خواند. کشاورز بود. به عنوان سرباز ارتش در جبهه حضور یافت. بیست و پنجم اردیبهشت ۱۳۶۷، در صالحآباد مهران توسط نیروهای عراقی بر اثر اصابت ترکش خمپاره به سینه، شکم و دست، شهید شد. مزار او در گلزار شهدای زادگاهش واقع است. |
نام | گرز علی شهبازی |
نام پدر | قند علی |
نام مادر | زری |
محل شهادت | صالح آباد |
بسم رب شهدا والصدیقین
شهید حسینعلی حقوردی، در دوم آبان ۱۳۴۵، در روستای شهرک از توابع شهر زنجان دیده
به جهان گشود. پدرش علی، کارگری میکرد و مادرش نارخانم نام داشت. تا اول
متوسطه درس خواند. به عنوان پاسدار در جبهه حضور یافت. سیام آبان ۱۳۶۴، در
بانه هنگام درگیری با گروههای ضدانقلاب بر اثر اصابت گلوله به سر، شهید
شد. مزار او در گلزار شهدای پایین شهر زادگاهش قرار دارد.
بسم رب شهدا والصدیقین
بسم رب شهدا والصدیقین
بسم رب شهدا والصدیقین
بسم الله الرحمن الرحیم.
«و لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتاً بل احیاء عند ربهم یرزقون».
( آلعمران/ ۱۶۹).
اینجانب «علی محمددوست»، به وحدانیت خداوند (جلّجلاله) که آفرینندهی همه چیز میباشد و خداوندی که هر چه بخواهد، هست می شود و هر چه نخواهد، نیست می شود و خداوندی که از آن سوی جهان تا این سوی جهان خبر دارد و به نبوّت پیامبران الهی ـ از حضرت آدم (ع) تا حضرت محمد (ص) ـ اقرار مینمایم.
هدف از آمدن من به جبههی جنگ حق علیه باطل، این است که از اسلام عزیزی که پیامبر اسلام بنیانگذار آن بود، دفاع نمایم و از مملکت اسلامی ـ که نتیجهی انقلابی بس عظیم به رهبری امام خمینی (س) بوده است ـ دفاع کنم و از ناموس خود و ناموس برادران خود دفاع کنمو به ندای امام حسین (علیه السلام) ـ که در روز عاشورا فریاد کرد و گفت: «آیا کسی هست که به یاری من بیاید؟» ـ جواب دهم. من برای لبیک گفتن به ندای حسین (ع) و به فرزند پاک او، خمینی بتشکن (س)، به جبههی حق علیه باطل روانه شدم. … و اما پیامی که برای خانوادهی عزیزم دارم، این است که: به یاری قرآن بشتابید و اسلام را یاری نمایید و به سخنان فرزند حسین (ع)، که امام بزرگوارمان است و نصیحتهایی که حسینوار مینماید، گوش فرا دهید.
اگر چراغی از چراغ های این دنیای بیکران خاموش شد، نگران نباشید که اصل روشنی خود باقی است و مپندارید که آن چراغ خاموش است. اگر من هم از این دنیای فانی رفتم و در راه اسلام به درجهی رفیع شهادت رسیدم، مبادا برایم گریه و زاری نمایید که شهید باقی و زنده است.
اگر گریه و زاری کنید، روح مرا آزار
میدهید و اجر مرا هم کم میکنید. … و اما ای برادر دانشآموز! قلم تو
همچون تفنگ من تیز و بُرّنده است و با آموختن تو قلب دشمن به لرزه در
میآید. ای برادر! در سنگر مدارس از تفرقه و جدایی دوری نما، که این تفرقه
باعث جنگ و جدال میشود. ای برادری که در سنگر مدارس هستی! به دنبال علم و
دانش توأم با ایمان و یادگیری باش، نه برای گرفتن مدرک و اشغال کردن پستی؛
بلکه آموزش و پرورش به معنای واقعی آن. و اما سخنی دیگر: قرآن را حتی لحظه
ای فراموش نکنید و فرمودههای امام خمینی (س) را با جان و دل بپذیرید.
۱۴/۱۲/۱۳۶۰
http://abeyek.com/%d8%a7%db%8c-%d8%a8%d8%b1%d8%a7%d8%af%d8%b1-%d8%af%d8%a7%d9%86%d8%b4-%d8%a2%d9%85%d9%88%d8%b2-%d8%a2%d9%85%d9%88%d8%ae%d8%aa%d9%86-%d8%aa%d9%88-%d9%82%d9%84%d8%a8-%d8%af%d8%b4%d9%85%d9%86-%d8%a8%d9%87/
http://tashohada.ir/shohada_item/id,134/%D8%A8%D8%B1%D8%A7%D8%AA%D8%B9%D9%84%DB%8C.html
بسم رب شهدا والصدیقین
بسم رب شهدا و الصدیقین
شهید علی سلیمانی ها
این شهید بزرگوار در روز دهم مهر ماه سال ۱۳۴۸، در روستای قشلاق از توابع شهر آبیک به دنیا آمد. پدرش ولیالله، کشاورزی میکرد و مادرش معصومه نام داشت. تا چهارم ابتدایی درس خواند. کارگر بود که از سوی یگان بسیج استان در جبهه حضور یافت. در روز دوازدهم اسفند ماه سال ۱۳۶۶، در کرمانشاه دچار سانحه رانندگی شد و بر اثر ضربه مغزی به شهادت رسید. مزار او در گلزار شهدای زادگاهش واقع است.
فرازهایی بر وصیت نامه شهید بزرگوار: بسم الله الرحمن الرحیم. ای زمان! شاهد باش و ای زمین! گواه باش، که من رفتم تا ندای «حسین» (ع) را ـ که در دشت «کربلا» و در میان آن خاموش پست و در غوغای چکاچک شمشیرها و نیزهها و از پس تمام مظلومیتهای تاریخ برآمد ـ جواب گویم و خون بیارزشم را در التزام رکاب فرزند برومندش «روح الله» به درگاه احدیت هدیه بَرَم و بگویم: «اگر دین «محمد» (ص) با خون من قوام مییابد، پس ای شمشیرهای آخته! مرا در برگیرید و به سوی دیار عاشقان سوقم دهید؛ آنجایی که فقط پرواز است و پرواز.»
اینک که این وصیتنامه را مینویسم، حالتی دیگر دارم. روحم در پرواز است. به امام «حسین» (ع) میاندیشم؛ به آموزگار شهادت. به آن که با قیامش درس آزادگی به ما داد، که بیایید مرا از این زندان برهانید، تا به سان مرغی سبکبال، آزاد و رها از تعلقات دنیوی به سوی او پر کِشم؛ کسی که از اویم و عشقم این است که به سویش بروم. من با شهادتم، غاصبان «قدس»، «حرمین شریفین»، «عتبات عالیات» و تمامی امکنهی مقدسه و کاخنشینان شرق و غرب را به زنجیر خواهم کشید؛
همان سان که مولایم «حسین» (ع) تمامی ظالمین را به محاکمه کشید. تو ای تاریخ و ای کربلای ایران! شاهد باش که من با خونم به سالارم عرض کردم: «یا ابا عبدالله! انی سلم لمن سالمکم و حرب لمن حاربکم الی یوم القیامه» آری! شهادت، زینت «محمد» (ص) و آل اوست و میراث گرانبهای ما است و چه باک از شهادت، که خود تولدی نوین است. «خدایا، خدایا! تا انقلاب مهدی (عج)، خمینی را نگهدار». ۰۴/۱۲/۱۳۶۶. علی سلیمانیها
بسم رب شهدا و الصدیقین
بسم رب شهدا والصدیقین
بسم رب شهدا والصدیقین
بسم رب الشهداء والصدیقین شهید علی رضا نبی تبار فرزند وجیه الله در تاریخ 1349 در تهران دیده به جهان کشود تحصیلات ابتدایی راهنمایی واوایل متوسطه را در تهران گذراند وباشروع جنگ تحمیلی برای مصاف با دشمن بعثی بطور داوطلبانه عازم جبهه های نور علیه ظلمت شد ودر عملیات کربلای 5 در تاریخ 65/11/2 در منطقه شلمچه به درجه رفیع شهادت نائل آمد و پس از 9سال پیکر مطهرش درقطعه20_22_50 بهشت زهراءدرکنار دیگرشهداء جای گرفت.روحش شاد ویادش پر رهرو باد.جهت شادی ارواح طیبه همه شهدای اسلام وشهید علی رضا نبی تبار با ذکر یک حمد و3 صلوات آنان را یاد کنیم.جمعیت انصارالشهداء شهرستان آبیک
بسم رب شهدا و الصدیقین
حاجی علی حضرتی | |
نام پدر | اسمعلی |
نام مادر | معصومه |
محل شهادت | شلمچه |
بیوگرافی |
حضرتی، حاجیعلی: چهارم فروردین ۱۳۴۷، در روستای قشلاق از توابع شهر آبیک به دنیا آمد. پدرش اسمعلی، کشاورز بود و مادرش معصومه نام داشت. او نیز کشاورز بود. از سوی بسیج در جبهه حضور یافت. دوم بهمن ۱۳۶۵، در شلمچه بر اثر اصابت ترکش و سوختگی به شهادت رسید. مزار او در گلزار شهدای زادگاهش واقع است. |
محل تولد | آبیک - قشلاق | تاریخ تولد | ۱۳۴۷/۰۱/۰۴ |
محل شهادت | شلمچه | تاریخ شهادت | ۱۳۶۵/۱۱/۰۲ |
استان محل شهادت | خوزستان | شهر محل شهادت | خرمشهر |
وضعیت تاهل | مجرد | درجه نظامی | |
تحصیلات | نامشخص | رشته | - |
عملیات | سال تفحص | ||
محل کار | بنیاد تحت پوشش | ||
مزار شهید | قزوین - آبیک - قشلاق |
بسم رب شهدا و صدیقین
علی شیرمحمدی | |
نام پدر | محمد |
نام مادر | بانو سلطنت |
محل شهادت | حاج عمران |
بیوگرافی |
شیرمحمدی، علی: پنجم دی ۱۳۴۵، در روستای حصار خروان از توابع شهر آبیک به دنیا آمد. پدرش محمد، کشاورز بود و مادرش بانو سلطنت نام داشت. تا اول راهنمایی درس خواند. به عنوان سرباز ارتش در جبهه حضور یافت. سیام دی ۱۳۶۵، در حاج عمران عراق بر اثر اصابت ترکش به پا، شهید شد. مزار او در گلزار شهدای زادگاهش واقع است. |
محل تولد | آبیک - حصار خروان | تاریخ تولد | ۱۳۴۵/۱۰/۰۵ |
محل شهادت | حاج عمران | تاریخ شهادت | ۱۳۶۵/۱۰/۳۰ |
استان محل شهادت | - | شهر محل شهادت | - |
وضعیت تاهل | مجرد | درجه نظامی | |
تحصیلات | اول راهنمائی | رشته | - |
عملیات | سال تفحص | ||
محل کار | بنیاد تحت پوشش | ||
مزار شهید | قزوین - آبیک - حصارخروان |
http://khatesorkh.ir/index.php?martyr_id=1745