نشر آثار شهدا و رزمندگان آبیک

اللهم ارزقنا شهادت فی سبیل الحسین(ع)

نشر آثار شهدا و رزمندگان آبیک

اللهم ارزقنا شهادت فی سبیل الحسین(ع)

نشر آثار شهدا و رزمندگان آبیک

وصیت های شهدا و خاطرات رزمندگان را جهت انتشار به ما بفرستید.

۸ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «سید» ثبت شده است

بسم رب شهدا والصدیقین











شهید عبدالحمید قاضی میرسعید
شهید دکتر عبدالحمید قاضی میرسعید در مرداد ماه سال 1339 در شهرستان طالقان متولد شد، او فرزند چهارم خانواده بود، ‏پس از اتمام موفقیت‌آمیز دوران ابتدایی و دبیرستان در سال   135در دانشکده پزشکی دانشگاه علوم پزشکی ‏اصفهان پذیرفته شد. ‏

شهید حمید در مبارزات انقلاب اسلامی حضوری فعال داشت ‏که پس از انقلاب وارد جهاد سازندگی شد و در اکیپ‌های اعزامی به مناطق محروم، مسئولیت امور فرهنگی و ‏درمانی را بر عهده گرفته بود. با شروع جنگ، به جبهه‌های نبرد شتافت و همزمان، ‏عضو سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شد، پس از مدتی به بهانه شهادت دوستش وارد سپاه پاوه شد، به عنوان مسئوول روابط عمومی سپاه پاوه و سپس قائم مقام فرماندهی مسئوولیت پذیرفت تا این که با عزیمت فرمانده سپاه پاوه ، سردار رشید اسلام شهید حاج همت به جبهه های جنوب در بهمن ماه سال 1360 ، به عنوان فرمانده سپاه پاوه مشغول خدمت شد .

شهید سید عبدالحمید قاضی با ازدواج خود در سال 62 گامی دیگر در جهت تعالی و تکامل برداشت ، ازدواجی که در مسجد انجام شد و حاصل این ازدواج تنها فرزندی که به عشق حضرت ابا عبدالله الحسین (ع) حسین نامگذاری شد . آن شهید با تمام علاقه ای که به یگانه فرزندش داشت همیشه برای او آرزوی شهادت می کرد.

حمید علاوه بر حضور در مناطق جنگی و شرکت در عملیات‌ها به تحصیلش نیز اهمیت می ‏داد و در امدادرسانی در نزدیکترین منطقه به خط مقدم، فعالیت داشت. ‏

با شروع عملیات پیروزمند و الفجر 8 از سوی رزمندگان اسلام در بهمن سال 1364 بار دیگر دکتر سید عبدالحمید قاضی میر سعید با آن چهره شکفته و مهربان و آن لبخند صمیمی و به یاد ماندنی و سخنان بلیغ و امید بخش و پر محتوایش که همیشه لبریز از عشق به امام ، شهیدان و شهادت و مدافع ارزشهای اصیل انقلاب اسلام بود همانند اکثر عملیات های دیگر ، به سوی جبهه عزیمت کرد.

او لحظه ای آرامش نداشت و چون پروانه ای گرد شمع وجود مجروحان می گشت تا این که روز شنبه 26 بهمن ماه 64 به همراه جمعی دیگر از همرزمان عاشق و فداکارش ، می‌خواست نماز بخواند که متوجه می‌شود دکتر کرباسچی ، دوست شهید حمید ‏زخمی شده است ، حمید مشغول بستن جراحات و مداوای وی می‌شود، ناگهان به همراه جمعی از همرزمانش ‏که در اورژانس خط مقدم بودند به فیض شهادت نایل می‌شوند. و روح بلندش در بیکران آسمان خداوندی طیران یافت . او عاشق شهادت بود و این عشق در تمام وجودش مشهود بود

https://alborz.navideshahed.com/fa/news/408571


https://defapress.ir/fa/news/467660


شهید دکتر سید عبدالحمید قاضی میرسعید از زبان همسرش

https://hawzah.net/fa/Magazine/View/5737/5747/57477



https://www.golzar.info/29298



  • خادم شهدای آبیک

بسم رب شهدا و الصدیقین








شهید سید هاشم حسینی فرزند حاج سید جلال در تاریخ 1342 در روستای صالحیه قارپروزآباد) در خانواده ساداتی که مورد احترام همه بود ؛ خانه ای که همیشه در آن صدای قرآن و ذکر خدا شنیده میشد ، دیده به جهان گشود ، شهید سید هاشم حسینی پس از پایان تحصیلات در کارخانه فخر ایران مشغول به کار گردید قبل از تشکیل بسیج روستا در بسیج سپاه آبیک فعالیت مینمود ، پس از تشکیل بسیج روستا عضو آن شده و به جبهه اعزام گردید و سپس وارد سپاه پاسداران شد. شهید سیدهاشم تقوای بسیار بالایی داشت. در زمان جنگ تحمیلی 4 بار به جبهه های حق علیه باطل اعزام و در مناطق خرمشهر ، طلائیه و در عملیات های بیت الامقدس (آزادسازی خرمشهر) خیبر و به عنوان آر پی جی زن در جبهه به مبارزه با دشمنان اسلام پرداخت و پس از 10 ماه حضور در جبهه و مبارزه با کفر جهانی و در سن 20 سالگی و در مورخه 62/12/7 در عملیات خیبر و در منطقه طلائیه به درجه رفیع شهادت نائل آمد

فرازهایی از وصیتنامه شهید:
خدایا اگر هزار بار در جبهه بمیرم راضی هستم ولی نمیخواهم در رختخواب بمیرم. خدمت کلیه عزیزان عرض میکنم ؛ من این راه را کورکورانه نرفتم ، بلکه با چشمی باز و دلی پر شور این راه را انتخاب کرده ام.


  • خادم شهدای آبیک

بسم رب شهدا والصدیقین









در اولین روز سال 1342 در یکى از روستاهاى شهرستان طالقان خانواده افتخارى هدیه‌اى خداى دریافت کردند و نام او را که از تبار حسین (علیه السلام) بود، سید شهاب‌الدین نهادند، سید تحت تعلیمات قرآن کریم بزرگ شد و ضمن تحصیل، به فعالیت‌هاى قرآنى روى آورد. در همان دوران، نوجوانى شایسته سربازى روح‌الله (س) شد و علم نهضت سبز خمینى (س) را در زادگاهش بر دوش گرفت و با عشق و ارادت به علمدار کربلا در این مسیر پیش رفت. آشنایى با اندیشه هاى خمینى کبیر (س) او را به دنیایى جدید وارد کرد. پس از پیروزى انقلاب، با هدف حفظ دستاوردهاى انقلاب و پاسدارى از خون شهدا، فعالیت‌هایى را در شهرهاى هشتگرد، کرج و تهران دنبال کرد. همزمان با تحمیل جنگ نابرابر به میهن، تحصیل را رها کرد و به جهاد پرداخت. وى در این دوران، به عضویت سپاه پاسداران انقلاب اسلامى درآمد. و مسوولیت اتاق جنگ سپاه هشتگرد را به عهده گرفت. افتخارى براى مدتى نیز در سپاه ناحیه ساوجبلاغ و کرج فعالیت کرد وآن گاه از طرف لشکر 10 سیدالشهدا (علیه اسلام) به عنوان معاون گردان به جبهه‌هاى نبرد حق علیه باطل شتافت. سید شهاب‌الدین در زمان حضور در شهر، براى اعتلاى فرهنگ زادگاهش، به تأسیس کتابخانه و انجمن اسلامى مبادرت کرد. رشادت‌ها و دلاورى‌هایش در عملیات‌هاى بسیارى در سمت فرماندهى گردان، باعث شد که دشمن بعثى، انگشت نشانه روى او بگذارد و او را هدف کینه‌هایش قرار دهد. سرانجام یکى دیگر از فرزندان زهرا (علیها السلام) در تاریخ 1362/12/10 در جزیره مجنون سر بر دامان مادر نهاد و شهد شیرین شهادت در کامش ریخته شد و با اصابت گلوله‌اى از سوى دشمن، به دیدار معبود شتافت

https://alborz.navideshahed.com/fa/news/422979/

https://www.golzar.info/163174/

https://rasekhoon.net/mashahir/show/581280/

https://vahidmajidi.com/%D8%A7%D8%B7%D9%84%D8%A7%D8%B9%D8%A7%D8%AA-%D8%B4%D9%87%D8%AF%D8%A7/%D8%B4%D9%87%DB%8C%D8%AF-%D8%B3%DB%8C%D8%AF%D8%B4%D9%87%D8%A7%D8%A8-%D8%A7%D9%84%D8%AF%DB%8C%D9%86-%D8%A7%D9%81%D8%AA%D8%AE%D8%A7%D8%B1%DB%8C-%D9%81%D8%B1%D8%B2%D9%86%D8%AF-%D8%B9%D9%84%DB%8C

سردار شهید «سیدشهاب الدین افتخاری» فرزند « سیدعلی» در سال 1343، در «پراچان» طالقان چشم به جهان گشود. وی تا مقطع سوم راهنمایی ادامه تحصیل داد و این پاسدار رزمنده بعد از مجاهدت ها و رشادت ها در حالیکه فرماندهی لشکر شیدالشهدا را بر عهده داشت در عملیات خیبر در جزیره مجنون بر اثر اصابت تیر به بدن در دهم اسفند ماه 1362، در گلزار شهدای امامزاده محمد حصارک در جوار شهدای دیگر این مرز و بوم آرمیده است.

از سردار شهید «سید شهاب الدین افتخاری» وصیت نامه ای در دست است که فرازی از این وصیت نامه نورانی را که در ابتدا با کلام پروردگار در آیه 76 سوره نساء آغاز شده است و در ادامه در وصیت نامه خود پیام هایی برای ملت شهید پرور ایران را در ادامه خبر می خوانید.

بسم الله الرحمن الرحیم

سوره مبارکه النساء آیه ۷۶
«الَّذینَ آمَنوا یُقاتِلونَ فی سَبیلِ اللَّهِ ۖ وَالَّذینَ کَفَروا یُقاتِلونَ فی سَبیلِ الطّاغوتِ فَقاتِلوا أَولِیاءَ الشَّیطانِ ۖ إِنَّ کَیدَ الشَّیطانِ کانَ ضَعیفًا﴿۷۶﴾»
کسانی که ایمان دارند، در راه خدا پیکار می‌کنند؛ و آنها که کافرند، در راه طاغوت. پس شما با یاران شیطان، پیکار کنید! (و از آنها نهراسید!) زیرا که نقشه شیطان، (همانند قدرتش) ضعیف است
.

پروردگارا ! به روان مقدس محمد و آل محمد رحمت فرست و مرزهای اسلام را از حمله دشمنان در پناه خود مصون و محفوظ بدار و مرزبانان ما را در ایفای وظایفی که به عهده دارند، حمایت فرما.

با عرض سلام و درود بیکران به پیشگاه حضرت بقیه الله اعظم امام زمان ارواحنا فداه.

با سلام و درود بیکران به پیشگاه نائب آن حضرت امام امت موسی زمان بت شکن دوران، پیر جماران و همچنین با سلام و درود بیکران به روان پاک شهیدان.

این حقیر شهادت می دهم خدا یکی است و شریکی ندارد و شهادت می دهم که حضرت محمد (ص) پیامبر و فرستاده خدا و آخرین پیامبر اسلام است و شهادت می دهم که دوازده امام اول حضرت علی (ع) و آخر آن امام زمان مهدی موعود جانشین حضرت محمد (ص) می باشند که آن حضرت مهدی غائب است امید است روزی ان شاء الله ظهور کنند و عالم را پر از عدل و عدالت نماید.

اینجانب سید شهاب الدین افتخاری فرزند سید علی با کمال میل تشخیص به جبهه حق علیه باطل رفتم تا از اسلام و قرآن دفاع نمایم اگر در این راه مقدس شهادت نصیبم شد چه بسیار خوب و چه چیزی بهتر از شهادت و اما مسائلی را که باید بیان کنم این است که ای امت عزیز و قهرمان ایران همانطوری که تا حال در صحنه بودید باشید و امام امت را تنها نگذارید که می دانم نمی گذارید.

قدر امام را بدانید و به حرفهای او جامه عمل بپوشانید که رضای خدا در آن است دنبال روحانیت مبارز باشید که روحانیت بود که ما را از جهل و گمراهی نجات داده است. به جبهه بروید و جبهه ها را پر کنید که راه قدس از کربلا می گذرد با شایعه سازان و منافقین و آنهائیکه به هر نحوه ای می خواهند به انقلاب ضربه بزنند بجنگید که رستگار خواهید شد.

چنان پا به عرصه جنگ نهید که گویا مانند جد بزرگوارمان امام حسین (ع) وارد جنگ شدید و به گفته امام امت چه بکشید و چه کشته شوید در هر دو صورت پیروزید.

ما چنان سیلی به صدام خواهیم زد که دیگر از جایش بلند نشود و دیدید چطور سیلی می زنیم و خواهیم زد اما پیامم به جوانان حزب الله؛ ای جوانان چنان اسلحه شهیدان را به دست گیرید که خانواده شهیدان این احساس را نکنند که اگر فرزندشان شهید شد کسی نیست که راهشان را ادامه دهد.

شما جوانان با غیرت به دیدار خانواده شهیدان بروید و به خانواده هایشان نوید پیروزی دهید که پیروزی نزدیک است.

ای برادران حزب الهی، ای جوانان، ای پیرمردان، ای خواهران، ای برادران، ای مادران مبادا که در بی تفاوتی بمیرید که علی اکبر حسین در راه حسین و با هدف شربت شهادت نوشید.

ای مادران و پدران مبادا از رفتن فرزندانتان به جبهه جلوگیری کنید که فردا در محضر خدا نمی توانید جواب امام حسین و حضرت زینب را بدهید که تحمل 72 شهید از یک خانواده را نمود.

ای وصیت من به تو ای پدر و مادر گر چه می دانم وظیفه فرزندی را ادا نکردم ولی امیدوارم که مرا ببخشید و امیدوارم که خداوند اجرتان دهد اما در شهادت من گریه و زاری نکنید و خدا را شکر کنید که فرزندتان در چنین راهی به آرزویش که همین شهادت بود، رسید.

می دانم مادر جان! تحملش برایت مشکل است ولی خودت را به جای آن مادرانی قرار بده که پنج تا از فرزندانش شهید شدند و در خانه کسی را ندارد و می گوید: اگر فرزند دیگری داشتم آن را هم در راه خدا می دادم. مادر جان! اگر برای شهادتم دلتنگ شدی به «امامزاده محمد حصارک» و به بهشت زهرا سر مزار شهیدان گمنام برو.

امیدوارم فردای قیامت پیش فاطمه زهرا (س) سربلند و رو سفید باشی. اما برادران و خواهرانم شما باید چنان سرسختانه با ایادی استعمار مبارزه کنید که من را خوشحال سازید و چنان قرص و محکم باشید که وقتی ضد انقلاب شما را دید نا امید شوند.

خواهرانم! شما چنان باشید که اسلحه تان حجابتان باشد شما باید مثل زینب باشید. خدای نکرده برایم گریه نکنید. هر وقت خواستید برایم گریه کنید برای آن عزیزانی گریه کنید که خواهر و مادر ندارند.

امام را دعا کنید و از خداوند بخواهید تا انقلاب مهدی او را برای مسلمین نگهدارد. بیشتر به پیش خانواده اسرار و مفقودین و شهداء بروید و از آنها قوت قلب بگیرید. در خاتمه از همگی شما می خواهم که مرا حلال کنید.

اما وصیتم به تو ای همسر؛ از اینکه دوران زندگیمان کم بود ناراحت نباشید خدا خواسته که چنین باشد از طرفی دیگر شاید وظیفه ام را نسبت به شما ادا نکرده باشم از شما عذر می خواهم.

اما معصومه اصلا ناراحتی برایم نکن خود را برای تحمل رنج ها و مصیبت ها و ناکامی ها و ناروائی ها آماده ساز و دل قوی دار که خداوند یکتا پشتیبان و نگهبان شماست و خداوند است که عاقبت شما را بخیر می گرداند و این مصیبتها رسید.

معصومه اوایل زندگی مان بود شاید هنوز به طور کامل به خصوصیات اخلاقی و رفتار همدیگر آشنا نبودیم و گاهی وقتها سر شما داد کشیده ام. امیدوارم که مرا ببخشید و من هم از خداوند می خواهم که به شما اجر عنایت بفرماید و شما پیش حضرت زینب رو سفید باشید.

دیگر عرضی ندارم و از شما می خواهم که حلالم کنید و همیشه امام را دعا کنید.

خدایا خدای تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار.

از عمر ما بکاه و به عمر رهبر افزای " سید شهاب الدین افتخاری "

منبع: پرونده فرهنگی شهدا،اداره اسناد انتشارات، هنری



ای جوانان چنان اسلحه شهیدان را به دست گیرید که خانواده شهیدان این احساس را نکنند که اگر فرزندشان شهید شد کسی نیست که راهشان را ادامه دهد. شما جوانان با غیرت به دیدار خانواده شهیدان بروید و به خانواده هایشان نوید پیروزی دهید که پیروزی نزدیک است.


  • خادم شهدای آبیک

بسم رب شهدا والصدیقین





شهید سیدفرزین شریعت‌پناهی،  چهاردهم شهریور ۱۳۴۵، در شهر میانه دیده به جهان گشود. پدرش علینقی و مادرش ثریا نام داشت. دانش‌آموز سوم راهنمایی بود. به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت. سیزدهم آبان ۱۳۶۲، در پنجوین عراق بر اثر اصابت ترکش به سینه و شکم، شهید شد. مزار او در گلزار شهدای شهر آبیک واقع است.



https://qazvin.navideshahed.com/fa/news/441839
http://khatesorkh.ir/index.php?martyr_id=876



  • خادم شهدای آبیک

بسم رب شهدا والصدیقین








بیوگرافی
افتخاری، سیدساعد: دوم خرداد ۱۳۴۰، در روستای پراچان از توابع شهر کرج به دنیا آمد. پدرش سید ضرغام، کارگری می‌کرد و مادرش ماهپاره نام داشت. تا پایان دوره متوسطه درس خواند و دیپلم گرفت. معلم بود. از سوی بسیج در جبهه حضور یافت. بیستم اردیبهشت ۱۳۶۱، در ام‌الرصاص عراق بر اثر اصابت ترکش به سر، شهید شد. مزار او در گلزار شهدای روستای خوزنان از توابع شهر آبیک واقع است.

قزوین - آبیک - خوزنان
محل تولد کرج - پراچان تاریخ تولد ۱۳۴۰/۰۳/۰۲
محل شهادت ام الرصاص تاریخ شهادت ۱۳۶۱/۰۲/۲۰
استان محل شهادت بصره شهر محل شهادت -
وضعیت تاهل مجرد درجه نظامی
تحصیلات دیپلم رشته -
عملیات بیت‌‌المقدس سال تفحص
محل کار
بنیاد تحت پوشش
مزار شهید
نام سید ساعد افتخاری
نام پدر سید ضرغام
نام مادر ماه پاره
محل شهادت ام الرصاص



وصیتنامه شهید، سیدساعد افتخارى:
وقتى ما این دنیا را ترک مى‏ کنیم و به سوى عالم حقیقى رهسپار مى‏ شویم، لازم و واجب است که به دیگر مؤمنان سفارش ها و توصیه‏ هایى داشته باشیم؛ لذا وصیت مى‏ کنم که اى پدر، مادر، برادر و خواهران ایرانی ام! پس از شهادت فرزند و برادرتان مبادا لحظه‏ اى از یاد خدا غافل شوید. تقوى پیشه کنید و با سلاح صبر و مقاومت قلب دشمنان اسلام را هدف بگیرید و آن را سوراخ سوراخ کنید که دشمن از صبر و شکیبایى شما مى‏هراسد و بر خود مى‏ لرزد. امیدوارم که همیشه اطاعت خدا کنید و در مبارزه بر علیه کفر و الحاد و نفاق داخلى لحظه‏ اى درنگ نکنید و از امام عزیز، خمینى بت‏شکن تا آخرین قطره ی خونتان پشتیبانى کنید و از اطاعت او سرپیچى نکنید. او فرزند حسین(ع) است و سردار امام زمان(عج) مى‏ باشد؛ پس موقعیت خودتان را درک کنید و قدر خودتان را بدانید و ببینید که در چه برهه ‏اى از زمان قرار دارید. از امام باقر(ع) پرسیده شد: «زیربناى اسلام چیست؟» فرمودند: «۵ چیز است: نماز، زکات، حج، روزه، ولایت و امامت.» و در رابطه با ولایت مى ‏گویند: «ولایه افضل لِاَنه مفتاحهن و الى هو الدلیل علیهن»؛ ولایت و امامت از همه برتر است، زیرا کلید و راه گشاى همه چیز آنهاست. و به همین دلیل است که همه ی شهدا در پیامشان تأکید مى ‏کنند که از ولایت و امامت جدا نشوید. اى عزیز! طلوع فجر پیروزى نزدیک است و من چهره ی زیبا و دلرباى آن را در افقى نزدیک مى‏ بینم. سلاح ایمان را بر دوش گیرید و این شیاطین را -که راه خدا را سد کرده ‏اند- به دور برانید و چهره ی حق را از شکم باطل به در آورید و آن را به عموم انسانها بنمایانید. گاه باطل لباس حق به تن مى‏ کند و شما صادقان باید آن را بِدَرید و حق را آشکار کنید. اى مؤمنان! دستان مرموز و نامرئى شیاطین لحظه‏ اى آرام نمى‏ گیرد و همواره انقلابتان را با انواع توطئه تهدید مى‏ کند. شما باید با سلاح ایمانتان ریشه ی این شیطان و شیطانک ها را قطع کنید و به زباله دانى تاریخ بیندازید. ابلیس، با انواع چهره‏ ها به جنگتان آمده و شما به حول و قوه ی خداوند در هر مرحله او را شکست دادید و از دیار خود بیرونش کردید و با شادى پیروزیتان را بر ابلیس جشن گرفتید. اما اى برادران! ایادى ابلیس ممکن است که به گونه ‏اى دیگر وارد بدن هاى شما شوند و بخواهند در نَفسِتان فساد کنند. سعى کنید با تَمسُّک به قرآن و اهل بیت رسول‏ الله(ص) خود، در مقابل این شیاطین مصون شوید. اگر چنین کنید همیشه از شرّ قاسطین و توطئه‏ هاى آنها دور خواهید شد. ما مى‏ رویم به حول و قوه ی خداوند این لکه ی ننگ را ابتدا در غرب و جنوب کشور خودمان، سپس در عربستان و سرانجام در قدس و در جاهاى دیگر، از دامن اسلام پاک کنیم و ما در این بیابان گرم آن قدر خون مى‏ دهیم تا لاله‏ هاى این خاک پاک از خون ما سیراب شود. ما مى‏ خواهیم با خون گرم مان دنیا را مهیّاى حکومت حجت خدا، حضرت ولى عصر، امام زمان (عج) کنیم. ...و شما برادران معلم! امروز امانتى بزرگ و خطیر در اختیار شماست و آزمایش سختی در پیش دارید. امید این که در این امتحان موفق و پیروز شوید و اگر چنین شود -که مى‏ شود- مورد لطف و رحمت خداوند بزرگ قرار خواهید گرفت و آن وقت شما به راستى پیامبر انقلاب خواهید بود! برادران معلم! امروز نورافکن هاى پُرنورى به دست شماست و آن را باید در اختیار دانش ‏آموزان قرار دهید و آنان را با وظایف اصلى‏شان آشنا کنید. ...و تو اى برادر و خواهر دانش آموزم! تو در جبهه ی مدرسه با سلاح ایمان و علم بر علیه کفر و جهل حمله می بری و چگونه مبارزه کردن با شیطان را در این کتب انسان ساز مى ‏آموزى و در آن جبهه، تو باید با اخلاق نیکو سنگرت را محکم کنى تا هرگز تیرهاى پوسیده ی دشمن بر آن کارگر نیفتد. امروز تو را مى‏ بینم که سلاح کتاب را بر خلاف گذشته تهاجم وار به بغل گرفته ‏اى و وارد مدرسه مى‏ شوى تا جهل و نادانى از ترسش مثل موش به سوراخ ها بخزند! اى عزیز! سنگرت را حفظ کن که دشمن در کمین است. امروز درس خواندن تو یک امر واجب عینى است و باید حاکمیت حزب ‏الله را در مدرسه ثابت کنید. فردا این پرچم پُر اهتزاز باید به دست تواناى تو بر فراز کشور بر افراشته شود. به امید پیروزى شما بر بزرگترین دشمن بشر که نادانى است.۱ (۱۰۵۵۸۵۸) سید ساعد افتخارى ۲/۲/۶۱

http://khatesorkh.ir/index.php?martyr_id=572

http://tashohada.ir/index.php?action=shohada_item&id=84

http://alborz.navideshahed.com/fa/news/386466/



  • خادم شهدای آبیک

بسم رب شهدا والصدیقین





سیدحسین میرنوراللهی،یکم فروردین ۱۳۳۸، در روستای اورازان از توابع شهر ساوجبلاغ به دنیا آمد. پدرش سیدولی‌محمد، کشاورز بود و مادرش سیده‌سلیمه نام داشت. تا سوم متوسطه درس خواند. سال ۱۳۵۹ ازدواج کرد و صاحب دو دختر شد. به عنوان پاسدار در جبهه حضور یافت. هفتم اردیبهشت ۱۳۶۵، در فاو عراق بر اثر اصابت ترکش خمپاره به سر، شهید شد. مزار او در گلزار شهدای شهر آبیک واقع است.

وصیت نامه شهید:
مپندارید آنهایی را که در راه خدا کشته میشوند مرده اند ؛ بلکه زنده اند و ذر نزد پروردگارشان روزی میخورند ؛ درود بر حسین بن علی (ع) یکه تاز میدان جهاد و شهادت و اسوه شهامت و شجاعت و سلام بر یاران صدیقش که چون پروانه به دور شمع گرد حسین جمع شدند و عاشقانه سوختند و درود بر رهبر کبیر انقلاب امام خمینی و با درود بر تمام شهیدان راه حق و آزادی چند کلمه ای بعنوان وصیتنامه مینویسم اول از هر چیزی باید بگویم که اگر روحانیون نبودند تا چندین سال دیگر آمریکا و ابر قدرتها بر گرده ما سوار میشدند و از ما بعنوان یک برده استفاده میکردند پس قدر روحانیون را بدانید و به هر قیمتی که شده از آنان پشتیبانی کنید تا میتوانید از ارگانهای انقلابی پشتیبانی کنید چون ضد انقلاب میخواهد شما را از یکدیگر جدا کند تنها چیزی که شما را به پیروزی میرساند حفظ وحدت بوده و هست پس دست از تفرقه و جدایی بردارید در این زمان که زمان جنگ است ممکن است در جامعه کمبودهایی وجود داشته باشد پس این کمبودها ناراحت نشوید که خداوند در هر لحظه شما را آزمایش میکند امت گرامی به فرموده های امام خمینی عزیز گوش فرا دهید که پیروزی شما در اطاعت از فرموده های این مرد کبیر است و به مجالس عمومی خصوصا مجالس دعا و قرآن توجه زیاد بکیند و همیشه امام را دعا کنید ، پدر و مادر عزیز من در زندگی شما را خیلی ناراحت کردم و اکنون که عازم جبهه جنگ هستم قدر شما را فهمیده ام پدر و مادر عزیز میدانم که سخت است ولی اگر من کشته شدم از شما میخواهم که برای من گریه نکنید چون اگر خدا قبول کند شهید هستم و کسی که شهید میشود تازه اول زندگی خود را شروع کرده و آنهم در نزد خدا
پدر و مادر عزیز من در زندگی به شما خیلی زجر رساندم مرا ببخشید و از شما میخواهم که برای من از تمام دوستان خویشان و آشنایان رضایت طلب کنید خواهران و برادران عزیز از تمام شما میخواهم که مرا ببخشید خواهران عزیز مواظب فرزندان خود باشید و سعی کنید آنها را افرادی مومن و معتقد به قرآن و اسلام بار بیاورید که این فرزندان هستند که آینده ساز این انقلاب هستند و شما ای همکاران عزیز از شما میخواهم که مرا ببخشید و در سنگر محل کارتان با شیطان و اعمالش مبارزه کنید و خلاصه ای مردم شهید پرور زواره به هر صورت اگر چیزی از من دیده اید مرا ببخشید به امید پیروزی هر چه زودتر حق بر باطل ؛ از خانواده عزیزم مبخواهم که بعد از شهادتم لوازم و و وسایل خانه تعلق به همسرم دارد و حقوق و مزایای مرا به پدر و مادر عزیزم بدهید و ایشان هر طور صلاح دانستند صرف کنند
شهید حسین میرنوراللهی (1)



http://khatesorkh.ir/index.php?martyr_id=1954

سیده فاطمه میرنوراللهی: پس از پیروزی انقلاب اسلامی و به واسطه‌ی کینه‌ای که امریکا از ما داشت، در گوشه گوشه‌ی این کشور، توطئه آغاز شد. غائله‌ی «کردستان» که شروع شد، پدرم داوطلبانه به این استان عزیمت کرد. مدتی در آن خطه به مبارزه با ضد انقلاب پرداخت، تا این که جنگ تحمیلی شروع شد و عمویم «سید حسن» و پدرم «سید حسین» برای دفاع از کیان اسلام و انقلاب، به جبهه‌های نور اعزام شدند. این دو سعی می‌کردند که همواره و همه جا با هم باشند، طوری که در جبهه نیز با هم بودند.  یک ماهی از اعزام این دو برادر نگذشته بود، که عمویم «سید حسن» در جبهه‌ی جنوب ـ «خونین شهر» ـ به شهادت رسید. عموی دیگرم «سیف الله» نیز با آنان بود و می‌گفت: «سید حسن پس از مجروحیت در آغوش من به شهادت رسید و به آغوش مادرمان «زهرا» (س) پرواز کرد.» در همان عملیات، پدرم بر اثر موج‌گرفتگی با جنازه‌ی عمویم به پشت جبهه انتقال می‌یابد. پس از مدتی خداوند خواهرم را به ما عطا کرد و پدرم که دوری برادرش را نمی‌توانست تحمل کند و نمی‌خواست که اسلحه‌ی او به زمین بماند، باز هوای جبهه کرد. پدرم در منطقه‌ی عملیاتی «فاو» ـ که آن روزها نامی آشنا برای رزمندگان، هم‌وطنان و حتی جهانیان بود ـ مشغول نبرد با مزدوران عراقی بود. نمی‌دانم پدرم در نماز و دعاهایش در خصوص نحوه‌ی شهادتش از خداوند چه خواسته بود؛ ولی این را می‌دانم که او حتماً خواسته بود که شهادتی هم‌چون شهادت جدش نصیبش شود. زیرا وقتی به شهادت رسید، سر نازنینش به مانند «علی» (ع) متلاشی شده بود.


  • خادم شهدای آبیک

بسم رب شهدا والصدیقین







سیدابراهیم حسینی در دهم خرداد ۱۳۴۱، در روستای زرجه‌بستان از توابع شهر آبیک دیده به جهان گشود. پدرش سیدحسن و مادرش قزبس نام داشت. تا پایان دوره ابتدایی درس خواند. کارگر بود. به عنوان سرباز ارتش عازم جبهه شد. بیست و هفتم مهر ۱۳۶۱، در شلمچه بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسید. مزار او در گلزار شهدای زادگاهش واقع است.

بسم الله الرحمن الرحیم
به نام خدایی که تمام انسان‌ها را نعمت‌هایی فراوان داده است. ای خدای بزرگ! کارهایی که ما می‌کنیم، برای درهم کوبیدن کاخ ستمگران جهان است، که خود فرموده‌ای: «بر هر فرد مسلمان واجب است، جهاد کند» که ما هم در راه اسلام عزیز جهاد می‌کنیم، تا اسلام عزیز را به تمام جهان بفهمانیم. راهی که خدای بزرگ برای ما باز کرده است، همین راهی است که در «قرآن مجید» نوشته است: «همیشه پیروز هستند؛ چه در این دنیا و چه در روز قیامت». مردم مسلمان! گول یک عده خائن از خدا بی‌خبر را نخورید؛ این‌ها کسانی هستند که در زمان رسول اکرم (ص) هم بوده‌اند. کار آن‌ها در زمان رسول اکرم (ص) هم همین زورگویی‌ها بوده است، که رسول اکرم (ص) با زبان نرمی با آن‌ها رفتار می‌کرد و آن‌ها را به اسلام دعوت می کرد، که آن‌ها قبول نکردند. خائن‌ها، همیشه با اسلام عزیز کینه توزی و دشمنی دارند و وقتی رسول اکرم (ص) دیدند که آن‌ها با هیچ زبانی قانع نمی‌شوند، با آن‌ها جنگیدند. ای مردم مسلمان! بیدار باشید که اسلام در خطر است. من به پدر و مادرم وصیت می‌کنم که اگر من در راه اسلام عزیز شهید شدم، هیچ ناراحت نباشید و نگوییدکه چرا پسر من شهید شده است. پدر جان! پس از مرگ من، باید به شما تبریک بگویند، چرا که پسر شما در راه اسلام عزیز جان خود را فدا کرده است. پدر جان! «علی اکبر حسین» (ع)، در راه اسلام شهید شد. مگر ما از علی اکبر حسین (ع) جوان‌تر و عزیزتر هستیم؟ ما هیچ وقت از علی اکبر حسین (ع) بهتر نیستیم. پدر جان و مادر جان! اگر از من بدی دیده‌اید، حلالم کنید. پدر جان! من از شما راضی هستم که مرا به این سن رسانده‌اید، تا من هم بتوانم در چنین جنگی شرکت کنم، که آرزوی من همین بوده است، تا در راه اسلام عزیز، جان و خون خود را فدا کنم. پدر جان! اگر کسی از من ناراحت است، او را راضی کنید؛ حتی اگر یک بچه‌ی پنج ساله باشد. وصیت می‌کنم مرا در مسجد امامزاده علی‌نقی (ع) دفن کنید. من به حرف رهبر بزرگ انقلاب اسلامی گوش دادم و به سوی جبهه‌ی جنگ آمدم، تا با مزدوران امریکا بجنگم و با کمک تمام سپاه اسلام، درخت امیدبخش اسلام را با خون خود آبیاری نمایم. درود بر تمام سربازان و سپاهیان پاسدار اسلام، که با خون خود، درخت اسلام را آبیاری می‌کنند. درود بی‌پایان بر رهبر انقلاب، امام خمینی (س) و زنده باد اسلام. «تا خون در رگ ماست / خمینی رهبر ماست»
سیدابراهیم حسینی ۲۵/۱۲/۱۳۶۰



http://khatesorkh.ir/index.php?martyr_id=815



مردم مسلمان! گول یک عده خائن از خدا بی‌خبر را نخورید؛ این‌ها کسانی هستند که در زمان رسول اکرم (ص) هم بوده‌اند.

خائن‌ها، همیشه با اسلام عزیز کینه توزی و دشمنی دارند.

  • خادم شهدای آبیک

بسم رب شهدا و الصدیقین








شهید سید نصرالدین حسینی زیارانی اسیر میشود ؛ بعثی ها از او که نوجوانی بیش نبود میخواهند در مقابل دوربین های تلوزیونی به امام خمینی توهین کند! ؛ او که روحیه انقلابی بالایی داشت نمیپذیرد ؛دستان او را با میخ به درختی میدوزند و شکنجه میکنند ؛ او نمیپذیرد و در نهایت شهید میشود. (به نقل از همرزم شهید)


درباره شهید سید نصرالدین حسینی زیارانی
http://khatesorkh.ir/index.php?martyr_id=820

تاریخ تولد: ۱۳۴۴/۱۰/۰۷
محل شهادت: سردشت /آذربایجان غربی/تاریخ شهادت ۱۳۶۱/۰۸/۱۲
تحصیلات: دوم راهنمائی
مزار شهید: قزوین - آبیک - زیاران

بیوگرافی
حسینی‌زیارانی، سیدنصرالدین: هفتم دی ۱۳۴۴، در شهر تهران به دنیا آمد. پدرش سیدحسن، کارگر بود و مادرش کبرا نام داشت. تا دوم راهنمایی درس خواند. از سوی بسیج در جبهه حضور یافت. دوازدهم آبان ۱۳۶۱، در سردشت هنگام درگیری با گروه‌های ضدانقلاب بر اثر اصابت گلوله به شهادت رسید. مزار او در گلزار شهدای روستای زیاران تابعه شهر آبیک واقع است.


قسمتی از وصیت نامه شهید سید نصرالدین حسینی :اگر من شهید شدم کسی برایم گریه نکند و لباس سیاه نپوشد، بلکه لباس‌های تمیز و رنگارنگ بپوشد ...
 و از مادرم ـ که می‌دانم برای من زحمت‌های زیادی کشیده است و برای او نبود من سخت است؛ اما خیلی هم سخت نیست؛ وقتی مادری می‌آید و می‌گوید: «من سه، چهار بچه‌ام را در راه خدا داده‌ام و از این ناراحتم که پسر دیگری ندارم به راه خدا بدهم و اگر روزی بشود خودم را هم در راه اسلام فدا میکنم.» ـ می‌خواهم و امیدوارم که مادری همچون زینب باشد. ..
 و از برادرانم می‌خواهم همچون قاسم و خواهرانم همچون زینب (س) به یاری قرآن و دین اسلام به پا خیزند و به دوستانم بگویند هرگونه ناراحتی از من داشته‌اند، مرا ببخشند
.... و از شما پدر، مادر، برادران و خواهران می‌خواهم که تا زنده هستید، برای اسلام و برای دین خدا خدمت کنید و نماز و روزه را فراموش نکنید و همیشه دعاگوی رهبر انقلاب، خمینی بت‌شکن (س) باشید و به دشمنان اسلام اعلام می‌کنیم: «تا بانگ «لا اله الا الله و محمداً رسول الله» بر تمام جهان طنین نیفکند، مبارزه هست.» امام خمینی (س) سید نصرالدین حسینی ۱۰/۰۷/۱۳۶۱

  • خادم شهدای آبیک