نشر آثار شهدا و رزمندگان آبیک

اللهم ارزقنا شهادت فی سبیل الحسین(ع)

نشر آثار شهدا و رزمندگان آبیک

اللهم ارزقنا شهادت فی سبیل الحسین(ع)

نشر آثار شهدا و رزمندگان آبیک

وصیت های شهدا و خاطرات رزمندگان را جهت انتشار به ما بفرستید.

۷ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «قشلاق» ثبت شده است

بسم رب شهدا والصدیقین




شهید محمداسماعیل ذوالفقاری، نهم شهریور ۱۳۱۲، در روستای قشلاق از توابع شهر آبیک به دنیا آمد. پدرش عبدالحسین و مادرش خدیجه نام داشت. در حد خواندن و نوشتن سواد آموخت. کارگر شرکت بود. ازدواج کرد. از سوی بسیج در جبهه حضور یافت. بیست و پنجم بهمن ۱۳۶۴، در فاو عراق بر اثر اصابت گلوله به پاها، شهید شد. مزار او در گلزار شهدای زادگاهش واقع است.

وصیتنامه شهید، محمد اسماعیل ذوالفقاری:
شهادتْ از دانشگاه حسین(ع) است و ما هم امر رهبر را واجب کفایی دانستیم؛ همان طوری که عاشقْ معشوق را دوست دارد، ما هم از دل و جان می پذیریم. خدایا! تو پشت مَنی در هر سختی و امید مَنی در هر گرفتاری و ذخیره ی مَنی در هر اَمری که برایم پیش آید... تو ولی نعمت مَنی و معبود منی؛ مرا به خودم وامَگذار حتی به یک چشم به هم زدن. به نام خداوند ذات یکتا در زیارت عاشورا می خوانیم: «انی سلم لمن سالمکم و حرب لمن حاربکم»؛ یعنی یا ابا عبدالله الحسین(ع) من تا قیامتْ سِلم و صُلحمْ با هر که با شما صلح است و در جنگ و جهادم با هر که با شما در جنگ است. ای برادران! ساعتی کوکب بختْ یاری نمود و دست توانای راستین اسلام از سرزمین ایران طلوع نمود؛ یعنی ابراهیم زمان، خمینی بزرگ، معین مستضعفان و کوتاه کننده ی دست ستمگران، خورشیدوار نورش عالَم را فرا گرفته است؛ پس اکنون همه ی شما زُهیر وار، همان طوری که او به یاری حسین(ع) شتافت، شما هم به یاری ابراهیم زمان بشتابید و خون شهدا را پاسداری کنید و به یاری مظلومان بشتابید و با ستمگران بجنگید. الهی که خُرسند و رستگار باشید. (۱۳۱۱۱۵۸) محمداسماعیل ذوالفقاری


منابع:

https://qazvin.navideshahed.com/fa/news/447403

http://khatesorkh.ir/index.php?martyr_id=1549

http://tashohada.ir/index.php?action=shohada_item&id=1619




  • خادم شهدای آبیک

بسم رب شهدا والصدیقین





سپهری، رمضانعلی: بیست و ششم بهمن ۱۳۴۰، در روستای قشلاق از توابع شهر آبیک به دنیا آمد. پدرش غلامعلی، کارگر بود و مادرش پروانه نام داشت. تا دوم ابتدایی درس خواند. او نیز کارگر بود. ازدواج کرد و صاحب یک پسر شد. از سوی بسیج در جبهه حضور یافت. هفتم اسفند ۱۳۶۲، در جزیره مجنون عراق به شهادت رسید. پیکرش مدت‌ها در منطقه برجا ماند و سال ۱۳۷۶ پس از تفحص در گلزار شهدای زادگاهش به خاک سپرده شد. برادرش کرمعلی نیز به شهادت رسیده است.



منابع:


http://khatesorkh.ir/index.php?martyr_id=861

https://qazvin.navideshahed.com/fa/news/443050/

http://qazvin.irib.ir/-/%D8%B4%D9%87%DB%8C%D8%AF-%D8%B1%D9%85%D8%B6%D8%A7%D9%86%D8%B9%D9%84%DB%8C-%D8%B3%D9%BE%D9%87%D8%B1%DB%8C



وصیتانه شهید، رمضانعلی سپهری:

این وصیت نامه را با صحت و سلامتی کامل در مورخ ۲۶/۱۱/۶۲ نوشتم. خداوند بزرگ را شُکر می کنم و سپاسگزارم که مرا به راه مستقیم راهنمایی کرد؛ که این راه، راه انبیا است. خدایا! تو را شُکر می گویم که کمکم کردی به جبهه حق علیه باطل بیایم تا جانم را نثار دین اسلام کنم. ای خدای بزرگ! گر چه در جهاد اکبر ضعیف بودم؛ اما کمکم کن تا در جهاد اصغر پیروز شوم و امیدوارم این خون ناقابل را از بنده حقیرت بپذیری. امام را تنها نگذارید و گوش به فرمان امام خمینی، رهبر انقلاب باشید. حرف امام، همان حرف انبیا است. خانواده های شهدا را فراموش نکنید؛ این خانواده های شهدا بودند که این انقلاب را به پیروزی نهایی رساندند و فرزندان خود را فدا کردند؛ پس قدر این آزادی گرانبها را بدانیم. دین اسلام، دین مبارزه با فساد و کافران است و از صدر اسلام تاکنون هم این طور بوده است و باید ما هم پیرو امامان عزیز و گوش به فرمان ولی فقیه باشیم. فامیل ها، همسایگان و همشهریان محترم! من به شما خیلی بدی کردم و غیبت شما را نمودم؛ پس مرا حلال کنید و به بزرگی خودتان ببخشید. باید راه شهیدان را ادامه دهیم تا در آخرت جواب گوی آنان باشیم و اگر ما به بلندترین نقطه کوه هم برویم، مرگ به سراغ مان خواهد آمد؛ پس چه بهتر مرگ مان در راه خدا و شهادت باشد. برادر شهیدم، کرم جان! من آمدم به دیدارت؛ همان طور که در خواب گفتی رمضان بیا، آمدم! پدر و مادر ارجمند، گرامی و عزیز! یک وقت نباشد شما پس از شهادت من ناراحت باشید؛ نه! نباید ناراحت باشید و باید افتخار هم بکنید که کاری برای اسلام کرده اید. امام حسین(ع)، زن و فرزند و زندگی و جان خود را فدای اسلام عزیز کرد؛ پس اگر ما پیروی از امام عزیز می کنیم، باید عمل هم داشته باشیم؛ شهید شدن در راه خدا افتخار است. مادر جان! شیرت را بر من حلال کن و مرا ببخش که از اول بچگی ام تا به این سن، غیر از بدی هیچ کار خوبی برای شما نکردم؛ مرا به بزرگی خودت ببخش. همان طور که کَرم جان را سرافراز کردید، مرا هم سرافراز کنید. خداوند از شما راضی باشد؛ -ان شاء الله. این طور که مردم از شما در رابطه با شهادت کَرم تعریف کردند، جا دارد باز هم همان کاری را که برای کَرم کردید، برای من هم انجام دهید. پدر جان! شما هم از من راضی باش. برای شما هم هیچ کار خوبی نکردم؛ پس از شهادت من زیاد ناراحتی نکن. متشکرم؛ صبور باشید و صبر داشته باشید. برادر جان! در مدت ۲۲ سال عُمرم به شما هم خوبی نکردم. شما هم باید همان طوری که کَرم جان شهید شده بود روحیه داشتی، همان روحیه را از دست ندهی و صبر داشته باشی، که می دانم صبر داری. مرا ببخش و حلالم کن. متشکرم؛ خداوند از شما راضی باشد. خواهر مهربانم! شما هم مرا حلال کن؛ چون شما بر گردن من حق زیادی داشتی؛ ولی من هیچ کار خوبی برای شما انجام ندادم. شما به بنده زیاد خوبی کردی و در عوض من به شما خوبی نکردم؛ مرا حلال کن. زن داداش! مرا حلال کن. واقعاً سید هستی! سید پیغمبری و خوب، دلسوز و مهربان. همسر مهربانم! بعد از شهادت بنده حقیر، می توانی به موازین اسلامی خود عمل و ازدواج کنی. باید به دستورات دین اسلام عمل کرد. من از شما خیلی راضی هستم. امیدوارم از بنده حقیر راضی باشی و پیام من به شما این است: زیاد ناراحتی نکن و از طرف من از برادرها و خواهرهایت عذرخواهی کن که اگر بدی به آن ها کرده ام، مرا ببخشند. صبر داشته باش. مرا پیش برادرم دفن کنید. خواهرانم! از شما یکی یکی درخواست دارم نماز و روزه خود را فراموش نکنید و امام را دعا کنید و راه شهیدان را ادامه دهید.۱ (۱۳۸۷۸۷۷) رمضانعلی سپهری


  • خادم شهدای آبیک

بسم رب شهدا والصدیقین







  • خادم شهدای آبیک

بسم رب شهدا و.الصدیقین






منابع:

http://www.khatesorkh.ir/index.php?martyr_id=1576

http://www.tashohada.ir/shohada_item/id,1700



شهید  عبدالرضا زرجام
نام پدر: عباس
نام مادر: حاجیه خاتون
تاریخ تولد: 1333-12-01
محل تولد: آبیک - قشلاق
تاریخ شهادت: 1364-11-25
محل شهادت: فاو
مقطع تحصیلی: ششم ابتدائی
محل مقبره: قزوین - آبیک - قشلاق
وصیت نامه شهید

بسم الله الرحمن الرحیم. ان الله اشتری من المومنین انفسهم و اموالهم بان لهم جنه یقاتلون فی سبیل الله فیقتلون و یقتلون.(توبه/۱۱۱). خداوند، جان و مال اهل ایمان را به بهای بهشت خریداری کرده و آنها در راه خدا جهاد می‌کنند که دشمنان دین را به قتل رسانند و یا خود کشته شوند. این وصیت‌نامه را در سر مزارم و یا در مسجد بخوانید. درود و سلام به یگانه منجی عالم بشریت و نایب بر حقش امام امامت و سلام به ارواح پاک شهدا و درود به خانواده‌های معظم شهدا و اسرا و معلولین و مفقودین. این‌جانب عبدالرضا زرجام، وصیت خود را با حمد و ستایش خدای یکتا و سلام بر پیغمبر خدا آغاز می‌کنم. در زندگیم دوازده امام و چهارده معصوم الگوی خود قرار می‌دادم و اگر خواست خدا باشد و من لیاقت آن را داشته باشم که به فیض شهادت برسم، تبعیت از آن بزرگواران کرده‌ام و امر امام، مرجع و رهبرم را لبیک گفتم. برادرانم! بدانید و آگاه باشید که من خودم می‌دانم که بنده‌ نالایقی هستم و با دست خالی به پیش خدا می روم که در دنیا توشه‌ای برای آخرتم برنداشتم. برادران و خواهران گرامی! ما چشم امیدمان به شما و دعاهای خیرتان می‌باشد و امیدوارم که خداوند متعال به واسطه‌ دعاهای توام با عمل شما، گناهان ما را ببخشد. و اما سخنی با خواهران حزب الله: خواهرم! آنان که رفتند کاری حسینی کرده‌اند و آنان که مانده‌اند باید کار زینبی کنند، یعنی به زینب (س) اقتدا کنید و زینب‌وار عمل کنید و در سختی‌ها صبور و استوار بایسید و استقامت کنید؛ همان طوری که زینب سلام الله علیه از خون حسین(ع) پاسداری کرد و همان طور که خداوند در قرآن کریم می‌فرماید: و نرید ان نمن علی الذین استضعفوا فی الارض و نجعلهم ائمه و نجعلهم الوارثین.(قصص/۵) ما اراده کردیم و بر آن طایفه ضعیف و ذلیل در آن سرزمین منت گذاشته و آنها را پیشوایان خلق قرار دهیم و وارث ملک جاه فرعونیان گردانیم. بله خداوند بر مستضعفان قول داده است که مصداق آیه می‌فرماید ما هم باید راه حسین(ع) را برویم و حسین‌وار در جهت حفظ خون شهدا و قرآن و اسلام پیشرو باشیم که در روز حساب از شفاعت حسین (ع) بهره‌مند شویم. آری علی (ع) امام اول شیعیان جهان که در وصایای خود به اباذر می‌فرماید: ای اباذر هر که با ذره‌ای تکبر بمیرد بوی بهشت به مشام او نرسد و بیشترین کسانی که به دوزخ می‌روند متکبرانند، و می‌فرماید: ای اباذر بسیار به مساجد رفتن هم جهاد می‌باشد، و می‌فرماید: ای اباذر مردمی از امت من که در ناز و نعمت زاییده و بزرگ شوند و همه اش در خور و خواب باشند و چرب زبانی می‌کنند آنها بدترین امت من هستند، و می‌فرماید: ای اباذر ایمان به خدا و جهاد در راه او از همه اعمال نزد خداوند محبوبتر است؛ آری برادران! ما هم باید علی‌وار زندگی کنیم و آن گونه که اماممان می‌فرماید عمل کنیم و جبهه‌ها را خالی نگذاریم که اسلام مظلوم واقعه شده. با کافرانی چون امریکا و شوروی و اسرائیل یهود و غاصب بعثی بجنگید و اسلام را یاری کنید. چند کلمه‌ایی هم با پدرم گفتگو می‌کنم؛ پدر عزیزم! اگر من شهید شدم، در مرگم ناراحت نباش و اقتدا به امام حسین (ع) بکن و حسین‌وار استقامت بکن، چون منم سعادت پیدا کردم که در راه حسین (ع) بروم و به شهادت برسم؛ در سختی‌ها شکیبا باش و افتخار بکن که فرزندت را در راه اسلام که امانت خداست داده‌ایی. و چند کلمه‌ایی هم با مادر مهربانم: مادر جان! اجر شما با حضرت فاطمه سلام الله علیها که در آغوشت فرزندی را پرورش دادی و در راه اسلام به خدا تحویل دادی. مرا ببخش که فرزند خوبی برایت نبودم؛ مرا حلال کن و اگر شهید شدم در سر جنازه‌ام گریه مکن و چون روزی که خدا مرا به شما عطا کرد، امانتی بودم که خداوند مرا نزد تو گذاشت و خودش هم از تو گرفت. مادر جان! خداوند، شماها را از اهل بهشت سازد و به شما صبر و اجر دهد و در قیامت روسفید نماید. مادرم! انسان در هر کجا که باشد رفتنی است؛ امروز، فردا ندارد؛ مرگ این ساعت و آن ساعت، پیر و جوان، کوچک و بزرگ را نمی‌شناسد؛ هر لحظه ممکن است به سراغ آدم بیاید؛ چه بهتر است که مرگ در بستر نباشد، بلکه شهادت در راه خدا باشد. پس مادر جان تو هم به حضرت زینب(س) اقتدا کن و در سختی‌ها شکیبا باش و صبر را پیشه کن و از خدا پیوسته صبر و استقامت و رضایت بطلب و اگر اسیر یا مفقود شدم بچه‌هایم را دلداری بده که خدا بچه‌های یتیم را دوست می‌دارد. خداحافظ مادر جان. همسرم! صبر کن؛ صبر در ناملایمات دنیا برای رضای خدا عاقبتی بس خوب دارد. تو به وعده‌ الهی خدا ایمان داری پس بی‌صبری چه معنی دارد؛ عاقبت صبر و شکیبا بودن در برابر سختی‌های دنیا، رضایت خدا و بهشت جاویدان است. در تربیت بچه‌هایم بکوش تا وقتی بزرگ شده‌اند بتوانند راه مرا که راه حسین(ع) است، ادامه بدهند و در تربیت یک یک آنها کوشا باش و در شبهای جمعه بچه‌هایم را به سر مزارم بیاورید؛ اگر پرسیدند به ایشان بگو که: پدرتان در راه اسلام شهید شده است. خدایا، معبودا، پروردگارا! از وقتی که چشم به این جهان گشوده‌ام خود را در میان گناه دیدم. بارالها! همواره خود را در میان معصیت می‌بینم. خدایا! معصیت کارم. و اما برادران بسیجی! ان شاء الله که مرا می‌بخشید و برایم دعا کنید. حضورتان را در جبهه‌های حق بر علیه باطل ثابت نگهدارید. دعاها را از یاد نبرید که بهترین درمان برای دردهاست و همیشه به یاد خدا باشید و در راه او قدم بردارید که دشمنان بین شما تفرقه نیاندازند و شما را از روحانیت متعهد جدا نکنند؛ اگر چنین باشد روز بدبختی مسلمانان است و روز جشن ابرقدرتهاست و وحدت را حفظ کنید و متکی به خدا باشید. فرزندان عزیزم داود، ربابه و مصطفی! من شما را وصیت می‌کنم به تقوی و ترس از خدا و ملازمت به زمان او. بدانید که شما برای آخرت آفریده شده‌اید، نه برای دنیا. همیشه به یاد خدا باشید و از خدا یاری بجویید. امام را دعا کنید. از کلیه مؤمنین و مؤمنات عاجزانه التماس دعا دارم. والسلام. علی من التبع هدی.
 ۱۳/۱۱/۱۳۶۴. عبدالرضا زرجام

آنان که رفتند کاری حسینی کرده‌اند و آنان که مانده‌اند باید کار زینبی کنند


  • خادم شهدای آبیک

بسم رب شهدا و الصدیقین







شهید علی سلیمانی ها

این شهید بزرگوار در روز دهم مهر ماه سال ۱۳۴۸، در روستای قشلاق از توابع شهر آبیک به دنیا آمد. پدرش ولی‌الله، کشاورزی می‌کرد و مادرش معصومه نام داشت. تا چهارم ابتدایی درس خواند. کارگر بود که از سوی یگان بسیج استان در جبهه حضور یافت. در روز دوازدهم اسفند ماه سال ۱۳۶۶، در کرمانشاه دچار سانحه رانندگی شد و بر اثر ضربه مغزی به شهادت رسید. مزار او در گلزار شهدای زادگاهش واقع است.

فرازهایی بر وصیت نامه شهید بزرگوار: بسم الله الرحمن الرحیم. ای زمان! شاهد باش و ای زمین! گواه باش، که من رفتم تا ندای «حسین» (ع) را ـ که در دشت «کربلا» و در میان آن خاموش پست و در غوغای چکاچک شمشیرها و نیزه‌ها و از پس تمام مظلومیت‌های تاریخ برآمد ـ جواب گویم و خون بی‌ارزشم را در التزام رکاب فرزند برومندش «روح الله» به درگاه احدیت هدیه بَرَم و بگویم: «اگر دین «محمد» (ص) با خون من قوام می‌یابد، پس ای شمشیرهای آخته! مرا در برگیرید و به سوی دیار عاشقان سوقم دهید؛ آن‌جایی که فقط پرواز است و پرواز.»

اینک که این وصیت‌نامه را می‌نویسم، حالتی دیگر دارم. روحم در پرواز است. به امام «حسین» (ع) می‌اندیشم؛ به آموزگار شهادت. به آن که با قیامش درس آزادگی به ما داد، که بیایید مرا از این زندان برهانید، تا به سان مرغی سبک‌بال، آزاد و رها از تعلقات دنیوی به سوی او پر کِشم؛ کسی که از اویم و عشقم این است که به سویش بروم. من با شهادتم، غاصبان «قدس»، «حرمین شریفین»، «عتبات عالیات» و تمامی امکنه‌ی مقدسه و کاخ‌نشینان شرق و غرب را به زنجیر خواهم کشید؛

همان سان که مولایم «حسین» (ع) تمامی ظالمین را به محاکمه کشید. تو ای تاریخ و ای کربلای ایران! شاهد باش که من با خونم به سالارم عرض کردم: «یا ابا عبدالله! انی سلم لمن سالمکم و حرب لمن حاربکم الی یوم القیامه» آری! شهادت، زینت «محمد» (ص) و آل اوست و میراث گران‌بهای ما است و چه باک از شهادت، که خود تولدی نوین است. «خدایا، خدایا! تا انقلاب مهدی (عج)، خمینی را نگه‌دار». ۰۴/۱۲/۱۳۶۶. علی سلیمانی‌ها


منابع:

http://qazvin.irib.ir/-/%D8%B4%D9%87%DB%8C%D8%AF-%D8%B9%D9%84%DB%8C-%D8%B3%D9%84%DB%8C%D9%85%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D9%87%D8%A7

http://khatesorkh.ir/index.php?martyr_id=2111


  • خادم شهدای آبیک

بسم رب شهدا و الصدیقین





شهید علیرضا دلوی، دوازدهم دی ۱۳۴۸، در شهر تهران در خانواده ای مذهبی بدنیا آمد. پدرش محمد، کارگر شرکت گوشت بود و مادرش زرین‌‌تاج نام داشت.
در سال 1354 به شهرک قشلاق ابیک مهاجرت کردند.دوران ابتدایی ایشان با  انقلاب اسلامی متقارن شد.

وی نوجوانی مذهبی بوده که ارادت خاصی به ائمه اطهار بخصوص امام حسین ع و حضرت عباس ع داشته و پای ثابت مراسمات مذهبی بودند.
با تشکیل بسیج عضو فعال بسیج شدند و نوجوانی با وقار و متدین  و تعصبی بوده که درمیان خانواده و اهالی و همسایگان بسیار محبوب بودند.
این شهید عزیز دانش آموز مقطع راهنمایی بودند که عازم جبهه های حق علیه باطل شدن و در سن شانزده سالگی در تاریخ26بهمن 1364 در عملیات والفجر 8در منطقه اروندرود بر اثر اصابت ترکش به درجه رفیع شهادت نائل آمدند.مزار او در گلزار شهدای روستای قشلاق از توابع شهر آبیک واقع است.

خاطره شهید به نقل از خواهر شهید دلوی:
شهید علیرضا دلوی در آخرین روز های آموزشی در پادگان 21 حضرت حمزه تهران شبی خواب میبینند. وقتی که بیدار میشوند از تعبیر خوابشان متوجه میشوند که احتمالا به شهادت می‌رسند.
وقتی از پادگان برای مرخصی به خانه بر میگردند به طور کلی یک آدم دیگه ای شده بودند وبه اصطلاح آن زمان نور بالا میزدند و خیلی در خودشان بودن و در مورد خوابشان به اعضای خانواده چیزی نگفتند و فقط به یکی از زن عمو ها گفته بودند که چنین خوابی دیده اند
 ایشان به شهید اصرار کرده بودند که بعد آموزشی به بهانه ای به جبهه نرود که ایشان قبول نمیکنند و زن عموی ایشان مسئله را با خانواده در میان گذاشتند که مادر شهید با جدیت گفتن نمیگذارم بروی و همچنین کل خانواده اصرار میکنند که بیا و نرو و یه مدت بعد برو...
حال بشنوید جواب حکیمانه این بزرگ مرد کوچک را...
ایشان گفتند اولا که شهادت آرزوی من هست؛ دوما من چطور ان دنیا جواب خدا و شهدا را بدهم که با هزینه بیت المال 45روز آموزش دیدم حالا چطور از مسئولیتم که دفاع از اسلام و کشورم هست شانه خالی کنم و با اطمینان خاطر و بعد با رضایت قلبی عازم جبهه های حق علیه باطل شدند و به گفته همرزمانشان مردانه جنگیدند ودر چهارمین روز عملیات به درجه رفیع شهادت نائل آمدند.


وصیت نامه شهید دلوی:
بسم الله الرحمن الرحیم. با سلام به پیشگاه مقدس امام زمان (عج) و نایب بر حقش امام خمینی (س) ، این پیر جماران که همچون کوهی در مقابل صدام و امریکا ایستادگی کرده و خواهد کرد و دعای شما ملت شهیدپرور باید سلامتی امام‌مان و ظهور آقا امام زمان (عج) باشد. خدای تبارک و تعالی از تو می‌خواهیم شهدای اسلام را با شهدای کربلا محشور بگردانی. شهادت امری است الهی و چقدر دوست دارم که شهادتم از آغاز با در آمدن چشمهایم از حدقه و قطع شدن دستهایم و جدا شدن سرم از بدنم در «آبادان» و جبهه‌های اسلام باشد. ای ملت شهیدپرور ایران! بیایید دست وحدت را به همدیگر بدهیم که ان شاء الله به همین زودی زود کربلای معلی توسط رزمندگان اسلام آزاد خواهد شد. اگر شهادت نصیبم شد شکر خدای تبارک را بکنید و ناراحت نباشید. این امری است که تمام عالمیان با آن مواجه هستند. مرگ در هر کجا که انسان باشد، نصیبش می‌شود؛ پس چه بهتر انسان در راه خدای خویشتن به شهادت برسد. مادرم در عزای من گریه نکند و مانند فاطمه زهرا (س) صبور باشد. مادر جان! تو باید مانند زنان نمونه تاریخ باشی و دخترانی مانند زینب کبری (س) پرورش بدهی و اما خواهرانم! با همسرانتان خوب رفتار کنید. مرا در امامزاده دفن کنید و برایم مجلس سوگواری خیلی ساده‌ای بر پا کنید و هر کسی که از من طلبی دارد، آن را شما ادا کنید.

۱۹/۱۱/۱۳۶۴. علی‌رضا دلوی


http://khatesorkh.ir/index.php?martyr_id=1541





  • خادم شهدای آبیک

بسم رب شهدا و الصدیقین



یادواره شهدای صفر خواجه با حضور اقشار مختلف مردم و خانواده شهدا در این روستا برگزار گردید(95.6)

abyeknews.blog.ir/post/74









  • خادم شهدای آبیک