نشر آثار شهدا و رزمندگان آبیک

اللهم ارزقنا شهادت فی سبیل الحسین(ع)

نشر آثار شهدا و رزمندگان آبیک

اللهم ارزقنا شهادت فی سبیل الحسین(ع)

نشر آثار شهدا و رزمندگان آبیک

وصیت های شهدا و خاطرات رزمندگان را جهت انتشار به ما بفرستید.

۶ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «طالقان» ثبت شده است

بسم رب شهدا و الصدیقین
























  • خادم شهدای آبیک

بسم رب شهدا والصدیقین











شهید عبدالحمید قاضی میرسعید
شهید دکتر عبدالحمید قاضی میرسعید در مرداد ماه سال 1339 در شهرستان طالقان متولد شد، او فرزند چهارم خانواده بود، ‏پس از اتمام موفقیت‌آمیز دوران ابتدایی و دبیرستان در سال   135در دانشکده پزشکی دانشگاه علوم پزشکی ‏اصفهان پذیرفته شد. ‏

شهید حمید در مبارزات انقلاب اسلامی حضوری فعال داشت ‏که پس از انقلاب وارد جهاد سازندگی شد و در اکیپ‌های اعزامی به مناطق محروم، مسئولیت امور فرهنگی و ‏درمانی را بر عهده گرفته بود. با شروع جنگ، به جبهه‌های نبرد شتافت و همزمان، ‏عضو سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شد، پس از مدتی به بهانه شهادت دوستش وارد سپاه پاوه شد، به عنوان مسئوول روابط عمومی سپاه پاوه و سپس قائم مقام فرماندهی مسئوولیت پذیرفت تا این که با عزیمت فرمانده سپاه پاوه ، سردار رشید اسلام شهید حاج همت به جبهه های جنوب در بهمن ماه سال 1360 ، به عنوان فرمانده سپاه پاوه مشغول خدمت شد .

شهید سید عبدالحمید قاضی با ازدواج خود در سال 62 گامی دیگر در جهت تعالی و تکامل برداشت ، ازدواجی که در مسجد انجام شد و حاصل این ازدواج تنها فرزندی که به عشق حضرت ابا عبدالله الحسین (ع) حسین نامگذاری شد . آن شهید با تمام علاقه ای که به یگانه فرزندش داشت همیشه برای او آرزوی شهادت می کرد.

حمید علاوه بر حضور در مناطق جنگی و شرکت در عملیات‌ها به تحصیلش نیز اهمیت می ‏داد و در امدادرسانی در نزدیکترین منطقه به خط مقدم، فعالیت داشت. ‏

با شروع عملیات پیروزمند و الفجر 8 از سوی رزمندگان اسلام در بهمن سال 1364 بار دیگر دکتر سید عبدالحمید قاضی میر سعید با آن چهره شکفته و مهربان و آن لبخند صمیمی و به یاد ماندنی و سخنان بلیغ و امید بخش و پر محتوایش که همیشه لبریز از عشق به امام ، شهیدان و شهادت و مدافع ارزشهای اصیل انقلاب اسلام بود همانند اکثر عملیات های دیگر ، به سوی جبهه عزیمت کرد.

او لحظه ای آرامش نداشت و چون پروانه ای گرد شمع وجود مجروحان می گشت تا این که روز شنبه 26 بهمن ماه 64 به همراه جمعی دیگر از همرزمان عاشق و فداکارش ، می‌خواست نماز بخواند که متوجه می‌شود دکتر کرباسچی ، دوست شهید حمید ‏زخمی شده است ، حمید مشغول بستن جراحات و مداوای وی می‌شود، ناگهان به همراه جمعی از همرزمانش ‏که در اورژانس خط مقدم بودند به فیض شهادت نایل می‌شوند. و روح بلندش در بیکران آسمان خداوندی طیران یافت . او عاشق شهادت بود و این عشق در تمام وجودش مشهود بود

https://alborz.navideshahed.com/fa/news/408571


https://defapress.ir/fa/news/467660


شهید دکتر سید عبدالحمید قاضی میرسعید از زبان همسرش

https://hawzah.net/fa/Magazine/View/5737/5747/57477



https://www.golzar.info/29298



  • خادم شهدای آبیک

بسم رب شهدا والصدیقین









در اولین روز سال 1342 در یکى از روستاهاى شهرستان طالقان خانواده افتخارى هدیه‌اى خداى دریافت کردند و نام او را که از تبار حسین (علیه السلام) بود، سید شهاب‌الدین نهادند، سید تحت تعلیمات قرآن کریم بزرگ شد و ضمن تحصیل، به فعالیت‌هاى قرآنى روى آورد. در همان دوران، نوجوانى شایسته سربازى روح‌الله (س) شد و علم نهضت سبز خمینى (س) را در زادگاهش بر دوش گرفت و با عشق و ارادت به علمدار کربلا در این مسیر پیش رفت. آشنایى با اندیشه هاى خمینى کبیر (س) او را به دنیایى جدید وارد کرد. پس از پیروزى انقلاب، با هدف حفظ دستاوردهاى انقلاب و پاسدارى از خون شهدا، فعالیت‌هایى را در شهرهاى هشتگرد، کرج و تهران دنبال کرد. همزمان با تحمیل جنگ نابرابر به میهن، تحصیل را رها کرد و به جهاد پرداخت. وى در این دوران، به عضویت سپاه پاسداران انقلاب اسلامى درآمد. و مسوولیت اتاق جنگ سپاه هشتگرد را به عهده گرفت. افتخارى براى مدتى نیز در سپاه ناحیه ساوجبلاغ و کرج فعالیت کرد وآن گاه از طرف لشکر 10 سیدالشهدا (علیه اسلام) به عنوان معاون گردان به جبهه‌هاى نبرد حق علیه باطل شتافت. سید شهاب‌الدین در زمان حضور در شهر، براى اعتلاى فرهنگ زادگاهش، به تأسیس کتابخانه و انجمن اسلامى مبادرت کرد. رشادت‌ها و دلاورى‌هایش در عملیات‌هاى بسیارى در سمت فرماندهى گردان، باعث شد که دشمن بعثى، انگشت نشانه روى او بگذارد و او را هدف کینه‌هایش قرار دهد. سرانجام یکى دیگر از فرزندان زهرا (علیها السلام) در تاریخ 1362/12/10 در جزیره مجنون سر بر دامان مادر نهاد و شهد شیرین شهادت در کامش ریخته شد و با اصابت گلوله‌اى از سوى دشمن، به دیدار معبود شتافت

https://alborz.navideshahed.com/fa/news/422979/

https://www.golzar.info/163174/

https://rasekhoon.net/mashahir/show/581280/

https://vahidmajidi.com/%D8%A7%D8%B7%D9%84%D8%A7%D8%B9%D8%A7%D8%AA-%D8%B4%D9%87%D8%AF%D8%A7/%D8%B4%D9%87%DB%8C%D8%AF-%D8%B3%DB%8C%D8%AF%D8%B4%D9%87%D8%A7%D8%A8-%D8%A7%D9%84%D8%AF%DB%8C%D9%86-%D8%A7%D9%81%D8%AA%D8%AE%D8%A7%D8%B1%DB%8C-%D9%81%D8%B1%D8%B2%D9%86%D8%AF-%D8%B9%D9%84%DB%8C

سردار شهید «سیدشهاب الدین افتخاری» فرزند « سیدعلی» در سال 1343، در «پراچان» طالقان چشم به جهان گشود. وی تا مقطع سوم راهنمایی ادامه تحصیل داد و این پاسدار رزمنده بعد از مجاهدت ها و رشادت ها در حالیکه فرماندهی لشکر شیدالشهدا را بر عهده داشت در عملیات خیبر در جزیره مجنون بر اثر اصابت تیر به بدن در دهم اسفند ماه 1362، در گلزار شهدای امامزاده محمد حصارک در جوار شهدای دیگر این مرز و بوم آرمیده است.

از سردار شهید «سید شهاب الدین افتخاری» وصیت نامه ای در دست است که فرازی از این وصیت نامه نورانی را که در ابتدا با کلام پروردگار در آیه 76 سوره نساء آغاز شده است و در ادامه در وصیت نامه خود پیام هایی برای ملت شهید پرور ایران را در ادامه خبر می خوانید.

بسم الله الرحمن الرحیم

سوره مبارکه النساء آیه ۷۶
«الَّذینَ آمَنوا یُقاتِلونَ فی سَبیلِ اللَّهِ ۖ وَالَّذینَ کَفَروا یُقاتِلونَ فی سَبیلِ الطّاغوتِ فَقاتِلوا أَولِیاءَ الشَّیطانِ ۖ إِنَّ کَیدَ الشَّیطانِ کانَ ضَعیفًا﴿۷۶﴾»
کسانی که ایمان دارند، در راه خدا پیکار می‌کنند؛ و آنها که کافرند، در راه طاغوت. پس شما با یاران شیطان، پیکار کنید! (و از آنها نهراسید!) زیرا که نقشه شیطان، (همانند قدرتش) ضعیف است
.

پروردگارا ! به روان مقدس محمد و آل محمد رحمت فرست و مرزهای اسلام را از حمله دشمنان در پناه خود مصون و محفوظ بدار و مرزبانان ما را در ایفای وظایفی که به عهده دارند، حمایت فرما.

با عرض سلام و درود بیکران به پیشگاه حضرت بقیه الله اعظم امام زمان ارواحنا فداه.

با سلام و درود بیکران به پیشگاه نائب آن حضرت امام امت موسی زمان بت شکن دوران، پیر جماران و همچنین با سلام و درود بیکران به روان پاک شهیدان.

این حقیر شهادت می دهم خدا یکی است و شریکی ندارد و شهادت می دهم که حضرت محمد (ص) پیامبر و فرستاده خدا و آخرین پیامبر اسلام است و شهادت می دهم که دوازده امام اول حضرت علی (ع) و آخر آن امام زمان مهدی موعود جانشین حضرت محمد (ص) می باشند که آن حضرت مهدی غائب است امید است روزی ان شاء الله ظهور کنند و عالم را پر از عدل و عدالت نماید.

اینجانب سید شهاب الدین افتخاری فرزند سید علی با کمال میل تشخیص به جبهه حق علیه باطل رفتم تا از اسلام و قرآن دفاع نمایم اگر در این راه مقدس شهادت نصیبم شد چه بسیار خوب و چه چیزی بهتر از شهادت و اما مسائلی را که باید بیان کنم این است که ای امت عزیز و قهرمان ایران همانطوری که تا حال در صحنه بودید باشید و امام امت را تنها نگذارید که می دانم نمی گذارید.

قدر امام را بدانید و به حرفهای او جامه عمل بپوشانید که رضای خدا در آن است دنبال روحانیت مبارز باشید که روحانیت بود که ما را از جهل و گمراهی نجات داده است. به جبهه بروید و جبهه ها را پر کنید که راه قدس از کربلا می گذرد با شایعه سازان و منافقین و آنهائیکه به هر نحوه ای می خواهند به انقلاب ضربه بزنند بجنگید که رستگار خواهید شد.

چنان پا به عرصه جنگ نهید که گویا مانند جد بزرگوارمان امام حسین (ع) وارد جنگ شدید و به گفته امام امت چه بکشید و چه کشته شوید در هر دو صورت پیروزید.

ما چنان سیلی به صدام خواهیم زد که دیگر از جایش بلند نشود و دیدید چطور سیلی می زنیم و خواهیم زد اما پیامم به جوانان حزب الله؛ ای جوانان چنان اسلحه شهیدان را به دست گیرید که خانواده شهیدان این احساس را نکنند که اگر فرزندشان شهید شد کسی نیست که راهشان را ادامه دهد.

شما جوانان با غیرت به دیدار خانواده شهیدان بروید و به خانواده هایشان نوید پیروزی دهید که پیروزی نزدیک است.

ای برادران حزب الهی، ای جوانان، ای پیرمردان، ای خواهران، ای برادران، ای مادران مبادا که در بی تفاوتی بمیرید که علی اکبر حسین در راه حسین و با هدف شربت شهادت نوشید.

ای مادران و پدران مبادا از رفتن فرزندانتان به جبهه جلوگیری کنید که فردا در محضر خدا نمی توانید جواب امام حسین و حضرت زینب را بدهید که تحمل 72 شهید از یک خانواده را نمود.

ای وصیت من به تو ای پدر و مادر گر چه می دانم وظیفه فرزندی را ادا نکردم ولی امیدوارم که مرا ببخشید و امیدوارم که خداوند اجرتان دهد اما در شهادت من گریه و زاری نکنید و خدا را شکر کنید که فرزندتان در چنین راهی به آرزویش که همین شهادت بود، رسید.

می دانم مادر جان! تحملش برایت مشکل است ولی خودت را به جای آن مادرانی قرار بده که پنج تا از فرزندانش شهید شدند و در خانه کسی را ندارد و می گوید: اگر فرزند دیگری داشتم آن را هم در راه خدا می دادم. مادر جان! اگر برای شهادتم دلتنگ شدی به «امامزاده محمد حصارک» و به بهشت زهرا سر مزار شهیدان گمنام برو.

امیدوارم فردای قیامت پیش فاطمه زهرا (س) سربلند و رو سفید باشی. اما برادران و خواهرانم شما باید چنان سرسختانه با ایادی استعمار مبارزه کنید که من را خوشحال سازید و چنان قرص و محکم باشید که وقتی ضد انقلاب شما را دید نا امید شوند.

خواهرانم! شما چنان باشید که اسلحه تان حجابتان باشد شما باید مثل زینب باشید. خدای نکرده برایم گریه نکنید. هر وقت خواستید برایم گریه کنید برای آن عزیزانی گریه کنید که خواهر و مادر ندارند.

امام را دعا کنید و از خداوند بخواهید تا انقلاب مهدی او را برای مسلمین نگهدارد. بیشتر به پیش خانواده اسرار و مفقودین و شهداء بروید و از آنها قوت قلب بگیرید. در خاتمه از همگی شما می خواهم که مرا حلال کنید.

اما وصیتم به تو ای همسر؛ از اینکه دوران زندگیمان کم بود ناراحت نباشید خدا خواسته که چنین باشد از طرفی دیگر شاید وظیفه ام را نسبت به شما ادا نکرده باشم از شما عذر می خواهم.

اما معصومه اصلا ناراحتی برایم نکن خود را برای تحمل رنج ها و مصیبت ها و ناکامی ها و ناروائی ها آماده ساز و دل قوی دار که خداوند یکتا پشتیبان و نگهبان شماست و خداوند است که عاقبت شما را بخیر می گرداند و این مصیبتها رسید.

معصومه اوایل زندگی مان بود شاید هنوز به طور کامل به خصوصیات اخلاقی و رفتار همدیگر آشنا نبودیم و گاهی وقتها سر شما داد کشیده ام. امیدوارم که مرا ببخشید و من هم از خداوند می خواهم که به شما اجر عنایت بفرماید و شما پیش حضرت زینب رو سفید باشید.

دیگر عرضی ندارم و از شما می خواهم که حلالم کنید و همیشه امام را دعا کنید.

خدایا خدای تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار.

از عمر ما بکاه و به عمر رهبر افزای " سید شهاب الدین افتخاری "

منبع: پرونده فرهنگی شهدا،اداره اسناد انتشارات، هنری



ای جوانان چنان اسلحه شهیدان را به دست گیرید که خانواده شهیدان این احساس را نکنند که اگر فرزندشان شهید شد کسی نیست که راهشان را ادامه دهد. شما جوانان با غیرت به دیدار خانواده شهیدان بروید و به خانواده هایشان نوید پیروزی دهید که پیروزی نزدیک است.


  • خادم شهدای آبیک

بسم رب شهدا والصدیقین







شهید "شاهرخ محرابی" 20 ساله و پاسدار بود که در جبهه‌ها مقابل دشمنان سرسخت ایستاد و تا پای جان از آرمان‌های انقلاب اسلامی دفاع کرد.


شهید شاهرخ محرابی، یکم دی ۱۳۴۷ در روستای امیرنان از توابع طالقان – استان البرز به دنیا آمد و پدرش خلیل، کشاورز بود و مادرش حکیمه نام داشت.

این شهید بزرگوار در راهپیمایی‌هایی که علیه رژیم شاهنشاهی در روستا برپا می‌شد حضور فعالی داشت و کمک حال پدر در کار کشاورزی بود.

وی تا کلاس دوم راهنمایی در روستای امیرنان تحصیل کرد و سال 1363 به همراه خانواده از طالقان به آبیک مهاجرت کرد و سوم راهنمایی را در مدرسه شریعتی این شهرستان ادامه تحصیل داد. 

شهید محرابی بعد از تحصیل، جهت کمک مالی به خانواده در یک شرکت مشغول به کار شد و تقریبا بعد از دو سال فعالیت، جهت خدمت مقدس سربازی از طریق سپاه پاسداران آبیک به عنوان پاسدار وظیفه داوطلب شد.

ایشان پس از آموزش در منطقه دزفول شوشتر در سال 1366 به جبهه اعزام شد، در جبهه‌ها مقابل دشمنان سرسخت ایستاد و تا پای جان از آرمان‌های انقلاب اسلامی دفاع کرد. 

وی سرانجام بیست و پنجم مرداد ۱۳۶۷ در شیخ‌محمد عراق بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسید و مزار او در گلزار شهدای شهر آبیک واقع است.
 

منابع:
https://qazvin.navideshahed.com/fa/news/485450
http://khatesorkh.ir/index.php?martyr_id=2594










  • خادم شهدای آبیک

بسم رب الشهدا و الصدیقین








  • خادم شهدای آبیک

بسم رب شهدا والصدیقین





سیدحسین میرنوراللهی،یکم فروردین ۱۳۳۸، در روستای اورازان از توابع شهر ساوجبلاغ به دنیا آمد. پدرش سیدولی‌محمد، کشاورز بود و مادرش سیده‌سلیمه نام داشت. تا سوم متوسطه درس خواند. سال ۱۳۵۹ ازدواج کرد و صاحب دو دختر شد. به عنوان پاسدار در جبهه حضور یافت. هفتم اردیبهشت ۱۳۶۵، در فاو عراق بر اثر اصابت ترکش خمپاره به سر، شهید شد. مزار او در گلزار شهدای شهر آبیک واقع است.

وصیت نامه شهید:
مپندارید آنهایی را که در راه خدا کشته میشوند مرده اند ؛ بلکه زنده اند و ذر نزد پروردگارشان روزی میخورند ؛ درود بر حسین بن علی (ع) یکه تاز میدان جهاد و شهادت و اسوه شهامت و شجاعت و سلام بر یاران صدیقش که چون پروانه به دور شمع گرد حسین جمع شدند و عاشقانه سوختند و درود بر رهبر کبیر انقلاب امام خمینی و با درود بر تمام شهیدان راه حق و آزادی چند کلمه ای بعنوان وصیتنامه مینویسم اول از هر چیزی باید بگویم که اگر روحانیون نبودند تا چندین سال دیگر آمریکا و ابر قدرتها بر گرده ما سوار میشدند و از ما بعنوان یک برده استفاده میکردند پس قدر روحانیون را بدانید و به هر قیمتی که شده از آنان پشتیبانی کنید تا میتوانید از ارگانهای انقلابی پشتیبانی کنید چون ضد انقلاب میخواهد شما را از یکدیگر جدا کند تنها چیزی که شما را به پیروزی میرساند حفظ وحدت بوده و هست پس دست از تفرقه و جدایی بردارید در این زمان که زمان جنگ است ممکن است در جامعه کمبودهایی وجود داشته باشد پس این کمبودها ناراحت نشوید که خداوند در هر لحظه شما را آزمایش میکند امت گرامی به فرموده های امام خمینی عزیز گوش فرا دهید که پیروزی شما در اطاعت از فرموده های این مرد کبیر است و به مجالس عمومی خصوصا مجالس دعا و قرآن توجه زیاد بکیند و همیشه امام را دعا کنید ، پدر و مادر عزیز من در زندگی شما را خیلی ناراحت کردم و اکنون که عازم جبهه جنگ هستم قدر شما را فهمیده ام پدر و مادر عزیز میدانم که سخت است ولی اگر من کشته شدم از شما میخواهم که برای من گریه نکنید چون اگر خدا قبول کند شهید هستم و کسی که شهید میشود تازه اول زندگی خود را شروع کرده و آنهم در نزد خدا
پدر و مادر عزیز من در زندگی به شما خیلی زجر رساندم مرا ببخشید و از شما میخواهم که برای من از تمام دوستان خویشان و آشنایان رضایت طلب کنید خواهران و برادران عزیز از تمام شما میخواهم که مرا ببخشید خواهران عزیز مواظب فرزندان خود باشید و سعی کنید آنها را افرادی مومن و معتقد به قرآن و اسلام بار بیاورید که این فرزندان هستند که آینده ساز این انقلاب هستند و شما ای همکاران عزیز از شما میخواهم که مرا ببخشید و در سنگر محل کارتان با شیطان و اعمالش مبارزه کنید و خلاصه ای مردم شهید پرور زواره به هر صورت اگر چیزی از من دیده اید مرا ببخشید به امید پیروزی هر چه زودتر حق بر باطل ؛ از خانواده عزیزم مبخواهم که بعد از شهادتم لوازم و و وسایل خانه تعلق به همسرم دارد و حقوق و مزایای مرا به پدر و مادر عزیزم بدهید و ایشان هر طور صلاح دانستند صرف کنند
شهید حسین میرنوراللهی (1)



http://khatesorkh.ir/index.php?martyr_id=1954

سیده فاطمه میرنوراللهی: پس از پیروزی انقلاب اسلامی و به واسطه‌ی کینه‌ای که امریکا از ما داشت، در گوشه گوشه‌ی این کشور، توطئه آغاز شد. غائله‌ی «کردستان» که شروع شد، پدرم داوطلبانه به این استان عزیمت کرد. مدتی در آن خطه به مبارزه با ضد انقلاب پرداخت، تا این که جنگ تحمیلی شروع شد و عمویم «سید حسن» و پدرم «سید حسین» برای دفاع از کیان اسلام و انقلاب، به جبهه‌های نور اعزام شدند. این دو سعی می‌کردند که همواره و همه جا با هم باشند، طوری که در جبهه نیز با هم بودند.  یک ماهی از اعزام این دو برادر نگذشته بود، که عمویم «سید حسن» در جبهه‌ی جنوب ـ «خونین شهر» ـ به شهادت رسید. عموی دیگرم «سیف الله» نیز با آنان بود و می‌گفت: «سید حسن پس از مجروحیت در آغوش من به شهادت رسید و به آغوش مادرمان «زهرا» (س) پرواز کرد.» در همان عملیات، پدرم بر اثر موج‌گرفتگی با جنازه‌ی عمویم به پشت جبهه انتقال می‌یابد. پس از مدتی خداوند خواهرم را به ما عطا کرد و پدرم که دوری برادرش را نمی‌توانست تحمل کند و نمی‌خواست که اسلحه‌ی او به زمین بماند، باز هوای جبهه کرد. پدرم در منطقه‌ی عملیاتی «فاو» ـ که آن روزها نامی آشنا برای رزمندگان، هم‌وطنان و حتی جهانیان بود ـ مشغول نبرد با مزدوران عراقی بود. نمی‌دانم پدرم در نماز و دعاهایش در خصوص نحوه‌ی شهادتش از خداوند چه خواسته بود؛ ولی این را می‌دانم که او حتماً خواسته بود که شهادتی هم‌چون شهادت جدش نصیبش شود. زیرا وقتی به شهادت رسید، سر نازنینش به مانند «علی» (ع) متلاشی شده بود.


  • خادم شهدای آبیک