نشر آثار شهدا و رزمندگان آبیک

اللهم ارزقنا شهادت فی سبیل الحسین(ع)

نشر آثار شهدا و رزمندگان آبیک

اللهم ارزقنا شهادت فی سبیل الحسین(ع)

نشر آثار شهدا و رزمندگان آبیک

وصیت های شهدا و خاطرات رزمندگان را جهت انتشار به ما بفرستید.

۷ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «حسین» ثبت شده است







تا فراموش نکرده ام مینویسم که بر طبق نظر علما حتی بر شهدا حق الناس بخشیده نمیشود پس از همه دوستان اقوام بستگان و نمازگزاران مسجد برایم حلالیت طلب کنید.




بیست ‌و یکم خرداد ۱۳۴۰، در شهرستان ملایر به دنیا آمد. پدرش حسین، کارگری می‌کرد و مادرش آهو (فوت۱۳۵۳) نام داشت. تا دوم متوسطه درس خواند. خیاط بود. به عنوان سرباز ارتش در جبهه حضور یافت. پنجم مهر ۱۳۶۰، با سمت تک‌تیرانداز در دارخوین بر اثر اصابت ترکش خمپاره به سر، شهید شد. پیکر او را در بهشت‌زهرای شهرستان تهران به خاک سپردند. برادرش عبدالحسین نیز به شهادت رسیده است.



وصیتنامه شهید

بسمه تعالی
وصیتنامه شهید ملک حسین معروف
پس از سلام خدمت پدر عزیزم ، از خداوند بزرگ برای شما پدر عزیز و رنج دیده طول عمر و سلامتی خواهانم .
پدر جان من به یاری خداوند بزرگ وارد جبهه جنگ حق علیه باطل می شوم و امیدوارم قبل از آنکه من شهید شوم خداوند بادست من دشمنان اسلام را به نابودی بکشاند و پدر عزیزم در این نبرد که فرمانده ما حضرت بقیه ا.. اعظم امام زمان (عج) است این پیام را خود حضرت برای ما به وسیله یکی از برادران پاسدار که سید هم هست و یکی از سربازان امام زمان (عج) است فرستاده است این برادرمان امام را خواب دیده بود امام خمینی (ره) را گفته بود آقا بچه ها می خواهند حمله کنند . امام زمان (عج) به امام خمینی (ره) فرموده بود من خودم از حمله خبر دارم و از اینکه چند روز عقب افتاده ناراحتم و در حمله من و سرورم امام زمان (عج) هستیم . آری پدر جان من در رکاب امام زمان (عج) به شهادت می رسم و می دانم در آخرین لحظه عمرم امام زمان (عج) بالای سرم می آید و ما که امام زمان (عج) داریم هیچ غمی نداریم ، پدر عزیز آیا افتخار نمی کنی که فرزندی در رکاب امام زمان (عج) شهید بدهی پدر عزیزم اگر ممکن است برای من گریه هم نکنید و بجای اینکه برای من گریه کنید برای امام و سرورم حسین و یارانش گریه کنید برای این همه زنهای شوهر از دست داده و برای بچه های پدر از دست داده و نیز برای فرج هر چه زودتر امام زمان (عج) گریه کنید برای بهشتی ، مطهری ، منتظری ، رجایی ، باهنر و برای دل سوخته رهبر گریه کنید برای یاران پیامبر در ایران که بدست ضد خدا در آتش زنده زنده می سوزانند گریه کنید .
پدر جان به جان امام زمان (عج) وقتی دارم این نامه وصیت را می نویسم خیلی خوشحالم پدر جان می دانم دارم بسوی خدا می روم پدر عزیز من هر وقت در جبهه هستم خیلی بیشتر به خدا نزدیکتر می شوم ای کاش بودی و از این همه عشق که برای امام زمان (عج) می ورزند برخوردار بودی پدر جان دیگر تمام می کنم اما خیلی چیزها هست که دیگر وقت نیست بنویسم .
مرا در بهشت زهرا کنار شهیدان به خاک بسپارید و بجای اسمم محمد حسین روی سنگ تاریخ بنویسید می خواهم اسم بزرگوار حضرت پیامبر را داشته باشم با سلام به شما برادرانم و زن برادرانم و برادر زاده هایم و خواهرانم امیدوارم که از من ناراحتی نداشته باشید و مرا حلال کنید و برایم از خداوند بزرگ طلب آمرزش کنید و برای اسلام خدمتگذار باشید و برای فرج امام زمان (عج) دعا کنید و نماز را سبک نشمارید و لحظه ای از آن غافل نباشید و برای از دست دادن من و امثال من سستی بخودتان راه ندهید بلکه هدفتان اسلام باشد و خودتان را کاملاً برای بازگشت به سوی خدا آماده کنید . نکند خدای نا کرده مال دنیا یا چیزهای دیگر شما را فریب دهد همچنین از تمام دوستانم حلال خواهی می طلبم و امیدوارم که مرا می بخشید و برادرانی که گول این سازمانهای منافق را خورده اند می خواهم که برگردند به دامن پر مهر اسلام و کمی فکر کنند و بدانند انا لله و انا الیه راجعون دیگر عرضی ندارم در ضمن من دو سال نماز و دو سال و نیم روزه قضا دارم اینطور که معلوم است ارتش مقداری پول می دهد البته طلبکار می باشم وقتی آن پول را آوردند یک نفر را اجیر بگیرید و به آن پول بدهید تا جبران کند تا آنجا که ممکن است والسلام علیکم و رحمه ا.. و برکاته . محمد حسین معروف
ما برای اسلام می جنگیم و مکتب ما و هدف ما اسلام است رهبر ما هم امام زمان (عج) است کسانی که مکتب و هدفشان اسلام باشد و رهبرشان امام زمان (عج) شکست نخواهند خورد. ان شاءا..
من خودم با کمال رضا و با کمال میل قدم به میدان جنگ و جهاد می گذارم امیدوارم خداوند مرا لایق شهادت بگرداند ای اهل ایمان در پیشرفت کار خود صبر و مقاومت پیشه کنید و به ذکر خدا و نماز توسل جوئید که خدا یاور صابران است و آن کس را که در راه خدا کشتند مرده نپندارید بلکه او زنده ابدی است و لیکن شما این حقیقت را در نخواهید یافت و البته شما را به سختیها ، جان ترسی و گرسنگی و نقصان اموال و نفوس و آفات زراعت بیازمائیم و بشارت و مژده آسایش از آن صابران است آنانکه جان به حادثه سخت و ناگوار دچار شوند صبوری پیشه سختیها گرفته و گویند بفرمان خدا آماده و به سوی او رجوع خواهیم کرد آن گروهند مخصوص بدرود و الطاف الهی و رحمت خاص خداوند و آنها به حقیقت هدایت یافتگانند . سوره مبارکه بقره آیه 152 تا 157
والسلام علیکم و رحمه ا.. و برکاته .





  • خادم شهدای آبیک

بسم رب شهدا والصدیقین






شهید خان‌حسین جانی ششم تیر ۱۳۴۴، در روستای کردی از توابع شهر ماهنشان به دنیا آمد. پدرش میرزاحسین، کارگر بود و مادرش گل‌جهان نام داشت. خواندن و نوشتن نمی‌دانست. سال ۱۳۶۲ ازدواج کرد. به عنوان سرباز ارتش در جبهه حضور یافت. یکم خرداد ۱۳۶۵، در قلاویزان توسط نیروهای عراقی بر اثر اصابت گلوله به گردن و سر، توسط نیروهای عراقی، شهید شد. مزار او در گلزار شهدای زادگاهش واقع است.





منابع:
http://khatesorkh.ir/index.php?martyr_id=2901

https://qazvin.navideshahed.com/fa/news/428594




  • خادم شهدای آبیک

بسم رب شهدا والصدیقین














برادران شهید ملک حسین معروف و عبدالحسین معروف
 
وصیتنامه شهید

بسمه تعالی
وصیتنامه شهید ملک حسین معروف
پس از سلام خدمت پدر عزیزم ، از خداوند بزرگ برای شما پدر عزیز و رنج دیده طول عمر و سلامتی خواهانم .
پدر جان من به یاری خداوند بزرگ وارد جبهه جنگ حق علیه باطل می شوم و امیدوارم قبل از آنکه من شهید شوم خداوند بادست من دشمنان اسلام را به نابودی بکشاند و پدر عزیزم در این نبرد که فرمانده ما حضرت بقیه ا.. اعظم امام زمان (عج) است این پیام را خود حضرت برای ما به وسیله یکی از برادران پاسدار که سید هم هست و یکی از سربازان امام زمان (عج) است فرستاده است این برادرمان امام را خواب دیده بود امام خمینی (ره) را گفته بود آقا بچه ها می خواهند حمله کنند . امام زمان (عج) به امام خمینی (ره) فرموده بود من خودم از حمله خبر دارم و از اینکه چند روز عقب افتاده ناراحتم و در حمله من و سرورم امام زمان (عج) هستیم . آری پدر جان من در رکاب امام زمان (عج) به شهادت می رسم و می دانم در آخرین لحظه عمرم امام زمان (عج) بالای سرم می آید و ما که امام زمان (عج) داریم هیچ غمی نداریم ، پدر عزیز آیا افتخار نمی کنی که فرزندی در رکاب امام زمان (عج) شهید بدهی پدر عزیزم اگر ممکن است برای من گریه هم نکنید و بجای اینکه برای من گریه کنید برای امام و سرورم حسین و یارانش گریه کنید برای این همه زنهای شوهر از دست داده و برای بچه های پدر از دست داده و نیز برای فرج هر چه زودتر امام زمان (عج) گریه کنید برای بهشتی ، مطهری ، منتظری ، رجایی ، باهنر و برای دل سوخته رهبر گریه کنید برای یاران پیامبر در ایران که بدست ضد خدا در آتش زنده زنده می سوزانند گریه کنید .
پدر جان به جان امام زمان (عج) وقتی دارم این نامه وصیت را می نویسم خیلی خوشحالم پدر جان می دانم دارم بسوی خدا می روم پدر عزیز من هر وقت در جبهه هستم خیلی بیشتر به خدا نزدیکتر می شوم ای کاش بودی و از این همه عشق که برای امام زمان (عج) می ورزند برخوردار بودی پدر جان دیگر تمام می کنم اما خیلی چیزها هست که دیگر وقت نیست بنویسم .
مرا در بهشت زهرا کنار شهیدان به خاک بسپارید و بجای اسمم محمد حسین روی سنگ تاریخ بنویسید می خواهم اسم بزرگوار حضرت پیامبر را داشته باشم با سلام به شما برادرانم و زن برادرانم و برادر زاده هایم و خواهرانم امیدوارم که از من ناراحتی نداشته باشید و مرا حلال کنید و برایم از خداوند بزرگ طلب آمرزش کنید و برای اسلام خدمتگذار باشید و برای فرج امام زمان (عج) دعا کنید و نماز را سبک نشمارید و لحظه ای از آن غافل نباشید و برای از دست دادن من و امثال من سستی بخودتان راه ندهید بلکه هدفتان اسلام باشد و خودتان را کاملاً برای بازگشت به سوی خدا آماده کنید . نکند خدای نا کرده مال دنیا یا چیزهای دیگر شما را فریب دهد همچنین از تمام دوستانم حلال خواهی می طلبم و امیدوارم که مرا می بخشید و برادرانی که گول این سازمانهای منافق را خورده اند می خواهم که برگردند به دامن پر مهر اسلام و کمی فکر کنند و بدانند انا لله و انا الیه راجعون دیگر عرضی ندارم در ضمن من دو سال نماز و دو سال و نیم روزه قضا دارم اینطور که معلوم است ارتش مقداری پول می دهد البته طلبکار می باشم وقتی آن پول را آوردند یک نفر را اجیر بگیرید و به آن پول بدهید تا جبران کند تا آنجا که ممکن است والسلام علیکم و رحمه ا.. و برکاته . محمد حسین معروف
ما برای اسلام می جنگیم و مکتب ما و هدف ما اسلام است رهبر ما هم امام زمان (عج) است کسانی که مکتب و هدفشان اسلام باشد و رهبرشان امام زمان (عج) شکست نخواهند خورد. ان شاءا..
من خودم با کمال رضا و با کمال میل قدم به میدان جنگ و جهاد می گذارم امیدوارم خداوند مرا لایق شهادت بگرداند ای اهل ایمان در پیشرفت کار خود صبر و مقاومت پیشه کنید و به ذکر خدا و نماز توسل جوئید که خدا یاور صابران است و آن کس را که در راه خدا کشتند مرده نپندارید بلکه او زنده ابدی است و لیکن شما این حقیقت را در نخواهید یافت و البته شما را به سختیها ، جان ترسی و گرسنگی و نقصان اموال و نفوس و آفات زراعت بیازمائیم و بشارت و مژده آسایش از آن صابران است آنانکه جان به حادثه سخت و ناگوار دچار شوند صبوری پیشه سختیها گرفته و گویند بفرمان خدا آماده و به سوی او رجوع خواهیم کرد آن گروهند مخصوص بدرود و الطاف الهی و رحمت خاص خداوند و آنها به حقیقت هدایت یافتگانند . سوره مبارکه بقره آیه 152 تا 157
والسلام علیکم و رحمه ا.. و برکاته .




http://ghabeshgh.ir/?ctl=photos&act=view&id=45451#pic_block

http://sajedin-rey.ir/%D8%B4%D9%87%D8%AF%D8%A7%DB%8C-%D9%BE%D9%86%D8%AC%D9%85-%D9%85%D9%87%D8%B1/%D9%85%D9%84%DA%A9-%D8%AD%D8%B3%DB%8C%D9%86-%D9%85%D8%B9%D8%B1%D9%88%D9%81/

https://yadcode.ir/%D9%85%D8%B4%D8%A7%D9%87%D8%AF%D9%87-%D8%B5%D9%81%D8%AD%D8%A7%D8%AA-%D8%B4%D8%AE%D8%B5%DB%8C/ad/,10/,1049.html

تا فراموش نکرده ام مینویسم که بر طبق نظر علما حتی بر شهدا حق الناس بخشیده نمیشود پس از همه دوستان اقوام بستگان و نمازگزاران مسجد برایم حلالیت طلب کنید.



  • خادم شهدای آبیک

بسم رب شهدا والصدیقین






پورفلاح، غلامحسین: چهارم خرداد ۱۳۴۷، در شهر ساوجبلاغ به دنیا آمد. پدرش محمدحسن، راننده بود و مادرش زیبا نام داشت. تا پایان دوره ابتدایی درس خواند. به عنوان سرباز ژاندارمری در جبهه حضور یافت. بیست و یکم تیر ۱۳۶۷، در دهلران توسط نیروهای عراقی به شهادت رسید. اثری از پیکرش به دست نیامد.
بیوگرافی

نام غلام حسین پورفلاح
نام پدر محمد حسن
نام مادر زیبا
محل شهادت دهلران

http://khatesorkh.ir/index.php?martyr_id=2655







  • خادم شهدای آبیک

بسم رب شهدا والصدیقین





زندگینامه شهید غلام حسین عظیمی

شهید والامقام غلام حسین عظیمی در تاریخ 1342/06/07 در یکی از روستا های هشترود دیده به جهان گشود. او در خانواده ای متدین بزرگ شد و تحصیلات ابتدایی را گذراند. در کارها به پدر در امر کشاورزی کمک می کرد. در تاریخ 1362/11/22 ازدواج نمود و ثمره این ازدواج یک فرزند پسر می باشد که در سال 1365 به دنیا آمد. سرانجام به خدمت مقدس سربازی رفت و در تاریخ 1367/04/22 به آرزوی خویش؛ یعنی شهادت رسید.
روحش شاد و یادش گرامی باد.



شهید غلامحسین عظیمی، هفتم شهریور ۱۳۴۲، در روستای دوه‌یتاقی از توابع شهر آبیک به دنیا آمد. پدرش معرفت‌الله و مادرش فاطمه نام داشت. تا چهارم ابتدایی درس خواند. سال ۱۳۶۲ ازدواج کرد و صاحب یک پسر شد. به عنوان سرباز ارتش در جبهه حضور یافت. بیست و دوم تیر ۱۳۶۷، در فکه بر اثر عوارض ناشی از مصدومیت شیمیایی به شهادت رسید. مزار او در گلزار شهدای شهر زادگاهش واقع است.
منابع:
https://ajashohada.ir/MartyrDetails/29549
http://khatesorkh.ir/index.php?martyr_id=2588








  • خادم شهدای آبیک

بسم رب شهدا والصدیقین






شهید حسین پاشایی‌زرگر، دوازدهم فروردین ۱۳۴۵، در روستای محمودیان از توابع شهر آبیک به دنیا آمد. پدرش محمدحسین، کشاورز بود و مادرش همایون بانو نام داشت. تا سوم ابتدایی درس خواند. به عنوان پاسدار وظیفه در جبهه حضور یافت. هشتم اردیبهشت ۱۳۶۴، در طلائیه بر اثر اصابت ترکش به سینه، شهید شد. مزار او در گلزار شهدای زادگاهش واقع است.
بیوگرافی

نام حسین پاشایی زرگر
نام پدر محمد حسین
نام مادر همایون بانو
محل شهادت طلائیه

http://khatesorkh.ir/index.php?martyr_id=1470
http://qazvin.navideshahed.com/fa/news/426591


  • خادم شهدای آبیک

بسم رب شهدا والصدیقین





سیدحسین میرنوراللهی،یکم فروردین ۱۳۳۸، در روستای اورازان از توابع شهر ساوجبلاغ به دنیا آمد. پدرش سیدولی‌محمد، کشاورز بود و مادرش سیده‌سلیمه نام داشت. تا سوم متوسطه درس خواند. سال ۱۳۵۹ ازدواج کرد و صاحب دو دختر شد. به عنوان پاسدار در جبهه حضور یافت. هفتم اردیبهشت ۱۳۶۵، در فاو عراق بر اثر اصابت ترکش خمپاره به سر، شهید شد. مزار او در گلزار شهدای شهر آبیک واقع است.

وصیت نامه شهید:
مپندارید آنهایی را که در راه خدا کشته میشوند مرده اند ؛ بلکه زنده اند و ذر نزد پروردگارشان روزی میخورند ؛ درود بر حسین بن علی (ع) یکه تاز میدان جهاد و شهادت و اسوه شهامت و شجاعت و سلام بر یاران صدیقش که چون پروانه به دور شمع گرد حسین جمع شدند و عاشقانه سوختند و درود بر رهبر کبیر انقلاب امام خمینی و با درود بر تمام شهیدان راه حق و آزادی چند کلمه ای بعنوان وصیتنامه مینویسم اول از هر چیزی باید بگویم که اگر روحانیون نبودند تا چندین سال دیگر آمریکا و ابر قدرتها بر گرده ما سوار میشدند و از ما بعنوان یک برده استفاده میکردند پس قدر روحانیون را بدانید و به هر قیمتی که شده از آنان پشتیبانی کنید تا میتوانید از ارگانهای انقلابی پشتیبانی کنید چون ضد انقلاب میخواهد شما را از یکدیگر جدا کند تنها چیزی که شما را به پیروزی میرساند حفظ وحدت بوده و هست پس دست از تفرقه و جدایی بردارید در این زمان که زمان جنگ است ممکن است در جامعه کمبودهایی وجود داشته باشد پس این کمبودها ناراحت نشوید که خداوند در هر لحظه شما را آزمایش میکند امت گرامی به فرموده های امام خمینی عزیز گوش فرا دهید که پیروزی شما در اطاعت از فرموده های این مرد کبیر است و به مجالس عمومی خصوصا مجالس دعا و قرآن توجه زیاد بکیند و همیشه امام را دعا کنید ، پدر و مادر عزیز من در زندگی شما را خیلی ناراحت کردم و اکنون که عازم جبهه جنگ هستم قدر شما را فهمیده ام پدر و مادر عزیز میدانم که سخت است ولی اگر من کشته شدم از شما میخواهم که برای من گریه نکنید چون اگر خدا قبول کند شهید هستم و کسی که شهید میشود تازه اول زندگی خود را شروع کرده و آنهم در نزد خدا
پدر و مادر عزیز من در زندگی به شما خیلی زجر رساندم مرا ببخشید و از شما میخواهم که برای من از تمام دوستان خویشان و آشنایان رضایت طلب کنید خواهران و برادران عزیز از تمام شما میخواهم که مرا ببخشید خواهران عزیز مواظب فرزندان خود باشید و سعی کنید آنها را افرادی مومن و معتقد به قرآن و اسلام بار بیاورید که این فرزندان هستند که آینده ساز این انقلاب هستند و شما ای همکاران عزیز از شما میخواهم که مرا ببخشید و در سنگر محل کارتان با شیطان و اعمالش مبارزه کنید و خلاصه ای مردم شهید پرور زواره به هر صورت اگر چیزی از من دیده اید مرا ببخشید به امید پیروزی هر چه زودتر حق بر باطل ؛ از خانواده عزیزم مبخواهم که بعد از شهادتم لوازم و و وسایل خانه تعلق به همسرم دارد و حقوق و مزایای مرا به پدر و مادر عزیزم بدهید و ایشان هر طور صلاح دانستند صرف کنند
شهید حسین میرنوراللهی (1)



http://khatesorkh.ir/index.php?martyr_id=1954

سیده فاطمه میرنوراللهی: پس از پیروزی انقلاب اسلامی و به واسطه‌ی کینه‌ای که امریکا از ما داشت، در گوشه گوشه‌ی این کشور، توطئه آغاز شد. غائله‌ی «کردستان» که شروع شد، پدرم داوطلبانه به این استان عزیمت کرد. مدتی در آن خطه به مبارزه با ضد انقلاب پرداخت، تا این که جنگ تحمیلی شروع شد و عمویم «سید حسن» و پدرم «سید حسین» برای دفاع از کیان اسلام و انقلاب، به جبهه‌های نور اعزام شدند. این دو سعی می‌کردند که همواره و همه جا با هم باشند، طوری که در جبهه نیز با هم بودند.  یک ماهی از اعزام این دو برادر نگذشته بود، که عمویم «سید حسن» در جبهه‌ی جنوب ـ «خونین شهر» ـ به شهادت رسید. عموی دیگرم «سیف الله» نیز با آنان بود و می‌گفت: «سید حسن پس از مجروحیت در آغوش من به شهادت رسید و به آغوش مادرمان «زهرا» (س) پرواز کرد.» در همان عملیات، پدرم بر اثر موج‌گرفتگی با جنازه‌ی عمویم به پشت جبهه انتقال می‌یابد. پس از مدتی خداوند خواهرم را به ما عطا کرد و پدرم که دوری برادرش را نمی‌توانست تحمل کند و نمی‌خواست که اسلحه‌ی او به زمین بماند، باز هوای جبهه کرد. پدرم در منطقه‌ی عملیاتی «فاو» ـ که آن روزها نامی آشنا برای رزمندگان، هم‌وطنان و حتی جهانیان بود ـ مشغول نبرد با مزدوران عراقی بود. نمی‌دانم پدرم در نماز و دعاهایش در خصوص نحوه‌ی شهادتش از خداوند چه خواسته بود؛ ولی این را می‌دانم که او حتماً خواسته بود که شهادتی هم‌چون شهادت جدش نصیبش شود. زیرا وقتی به شهادت رسید، سر نازنینش به مانند «علی» (ع) متلاشی شده بود.


  • خادم شهدای آبیک