نشر آثار شهدا و رزمندگان آبیک

اللهم ارزقنا شهادت فی سبیل الحسین(ع)

نشر آثار شهدا و رزمندگان آبیک

اللهم ارزقنا شهادت فی سبیل الحسین(ع)

نشر آثار شهدا و رزمندگان آبیک

وصیت های شهدا و خاطرات رزمندگان را جهت انتشار به ما بفرستید.

۶۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «قزوین» ثبت شده است

بسم رب شهدا و الصدیقین
























  • خادم شهدای آبیک

بسم رب شهدا والصدیقین







محمدمهدی مکی نسب
نام پدر : یحیی
دانشگاه : تربیت معلم
مقطع تحصیلی : کاردانی
رشته تحصیلی : علوم اقتصاد
مکان تولد : سیرجان (کرمان)
تاریخ تولد : 1344/10/21
تاریخ شهادت : 1365/11/02
سمت : تیربارچی
مکان شهادت : شلمچه
عملیات : مقابله با تک عراق

معلم بسیجی شهید محمد مهدی مکی نسب در سال 1344 در شهرستان سیرجان قدم به جهان هستی گذاشت بر سر لوحه ی زندگیش محمد مهدی نامگذاری شد در خانواده ای مذهبی ،متعهد،تلاشگر و نجیب پرورش یافت. در خردسالی مکبر نماز بود و مسجد هنوز صدای تکبیرش را به یاد دارد. خود نیز سر نیاز بر درگاه بی نیاز می سائید و با رکوع و سجود و سلامش ،تسلیم امر خدا شد.

محمد مهدی تحصیلات ابتدایی و راهنمایی و دبیرستان را یکی بعد از دیگری با علاقه و ادب و ذکاوت طی کرد. پس از آن برای ادامه تحصیل به کرمان عزیمت نمود و در مرکز تعلیم و تربیت معلم به درش ادامه داد تا در آینده درس ایثار و فداکاری و تزکیه بیاموزد.

با تهاجم ارتش بعثی عراق و آغاز جنگ ویرانگر، او نیز مانند سایر جوانان غیور و با ایمان قد بر افراشت و برای دفاع عازم میدان کارزار گردید. درس و مدرسه ی دنیایی را رها کرد. معلم کلاس عشق و ایمان و استاد صد مدرس شد. خالصانه در عملیات کربلای 5 حضور یافت و درس حریت و آزادگی به همه ی حاضران داد . حکم معلمی را از استادش حسین (ع) گرفت و در کربلای شلمچه بر سکوی تدریس ایستاد و چه زیبا دیباچه ی شهادت را امضا کرد. سعادت ابدی نصیبش شد.قفس تنگ دنیای دون را ترک و در صف شهیدان راه حق به مهمانی خدا شتافت.


وصیت نامه شهید مجید مکی نسب

بسم رب الشهداء و الصدیقین

با ملت شهیدپرور: امام را دعا کنید زیرا فرزند راستین فاطمه است و از نسل پیامبر. امامی که به حقیقت پا جای پای حسین (ع) گذاشت و به راستی ادامه دهنده انبیاء است. آیت الله منتظری را هرگز فراموش نکنید. مسئولین مملکت اسلامیمان را نیز تنها نگذارید. همیشه به یاد رزمندگان جبهه ها باشید و برای آنها از خداوند متعال پیروزی حق بر باطل را خواستار باشید. و بر ملت است صبر و استقامت در برابر مشکلات و شدائد زندگی. بر شماست که هیچ گاه از جنگ غفلت نورزید و همواره با ضد اسلامیان بستیزید. و رهبری مستضعفین جهان با امام امت و راهنمایی شما ملت عزیز است که جهان اسلام بیدار خواهد شد و این وظیفه سنگینی است که بر دوش ملت عزیز ایران است.

خانواده عزیز: توجه کنید که جزء خانواده شهدا بودن خود افتخاری است بس بلند اگر خداوند متعال توفیق شهادت نصیبم کرد این جمله را بر زبان جاری کنید "خدایا راضی ام به رضای تو" پس از این تمامی ناراحتی ها رفع می شود یا اگر خواستید بر من گریه کنید روز عاشورا را بخاطر بیاورید و بر آنها بگریید زیرا من از فرزندان فاطمه عزیزتر نیستم. بگریید به علی اصغر بگریید بر قاسم بر ابوالفضل بر علی اکبر و خلاصه به حسین(ع). عزیزان امروز شما خود بهتر از من به یاری رهبر آگاهند اما بعنوان یادآوری باز هم میگویم که رهبر را تنها نگذارید. شما نیز صبر و استقامت بیشتر کنید که "اِنَّ الله یُحِبُّ الصّابرین". مادرم را سلام فراوان می رسانم پدر را نیز بیشتر و اعضای خانواده را تک تک از بزرگ به کوچک سلام فراوان میرسانم و بر شما باد که فرزندانتان را همانند فاطمه(س) و علی(ع) تربیت کنید.

{...}گرامی: راه راست و صراط مستقیم همان است که علی(ع) در آن گام نهاد و همان است که حسین(ع) رفت و به تحقیق همان است که خمینی می رود پس چشم ها را باز کنید گوش ها را باز کنید تا بهتر حقیقت را دریابید. از خداوند متعال یاری بطلبید تا شما را راهنما باشد و با چشمی باز و دلی قوی و نیرومند و یقین کامل با خمینی بیعت کرده اید باز هم مستحکمش کنید و مطمئن باشید که حق جز این نیست که {...} رفتند و با دنیای فانی وداع گفتند پس ما نیز {...} که توشه آخرت را آماده سازیم تا در برابر شهیدان سرافکنده و شرمسار نباشیم. خدایا اگر قرار است بمیریم چه بهتر که از بستر فاصله بگیریم در جبهه حسین(ع) در رکاب خمینی و برای رضای تو شربت شهادت بنوشیم. والسلام
http://www.shohadayedaneshjoo.ir/fa/index.php?Page=definitionmartyr&UID=991177






  • خادم شهدای آبیک

بسم رب شهدا والصدیقین






محل تولد کرج - خرم آباد تاریخ تولد ۱۳۳۹/۰۷/۰۵
محل شهادت اروندرود تاریخ شهادت ۱۳۶۴/۱۱/۲۷
استان محل شهادت خوزستان شهر محل شهادت آبادان
وضعیت تاهل متاهل درجه نظامی
تعداد پسر ۱ تعداد دختر ۲
تحصیلات پنجم ابتدائی رشته -
عملیات
سال تفحص
محل کار
بنیاد تحت پوشش
مزار شهید تهران - ساوجبلاغ - نظر آباد




https://www.golzar.info/162955/
https://vahidmajidi.com/%D8%A7%D8%B7%D9%84%D8%A7%D8%B9%D8%A7%D8%AA-%D8%B4%D9%87%D8%AF%D8%A7/%D8%B4%D9%87%DB%8C%D8%AF-%D8%A2%D8%B5%D9%81-%D9%85%D8%B5%D8%B7%D9%81%DB%8C-%D9%81%D8%B1%D8%B2%D9%86%D8%AF-%DB%8C%D9%88%D9%86%D8%B3
http://khatesorkh.ir/index.php?martyr_id=1444
https://qazvin.navideshahed.com/fa/news/474495
https://yadcode.ir/%D9%85%D8%B4%D8%A7%D9%87%D8%AF%D9%87-%D8%B5%D9%81%D8%AD%D8%A7%D8%AA-%D8%B4%D8%AE%D8%B5%DB%8C/ad/,7722.html

خاطره شهید به نقل ازحوریه لشکری همسر شهید آصف مصطفی:

یک روز به سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی مانده بود. برای بدرقه‌ی همسرم به سپاه رفته بودیم. آصف داشت اعزام می‌شد. هنگامی که آمد خداحافظی آخر را بکُند، دردم شروع شد. داشتم به خودم می‌پیچیدم، که او متوجه شد و گفت: چته؟… چرا ناراحتی؟ گفتم: هیچی! مسأله‌ای نیست… تو برو! خداحافظ.
دردم بیش‌تر شده بود و او هم ناراحت. او اصرار کرد و من هم وقتی دیدم رضایت نمی‌دهد، موضوع را گفتم. آصف بلافاصله سراغ فرماندهی بسیج را گرفت و بعد از چند لحظه آمد و گفت: مرخصی گرفتم ... بیا برویم خانه.
به خانه آمدیم. درد امانم را بُریده بود. تا فردا صبح درد کشیدم. صبح روز بیست و دوم بهمن، آصف رفت تا ماشین بیاورد و مرا برای زایمان به بیمارستان ببرد. کمی طول کشید و در این فاصله، بچه به دنیا آمد! وقتی آصف آمد، دید کار از کار گذشته است و خیلی خوشحال شد.
فرزند ما در روز بیست و دوم بهمن ماه ـ هم‌زمان با سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی ـ به دنیا آمد و همسرم نیز پنج روز بعد، به جبهه اعزام شد. او در طول سال چندین بار به جبهه اعزام شد و در عملیات‌های مختلف حضور یافت و سرانجام هم ـ دُرست یک سال پس از تولد فرزندمان ـ به شهادت رسید.
از آن سال به بعد، روز بیست و دوم بهمن، سه خاطره‌ی به یاد ماندنی را در ذهن ما زنده می‌کند: «سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی، تولد فرزندم و تشییع جنازه‌ی همسرم!»
منبع: پایگاه اطلاع رسانی خط سرخ


از یادداشت های آصف مصطفی: در جریان عملیات «والفجر ۴»، در منطقه‌ی کوه «کله قندی»، در حال انجام وظیفه بودیم که متوجه شدیم دشمن ما را محاصره کرده است. به ناچار تصمیم گرفتیم عقب‌نشینی کنیم. همراه با دوست صمیمی‌ام «رضا پرپینچی» در حال فرار به سوی مرز «ایران» بودیم، که متوجه شدیم راه را گم کرده‌ایم و هیچ خبری هم از گُردان ما نیست؛ از طرفی هم «هلی‌کوپتر» دشمن بالای سر ما در حال گشت‌زنی بود. یک آن تصمیم گرفتیم در جایی مخفی شویم تا دشمن از آن منطقه خارج شود. پس گودالی کندیم و به مدت ۵ روز بدون آب و غذا درون آن مخفی شدیم. روزها سپری شد و ما بالاخره از گُودال خارج شدیم؛ اما راه را گم کرده بودیم و نمی‌دانستیم که از کدام طرف برویم. به هر حال حرکت کردیم و در حال حرکت بودیم که متوجه «هلی‌کوپتر» دشمن شدیم که در تعقیب ما بود. «سید رضا» هم در حال گفتن ذکر بود تا زودتر نجات پیدا کنیم، که ناگهان از داخل «هلی‌کوپتر» صدای تیراندازی شنیدم و به عقب برگشتم. یک آن متوجه شدم که تیرهای دشمن به «سید رضا» اصابت کرده و پیکر خونینش به زمین افتاده است. بعد از مدتی به خود آمدم و دیدم «هلی‌کوپتر» رفته و همه جا آرام شده است. پیکر خونین شهید «پرپینچی» را به دوش گرفتم و مضطرب و نگران و بدون این که راه را بدانم حرکت کردم. چند قدمی جلو رفتم. خسته شده بودم. ناگهان چشمم به مردی نورانی افتاد، که در ابتدا فکر کردم خواب می‌بینم؛ اما چشمانم را مالیدم و دیدم نه، بیدارم. باور نمی‌کردم. دوباره نگاه کردم. مرد، نورانی بود و بدون این که حرفی با من بزند، با دست خود راهی را به من نشان داد. من هم که از خستگی نای فکر کردن نداشتم، از مسیری که نشانم داده بود، بلافاصله حرکت کردم و پس از دقایقی به مقصد رسیدم. دوستان رزمنده وقتی مرا دیدند، با خوشحالی به طرف من آمده و مرا در آغوش گرفتند، در حالی که می‌گفتند: «ما اصلاً فکر نمی‌کردیم شما را زنده پیدا کنیم!» پیکر مطهر دوست و هم‌رزمم، شهید «رضا پرپینچی» را زمین گذاشتم و در حالی که به آن مرد نورانی ـ که مرا راهنمایی کرده بود ـ فکر می‌کردم، قطرات اشک از دیدگانم جاری شد و بر چهره‌ی تفتیده و آفتاب خورده‌ی «سیدرضا»، هم‌چون نم باران بنشست.





  • خادم شهدای آبیک

بسم رب شهدا والصدیقین



زندگینامه شهید تمیزالله اکبری زیارانی

شهید تمیز الله اکبری زیارانی ، سوم اردیبهشت ۱۳۴۱، در روستای زیاران از توابع شهر آبیک به دنیا آمد. پدرش اسماعیل، کشاورز بود و مادرش ربابه نام داشت. تا اول متوسطه درس خواند. به عنوان سرباز ارتش در جبهه حضور یافت. سی‌ام شهریور ۱۳۶۰، در دهلاویه بر اثر اصابت ترکش به سر، شهید شد. مزار او در گلزار شهدای زادگاهش قرار دارد. برادرش بهیار نیز به شهادت رسیده است.








منابع:

http://khatesorkh.ir/index.php?martyr_id=200


https://qazvin.navideshahed.com/fa/news/410378/

https://shahidane.ir/content/%D8%AA%D9%85%DB%8C%D8%B2%D8%A7%D9%84%D9%84%D9%87-%D8%A7%DA%A9%D8%A8%D8%B1%DB%8C-%D8%B2%DB%8C%D8%A7%D8%B1%D8%A7%D9%86%DB%8C


  • خادم شهدای آبیک

بسم رب شهدا والصدیقین






شهید خان‌حسین جانی ششم تیر ۱۳۴۴، در روستای کردی از توابع شهر ماهنشان به دنیا آمد. پدرش میرزاحسین، کارگر بود و مادرش گل‌جهان نام داشت. خواندن و نوشتن نمی‌دانست. سال ۱۳۶۲ ازدواج کرد. به عنوان سرباز ارتش در جبهه حضور یافت. یکم خرداد ۱۳۶۵، در قلاویزان توسط نیروهای عراقی بر اثر اصابت گلوله به گردن و سر، توسط نیروهای عراقی، شهید شد. مزار او در گلزار شهدای زادگاهش واقع است.





منابع:
http://khatesorkh.ir/index.php?martyr_id=2901

https://qazvin.navideshahed.com/fa/news/428594




  • خادم شهدای آبیک

بسم رب شهدا والصدیقین








بیوگرافی
سلیمی‌بندکهل، داود: یکم فروردین ۱۳۴۵، در روستای بندکهل از توابع شهر آبیک به دنیا آمد. پدرش روح‌الله، مستخدم بود و مادرش زینب نام داشت. تا سوم ابتدایی درس خواند. به عنوان سرباز ارتش در جبهه حضور یافت. چهاردهم مرداد ۱۳۶۵، در اسلام‌آبادغرب غرق و شهید شد. مزار او در گلزار شهدای شهر زادگاهش واقع است.
نام داود سلیمی بندکهل
نام پدر روح الله
نام مادر زینب
محل شهادت رودخانه سمیره



وصیتنامه شهید:
شهید، داود سلیمی بندکهل: شُکر خدای را که توفیق یافتم در راه مبارزه حق علیه باطل، شرکت کنم و آنچه را حسین(ع) و یارانش و تمام رزمندگان صدر اسلام، پروانه وار دور آن می گشتند، من هم آن را بازیابم؛ یعنی شهادت. آیا کسی به خود اجازه می دهد با چشم خود ببیند که جنایتکاران و متجاوزان دست بسوی اسلامش، شرفش و کشورش دراز کرده اند و قصد نابودی آن را دارند و سکوت اختیار کند؟ من اکنون می روم با خدایم ملاقات کنم. انسان روزی به دنیا می آید و روزی هم از دنیا می رود و تنها کردارها و اعمالش بر جای خواهد ماند. کسی که در راه خدا کشته می شود، زنده است. آیا نمی بینید که به حق عمل نمی شود و از باطل جلوگیری نمی شود؟ در چنین هنگامی است که مؤمن باید برای شهادت و ملاقات پروردگارش آماده شود؛ زیرا پیش من، مرگ در راه خدا چیزی جز سعادت و پیروزی نیست و زندگی با ستمگران، جز دلتنگی و افسردگی و رنج و مشقّت، حاصلی ندارد. اکنون که این وصیت نامه را می نویسم، زیر غُرش توپ خانه ها و مسلسل ها هستیم و به خانواده محترم شهدا توصیه می کنم: دست از انقلاب و امید مستضعفان و رهبر انقلاب برندارید.۱ (۱۴۰۶۲۰۴) داود سلیمی ۰۲/۰۲/۱۳۶۵

منابع:
http://khatesorkh.ir/index.php?martyr_id=1722
http://qazvin.irib.ir/-/%D8%B4%D9%87%DB%8C%D8%AF-%D8%AF%D8%A7%D9%88%D9%88%D8%AF-%D8%B3%D9%84%DB%8C%D9%85%DB%8C-%D8%A8%D9%86%D8%AF%DA%A9%D9%87%D9%84









  • خادم شهدای آبیک

بسم رب شهدا والصدیقین







شهید ، رحمت‌الله مهدی‌بیگی سوم اردیبهشت ۱۳۴۱، در روستای محمودیان از توابع شهر آبیک به دنیا آمد. پدرش عین‌الله، کشاورزی می‌کرد و مادرش مهربانو نام داشت. تا سوم ابتدایی درس خواند. کارگر کارخانه بود. ازدواج کرد. به عنوان سرباز ارتش در جبهه حضور یافت. دوازدهم اردیبهشت ۱۳۶۱، در خرمشهر بر اثر اصابت گلوله به شهادت رسید. مزار او در گلزار شهدای زادگاهش واقع است.

وصیتنامه شهید:
شهید، رحمت الله مهدی بیگی: من به خاطر دین و مملکت خود به جبهه می روم تا از دین اسلام دفاع کنم و شهید شدن در راه خدا افتخارآمیز است؛ پس شما هم شُکر کنید و راهم را ادامه دهید؛ خصوصاً از مادرم می خواهم برای من گریه نکند و به پسر شهیدش افتخار کند. (۱۷۴۲۲۶۸)

منابع:
http://khatesorkh.ir/index.php?martyr_id=671
https://qazvin.navideshahed.com/fa/news/454787



  • خادم شهدای آبیک

بسم رب شهدا والصدیقین







محل تولد میانه تاریخ تولد ۱۳۳۹/۰۶/۲۵
محل شهادت جاده اهواز - خرمشهر تاریخ شهادت ۱۳۶۱/۰۲/۱۱
استان محل شهادت خوزستان شهر محل شهادت خرمشهر
وضعیت تاهل متاهل درجه نظامی
تعداد پسر ۱ تعداد دختر ۰
تحصیلات خواندن ونوشتن رشته -
عملیات
سال تفحص
محل کار
بنیاد تحت پوشش

حسن قره داغی


  • خادم شهدای آبیک

بسم رب شهدا والصدیقین






شهید طهماسب شیخ‌حسنی یکم تیر ۱۳۳۵، در شهر تهران به دنیا آمد. پدرش الیاس و مادرش خورشیدخانم نام داشت. تا پایان دوره کاردانی در رشته تربیت معلم درس خواند. معلم بود. سال ۱۳۵۹ ازدواج کرد و صاحب یک پسر و یک دختر شد. از سوی بسیج در جبهه حضور یافت. بیست و پنجم بهمن ۱۳۶۴، در فاو عراق بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسید. مزار او در گلزار شهدای شهر آبیک قرار دارد.



منابع:

http://khatesorkh.ir/index.php?martyr_id=1595


در همایش خبرنگار بصیر عنوان شد:
مطالبه گری از ویژگی‌های شهید خبرنگار «طهماسب شیخ حسنی

http://akhbareabyek.ir/Fa/News/115875





وصیتنامه شهید:

شهید، طهماسب شیخ حسنى: حمد و ستایش بى‏ پایان و ابدى خداوندى را که تنها خود سزاوار ستایش خویش است. اوست معبودى که اول الاولین و آخر الآخرین است؛ چرا که پیش از او هیچ نبوده و بعد از او نیز هیچ نخواهد بود و هستى مطلق، تنها اوست. اوست خدایی بى‏ شریک و بى‏ نیاز که مسبب ایجاد نظام هستى و عالم است و خالق کل موجودات اوست که بر اساس عقل و حکمت والاى خویش و با قدرت بى‏ منتهایش، از هیچ هر آنچه را که اراده نموده، به صحنه وجود آورده و نیستى مطلق را با اعجاز مطلق خویش به هستى بدل نموده است و هر آن اراده کند، همه چیز موجود را دوباره نیست خواهد کرد؛ آن چنان که گویى هیچ نبوده است! اى خالق ما و من! آن چنان که خود را شناخته‏ ام، تو را شناخته‏ ام و آن چنان که تو را شناخته ‏ام، پرستشت مى‏ کنم. هرچند مى‏ دانم که ذره ‏اى و قطره‏ اى از دریا و اقیانوس ذات خداوندیت را بیش نشناخته ‏ام و با همین شناخت، آن چنان شیفته ‏ات گشته ‏ام که جز تو نمى ‏جویم و از تو نمى‏ گویم و از رضامندى تو نمى‏ طلبم و جز آرزوى وصالت، امیدى دیگر ندارم. ترا ستایش مى‏ کنم که از عنایات کریمانه ‏ات به انسان هستى بخشیدى و از کرامات فضیلانه‏ ات او را اشرف مخلوقاتت مقرر داشتى و از فضایل عالمانه ‏ات، عقل و اختیار را توأمان به انسان عنایت فرمودى تا انسان احسن الخالقینى شود که شایستگى تقدیس بیابد و سایر مخلوقاتت نیز با سجده بر انسان به درگاه کبریاییت تقرب جویند. ترا عاشقانه ‏تر از مجنون مى‏ پرستم که براى رستگارى و فلاح انسان ها، فطرت خداجو و طینت پاک عطا کردى و مزید بر آن، مقربان درگاهت را راهنما و هدایت گر آنان مقرر نمودى و آنان را با آیاتى صریح و روشن در طریق تکامل قرار دادى تا هر آن، کسی را که مشتاق تو بود دستگیری نمایی و از ظلمات و گم گشتگی ها نجاتش بخشی و تا جوار قرب خود، همراهی اش نمایی. در این میان هزاران هزار شُکر و سپاس بر بنده واجب و مسلم است که پیرو کامل ترین دینت، اسلام قرارم دادی که توسط کامل ترین و والاترین انسان ها و برگزیده ترین بندگان و رسولانت، حضرت محمد مصطفی(ص) -که درود و صلوات بى‏ پایان خداوندیت بر او باد- بر جهانیان عرضه گردیده است. ...و باز هزاران هزار شُکر و سپاس خالصانه بر بنده واجب است که ادامه دهندگان هدایت‏ گرى آخرین دینت و برترین اولیائت، امامان جلیل القدرى هستند که جملگى از دست پروردگان و از خاندان و آل محمد(ص) و اختران پُر فروغ و تابناکى هستند که خلقت عالمیان بر اساس ظهور عظمت و شرف آن فرزانگان بنا نهاده شده و بقای هستى مخلوقات نیز متصل به انوار شریفه همان گرانمایگان و هم چنان که ادامه حیات مخلوقات عالم به حیات امام زمان - عجل الله تعالى فرجه الشریف و روحى و ارواح العالمین لمقدمه الفداه – است. ...و باز هزاران هزار حمد و سپاس خاضعانه بر بنده واجب است که موجودیتم را در مکان و زمانى قرار دادى که نایب الامامى مسیحادم و بت شکنى ابراهیم سان و مقابله کننده ‏اى چونان موسى، عهده ‏دار هدایت کشتى شکسته نوح از میان طوفان هاى سهمگین و متلاطمى است که از شرق و غرب عالم با آخرین توان خود قصد نابودى و انهدام انقلاب اسلامى را دارند، که امام خمینى پیامبرگونه با توکل بر خداوند منان و با اتصال به عنایات مستمر امام زمان(عج) بنیانش نهاد. انقلابى که در این برهه از زمان، بى‏ شک مصداقى نمایان و نمونه‏ اى روشن از انقلاب جهانى حضرت محمد(ص) در زمان بربریت و جاهلیت عرب است که خود را متمدن و پیشرفته مى‏ داند و زورمداران امروز نیز براى فریب و اغفال و چپاول مستضعفان جهان، بت هایى مصنوعى و پوشالى ساخته و در بتکده‏ ها نهاده ‏اند و مردمان ضعیف النفس را به پرستش از آن ها و اهدای سرمایه ‏هاى با ارزش خود و قبول بندگى آنان امیدوارند و براى ارضاى جهان خوارگى و خون خوارگى خویش در بین آنان ضدیت و تفرقه ایجاد مى‏ کنند و براى فخرفروشى و تفاخر نسبت به هم، تلاش فزاینده بر غارت اموال محرومان و به سخره و بندگى گرفتن آنان دارند. هم چنان که در صدر اسلام، انقلاب اسلامى پیامبر عظیم الشأن اسلام(ص) مواجه با تحریکات و توطئه‏ ها و تجاوزهاى بی شمار سران کفر و الحاد شد. در این برهه نیز ملحدان و منافقان و شیطان صفتان جنایت پیشه، از نخستین روزهاى انقلاب اسلامى تمام تلاش و مساعى خود را در جهت محصور نمودن و سرکوب و نابودى آن معمول نمودند تا واقعه انتشار و گسترش اسلام در صدر اسلام، بار دیگر تکرار نگردد و در راستاى همین هدف بود که جهت منزوى ساختن و خفه کردن انقلاب اسلامى در نطفه انعقادش، این جنگ تجاوزگرانه را بر انقلاب و بر اسلام احیا شده، تحمیل نمودند. بارالها! تنها و تنها تو بر تمامى ظلم ها و جنایاتى که بر این امت مسلمان وارد شده، آگاهى داری و خود مى ‏دانى که اگر انسان ها بخواهند در شرح این جنایات قلم بزنند، نه قادرند و نه ابزار نوشت کافى -حتى براى نگاشتن کلیات این ستمگری ها- در اختیار دارند. آخر چگونه مى‏ توان رنج مردمان مظلومى را نگاشت که علاوه بر تحمل زورمداری هاى سالیان دراز غداران تاریخ، در کمتر از دمى همه زندگى و وجودشان و خانه و کاشانه‏ شان و همه هستى‏ شان این چنین در آتش خشم تجاوز پیشه‏ گان صدامى سوخت و نابود گشت؟ ...و چگونه مى‏ توان داغ جگرسوز دختران و زنان و مادرانى را نگاشت که گوهر وجودشان وحشیانه مورد هجوم وحشى صفتان ضد خدا واقع شد و علاوه بر آن، سرها و اندام هاى قطعه قطعه شده ‏شان همراه با ماجراهاى ستم بار رفته بر آنان، در دل خاک‏ هاى بلادیده ی غرب و جنوب میهن اسلامی مان نهان گشته است؟ ...و چگونه مى ‏توان شکنجه و رنج بسیجیان و پاسداران و سربازانى را نگاشت که اندام هایشان را دژخیمان صدامى، زنده زنده بُریدند و بر ناله‏ هاى جگرخراش دلیران اسلام، مستانه خندیدند؟ ...و چگونه مى‏ توان داغ دل پدران و مادران و همسران و فرزندانى را نگاشت که عزیزان شان با گلوله‏ هاى آتشین خمپاره و توپ و راکت و موشک و بمب، شربت شهادت را نوشیدند؟ ...و چگونه می توان فریادهاى دلخراش طفلان و کودکان و زنان و پیرانى را نگاشت که در منازل خود در شهرها گرفتار انفجار راکت و بمب و موشک هاى زمین به زمین گردیدند؟ ...و براستى چگونه می توان با این قلم ها و کاغذها درد و رنج و شکنجه و فریاد و زجر و اشک و آه را نوشت؟! آرى! نگاشتن این مقوله‏ ها هم چنان سخت و دشوار است؛ همان گونه که نگاشتن مشق دشوار است و نگاشتن دلدادگى و ایمان و شهادت و ایثار. آن چنان که نگاشتن خدا دشوار است و نگاشتن صفات خدا دشوار است. آخر چگونه می توان خدا را توصیف نمود که در وهم نمى‏ گنجد و چگونه می توان دلدادگى و عشق را بر صفحه کاغذ نگاشت که این ها همه دفترى به ضخامت و گستردگى قلب على(ع) و قلمى همانند ایمان و یقین و نگارنده ‏اى هم چون حضرت محمد مصطفى(ص) مى‏ خواهد و قلبى مى‏ طلبد که ایمان به خدا و پیامبرش و حب على(ع) و اولیا خدا، همراه با اخلاص و عمل، همگى در آن جمع باشد. آرى! نمى ‏توان تشریح کرد و نگاشت که چگونه مى‏ شود دلیرمردانى که هیچ کم و کسرى در زندگى دنیوى ندارند، به یک باره ترک خانه و کاشانه می کنند و لبیک گویان و شتابان به یارى حسین زمانه، امام خمینى مى‏ شتابند و براى نابود نمودن دشمنان اسلام، توفنده و غرنده به مصاف آنان برمى ‏خیزند و در نهایت از این طریق، شهد شیرین و گواراى پیروزى را -که همانا شهادت در راه جان آفرین و پیوستن به خیل عظیم انسان هاى خداگونه است- عاشقانه مى ‏نوشند و حقانیت اسلام و انقلاب اسلامى و امام خمینى را با نواختن پنجه‏ هاى خونین و خونبار خویش بر دشت هاى سرزمین اسلامی مان شهادت مى‏ دهند و به اثبات مى‏ رسانند. بار خدایا، اى محبوب راستینم! ترا به قدرتت و به اخلاصت و به اسلامت سوگند می دهم که مرا قادرسازى و بیاموزى که با اخلاص رمز پیروزى اسلامت را در این دفتر بنگارم و گواهى دهم بر این که، اسلام هیچ گاه اسلام نشد و مسلمان هیچ گاه مسلمان نشد، مگر در مصاف با باطل درونى و بیرونى و باطل هیچ گاه خوار و منهدم نشد، مگر در مصاف با اسلام و تو خود شاهد بودى که باطل آن چنان در مقابل اسلام خود را خوار و ذلیل کرد که عقل از کف بداد و با ناجوانمردى همیشگى ‏اش به ستیز برخاست و خود سببى گشت بهر نابودى خویش و البته این همه، آیاتى روشن و صریح از حکمت بى منتهاى تو معشوق دلرباى من است. چرا که نبرد با باطل اگر نبود، همواره حق ناشناخته مى‏ بود. هم چنان که کفر اگر نبود، اسلام ناشناخته مى‏ بود و کافر اگر نبود، مؤمن ناشناخته مى‏ بود. پس اى هستى بخشِ عدالت گستر! چنان که تو خود مُقرر فرمودى، جنگ با کفر هم چنان باید بدون لحظه‏ اى درنگ و لحظه‏ اى توقف و فراموشى ادامه داشته باشد؛ لذا همه مسلمانان باید در این جنگ مقدس، حضورى مداوم و پیگیر و فزاینده داشته باشند؛ هم چنان که بوده و داشته ‏اند. ...و همگان باید این نعمت عظمى را بیابند و لمس کنند و در مسیر تکامل خویش و در مسیر انسان شدن خویش از نعمات خفیه آن بهره و توشه کافى برگیرند، هم چنان که سابقان و مقربان درگاهت پیش از این، آن را یافتند و کوله بار خویش بربستند و به سراپرده مقصود شتافتند. آرى! همگان باید با حضور مداوم و مستمر خویش در جبهه‏ هاى نبرد با باطل، خود را بیابند و بشناسند تا خدا را بیابند و بشناسند و دین خدا را آن گونه که هست بیابند و بشناسند؛ چرا که جبهه ها مبدأ مواج انسان ها و مقدسند، همان گونه که مسجد مقدس است و همان گونه که معبد مقدس است و همان گونه که مشهد مقدس است. آرى! جبهه ‏ها منزلگه انسان هایى است که خدا را سجده ‏گزار و ساجدند و عبدند و عابدند و در این راه شهیدند و شاهدند. جبهه‏ ها منزلگه انسان هایى است که دست و بازوی شان را بر لب هاى امام مى‏ سایند و پاهای شان را بر قطرات خون حسینیان مسح می نمایند و قلب‏ هایشان را بر قلب خدای شان متصل مى‏ سازند. جبهه منزلگه انسان هاى دلباخته‏ اى است که شیفتگان شهادت و عاشقان وصال یارند؛ آنانى که از هر چه غیر خداست بُریده ‏اند و به حق پیوسته‏ اند. آنانى ‏که عاشقان و معشوقان خدایند. آنانى که خون بهایشان بر ذمّه خداست و آنانى که خون بهایشان خود خداست. بارالها، معبود! مرا با دنیاى تو چه کار است؟ در حالى که تو خود خلقت انسان را در سختی ها و مشکلات قرار دادى و براستى که این زندگى دنیوى بسی سخت و دشوار است؛ چرا که تمام لذات مادى آن نه تنها لذت نیست، بلکه مشقت است و درد و رنج! آیا لذاتى که دمى بیش نپاید و سپس رنج آن هویدا شود، لذت است و یا لذاتى که عابدان و بهشتیان الى ابد در آن غوطه ‏ورند؟ آیا لذتى که با فریب کاری هاى شیطان توأم شود و سرانجام آن خُسران و هجران و عذاب الیم و آتش جهنم باشد، لذت است و یا لذاتى که مقربان درگاه حق با همنشینى در قرب خدا و رسولانش و اولیایش احساس مى‏ کنند؟ آرى! به راستى که هیچ خوشى و لذتى که آن را پایدارى نباشد، ابداً ارزش بهره ‏ورى ندارد و اینک اى جان آفرینم و اى معبودم! من بسویت آمده ‏ام و آماده ‏ام که مرا دریابى و غم هایم را از وجودم بزدایى و با پایان بخشیدن به هجرانم، قلبم را از نور لقائت شادگردانى و منورسازى. به چه شادم که: روز هجران و شب فرقت یار آخر شد/ زدم این فال و گذشت اختر و کار آخر شد آن همه ناز و تنعم که خزان مى ‏فرمود/عاقبت در قدم باد بهار آخر شد بعد از این نور به آفاق دهیم از دل خویش/ که به خورشید رسیدیم و غبار آخر شد آن پریشانى شب هاى دراز و غم دل/همه در سایه گیسوى نگار آخر شد ...و اما سخنى دارم با برادران دینى ‏ام که هم چون من در این وادى غربت، اسیر پنجه‏ هاى خاک و دنیا گشته ‏اند و سرگردان در پى یافتن و دیدار یارند. هم آنان که مشتاقان خدایند و او را مى‏ جویند؛ پس گوش فرادهید تا از اعماق وجودم، حدیث مرگ و زندگى را برایتان بگویم: برادران دلبندم! به اطراف خود نظر کنید و آن دورترها را نیز بکاوید. چه مى‏ بینید؟ آیا آنچه که من دیدم شما هم مى‏ بینید؟ آرى! شما هم خاک را مى ‏بینید؟ براستى که همه جا خاک است؛ پس مشتى از این خاک برگیرید و با دقت نگاهش کنید. حال چه مى‏ بینید؟ ببوییدش؛ آیا بوى خاک را حس مى‏ کنید؟ اکنون گوش فرا دارید. آیا صدایش را مى‏ شنوید؟ پس بچشیدش، آیا مزه ‏اش را مى‏ پسندید؟ حال بفشاریدش، آیا فشار خاک را بر انگشتان تان حس مى‏ کنید؟ اکنون گوش فرا دارید و شامه را قوى سازید و چشم دل بگشایید تا حکایت خاک را بشنوید، تا مردمان دیروز را ببینید و ببینید که همه خاک گشته‏ اند. تا ببینید که همین یک مشت خاک، ذرات وجود هزاران هزار انسان و حیوان و موجوداتى است که بوى خاک و بوى اجساد متلاشى شده آنان، مزه ‏اش طعم تلخ زندگى آنان است و فشارش، فشار همیشگى خاک بر خاکزیان عالم است. ...و اما حکایت این خاک؛ برادران گرامی ام! حکایت خاک، حکایت دنیاست و حکایت دنیا، حکایت نیستى است؛ حکایت آدم هایى همانند ماست که روزى آمدند و روزى دگر رفتند. حکایت آنانى که عُمر کوتاهى در دمى داشتند و حکایت آنانى است که عُمرى به بلنداى عُمر نوح داشتند. حکایت آنانى است که در زندگى رنج دیدند و سختى چشیدند و زور شنیدند و مظلوم ماندند و یا آنانى که به خیال واهى خویش شاد بودند و راحتى داشتند و زور گفتند و ظالم گشتند؛ اما تو مى ‏بینى که همگى رفته ‏اند، حتى گردن کشانى چونان کوروش و تیمور و جهان خوارانى هم چون اسکندر و چنگیز و جانیانى هم چون ضحاک و نادر و حتى مدعیانى چونان فرعون و نمرود و حتى رسولانى هم چون آدم و خاتم(ص) و این همه حکایت ها از براى ماست که دنیا را اعتبارى نیست و اعتمادى بر او نمى ‏توان داشت؛ چرا که هم چون سرابى فریبنده هر لحظه آدمیان را به خود مى ‏خواند و اغوا کرده و به خود مشغول شان می کند و آرزوهاى طویل و دراز در وجودشان پدید مى‏ آورد و وعده‏ هاى خوش و طلایى مى‏ دهد تا آن زمان که رمق از وجودشان بیرون شود و نفس برنیاید. آن گاه است که بر زمینش می کوبد و هیکل مخوف و سنگینش را بر وى مى ‏اندازد و او را در کام خود مى‏َ بَرد و حتى مشامش را به سختى مى‏ گیرد تا بویش را هم احساس نکند. ...و تو مى ‏دانى برادرم! که این دنیاى پست و ناجوانمرد، هنوز این یکى را به گور نسپرده، با دیگران سرگرم است و آتش هواهایش و التهاب هوس هایش تا همه را در خود نگیرد، ارضا نخواهد گشت؛ پس ما که این حکایت را مى‏ دانیم و انکارش نمى ‏توانیم، چرا اسیر دنیا باشیم و چرا بار دیگر بر خاک نظر نمى ‏کنیم، تا این‏ بار درس عبرت بگیریم؟ چرا در این خاک آثار عظمت و تجلى ظهور حق را نمی بینیم؟ آرى! به جاى دیدن مُردگان، باید او را نظاره کنیم که همیشه بوده و هست و خواهد بود. او را نظاره کنیم که خالق خاک است. او را ببوییم که همیشه سرمست باشیم. او را بجوییم که صادقانه ما را مى‏ جوید. از او بگوییم که اطمینان یابیم و دل به او خوش داریم که بر ما دلخوش داشت. از او بخواهیم که اجابت مان کند. براى او زندگى کنیم که زندگی مان از آن اوست. توکل بر او داریم که ما را کفایت است. خواست او را برآوریم که برآورنده خواسته هاست. اطاعتش کنیم که اطاعتش موجب قربت است. شُکرش کنیم که شُکرش مزید نعمت است. عبدش باشیم که عبد اوییم. عاشقش باشیم که عاشق مان است. دلداده او باشیم که دلداده مان است و دیوانه اش باشیم تا زندگى را بیابیم و زندگى را بیابیم تا با او زندگى کنیم و با او زندگى کنیم تا در آغوشش باشیم و در آغوشش باشیم تا هرچه خواستیم عطایمان کند تا بیشتر دیوانه اش گردیم و بیشتر عاشقش شویم و بیشتر عبدش گردیم و بیشتر طاعتش کنیم. آرى! نیستى باید که آن از حق بود/تا که بیند اندر آن حسن احد هیچ کس را تا نگردد او فنا/ نیست ره اندر حریم کبریا هست معراج ملک این نیستى/ عاشقان را مذهب و دین نیستى پوستین و چارق آمد از نیاز/ در طریق عشق محراب ایاز گشته بى کبر و ریا و کینه ‏اى/ حسن سلطان را رخش آیینه ‏اى چون که از هستى خود مفقود شد/ منتهاى کار او محمود شد بارالها، لطیفا! روى بنما و وجود خودم از یاد ببر/ خرمن سوختگان را همه گو باد ببر ما چو دادیم دل و دیده به طوفان بلا/ گو بیا سیل غم و خانه ز بنیاد ببر روز مرگم نفسى وعده دیدار بده/ وانگهم تا به لحدم فارغ و آزاد ببر برادران دلبندم! مى‏ بینید معبود مرا که: این همه عکس می و نقش نگارین که نمود/ یک فروغ رخ ساقیست که در جام افتاد! هر دمش با من دلسوخته لطفى دگر است!/ این گدا بین که چه شایسته انعام افتاد! بارالها،جان آفرینا! اندکى با تو بگفتم غم دل ترسیدم/ که دل آزرده شوى ورنه سخن بسیار است آرى، برادران! براى رسیدن به مقام والاى عبودیت باید دیده ‏اى بصیر و توانا داشت تا خاک را آنگونه که باید، دید. خاکى که هرکس را که از خدایش جدا ساخت و در دام انداخت و با بنده اى دنیوى، در بندش کشید و به دنیا امیدش داد، هم او را به آن چنان عقوبتى دچار ساخت که هر لحظه فریاد برآورد که ای کاش! همیشه من خاک بودم. آرى! فریاد خاک پرستان تاریخ از این خاک بلند است و آتش عذاب و قهر الهى از این خاک بلند است. آتشى که تنها یاد آن انسان را بارها مى‏ سوزاند و عذابى که فکر آن روح انسان را مى‏ میراند و قهرى که ذلت آن بارها انسان را ذوب مى‏ کند و از تمامى این ها باید بر خداوند منان پناه برد و لگام زندگى را به او سپرد؛ چرا که تنها او زمامدارى بس حکیم و فاضل است و هدایت گرى بس عالم و توانا. ...و اینک روى سخنم با آن غافلان و ره گم کردگان و خودباختگانى است که بزرگترین موهبت زندگى خویش، بلکه انسان هاى بی شمار معاصر خویش -که همانا نعمت وجود مقدس راهبر راستین انقلاب شکوهمند اسلامى، امام خمینى (روحى له الفداه)- را قدر نمى ‏شناسد و با کُفران این نعمت عظما، مسببات قهر خداوندى را فراهم مى‏ سازند؛ چرا که به تحقیق، انقلابى که این امام فرزانه در این زمان بنا نهاد، دنباله راستین همان انقلاب پیامبر عظیم الشأن اسلام، حضرت محمد مصطفى(ص) است. هم چنان که ادامه این انقلاب نیز به تحقیق، انقلاب الهى و راستین ولى عصرامام زمان(عج) خواهد بود. بنابراین، اى گمراهان و غافلان! به خود آیید و از خواب غفلت بیدار شوید و همچون امت حزب الله با تمام قوای تان بر این حبل المتین و این ریسمان محکم الهى، چنگ زنید تا با وحدت و یکپارچگى هرچه بیشتر و فزاینده ‏ترى با هدایت خدادادش، بر دشمنان اسلام و نفس خویش چیره شوید تا -ان شاء الله-‏ زمینه ظهور امام زمان(عج) و انقلاب جهانى حضرتش مهیا گردد و باشد که آن امام عدالت گستر بر اساس رسالتى که بر عهده دارد آن چنان پیروان و شاگردانى بپروراند که با معرفت دین و دانش راستین، اسرار مرموز خاک را بیابند و بر اعجازهایش واقف گردند و زندگى را بر محرومان شیرین گردانند و بى شک شاگردانى استحقاق خدمتگزارى او را خواهند یافت که شاگردان ممتاز و برجسته امام امت، خمینى کبیر باشند؛ شاگردانى که درس خویش را با تمام وجود و با ایثار و عشق بیاموزند؛ شاگردانى که مدرسه را مدرسه عشق بدانند و شاگردانى که تقوا سرلوحه اعمال و وجودشان باشد؛ شاگردانى که معلمان را همانند انبیاى خدا ارج نهند و قدر بدانند؛ شاگردانى که نیت کنند و عزم کنند تا آینده ‏اى خداپسندانه بسازند و شاگردانى که پاسداران واقعى مدرسه و مکتب اسلام باشند و به تحقیق چنین شاگردانى، معلمانى مى‏ طلبند پیامبرگونه؛ معلمانى که مشقات زندگى را به جان بخرند و در جهت تحقق رسالت والاى خویش، جان فشانى و ایثار نمایند؛ معلمانى که نور جمال شان کلاس و مدرسه را مُنوّر سازد؛ معلمانى که علم را با اتصال به منبع علم خدا، حاصل نمایند؛ معلمانى که پیشانی شان از شدت سجده‏ هاى روزانه و شبانه، متورم باشد و معلمانى که معجونى از علم و حلم و ایمان و اخلاص و عمل باشند و معلمانى که خود از شاگردان واقعى امام و عاشقان دلسوخته خدا باشند. آرى! این چنین معلمان و شاگردانى بى شک لیاقت دیدار دوست و خدمتگزارى او را خواهند یافت و بى ‏شک سببى مؤثر بر تعجیل ظهور حضرتش خواهند بود. ...و اما اى همسر من! تو نیز هم چون دیگران بر این خاک تیره بنگر و بیندیش بر تیرگى خاک و بدان که همه تیرگى‏ ها از همین خاک و همین دنیاست و بدان که رهایى از تیرگی هاى دنیا همانا در تقواست و بدان که اساس تقوا بر پذیرفتن مسؤولیت هاست و بدان که تا انسان خود را تا برابر خدا مسؤول نداند، از تیرگى دل ها نخواهد کاست. سفارشم اینک بر تو بردبارى و صبر و تحمل سختی ها براى خداست و صبر بر ایمان و تقوا و سختی ها همانا تنها راه رهایی است و اینک که خاک تیره جسم مرا نیز چونان گذشتگان به کام خود خواست، مؤید همان فلسفه همیشگى خاک است که هیچ کس را بقایى نیست و دوران زندگى دنیوى هم چون دَمى گذراست که این دَم گذرا، بسیار گران بهاست. حتى گران بهاتر از الماس و طلاست؛ پس این دَم مغتنم و گذرا را باید با گوهر اعمال خداپسندانه بیاراست و اعمال خداپسندانه همانا جلب رضایت همیشگى خداست. مى‏ دانم و مى‏ دانى، آنان که مانده ‏اند رسالتى زینب گونه بر عهده دارند؛ چرا که باید پیام رسانان راستین رفتگان شان باشند و از برجاى مانده گان خویش به شایستگى حراست و پاسدارى نمایند. آرى! این زمان که به تنهایى عهده ‏دار تربیت و پرورش کودکان مان هستى، زینب گونه بر خداوند رب العالمین توکل نما که او برترین و بهترین تربیت کنندگان است و غیر او مخواه که او به تنهایى همه را کفایت است. هیچ گاه غم دنیاى دون مَخور و پیوسته به عاقبت کار بیندیش. همواره از خداوند منان مدد بخواه و بر امدادهاى کریمانه ‏اش سپاسگو و توفیق بخواه که بتوانى فرزندانى بپرورى که خدا را بشناسند و بر دین خدا معرفت یابند و براى بندگى خدا و خدمتگزارى امام زمان(عج) و جامعه اسلامى، آماده باشند و آماده باشند که براى تحقق آرمان هاى والاى اسلام، ایثارگرى و مجاهدت نمایند و براى پاسدارى از ثمره‏ هاى حاصل شده از خون هاى شهیدان اسلام، جانفشانى کنند. آرى! کودکان امروز -که آینده سازان فرداى جامعه هستند- باید آمادگى ایجاد جامعه ‏اى که لیاقت و شایستگى پذیرش و ظهور آقا امام زمان(عج) را داشته باشد، بیایند و این آمادگى حاصل نمى‏ گردد، مگر این که مادران مسلمان امروز بر این مهم همت نمایند و با الگو قرار دادن برترین بانوى شایسته عالم خلقت، حضرت فاطمه (س) و توسل به حضرت، طریق تربیت را بیابند. فاطمه ‏اى که حسینى پرورید که افتخار ممتاز انسان ها و رادمردان تاریخ عوالم موجود گشت و الگوى همه حق جویان و خداپرستان در همه اعصار و قرون شد؛ -ان شاء الله-‏ خداوند -جل جلاله- در این مسیر حامى و پشتیبانت باشد. ...و شما اى کودکان دلبندم، که امیدهاى آینده اسلام هستید! بدانید که دل کندن و گریز از این دنیاى خاکى براى آن کس که گرفتارش شده باشد، نه تنها آسان نیست؛ بلکه بسى سخت و دشوار است. اما آنان که در این دام مخوف و هول انگیز نیفتاده باشند، آسان توانند خویشتن را نجات بخشند و از این مهلکه هراس آور جان سالم بِدَر بَرند؛ چون که اعتیاد به دنیا، همانند اعتیاد به افیون و هزاران بار شدیدتر و نکبت بارتر از آن است؛ پس بکوشید شما که هنوز آلوده و مبتلا به دنیا نشده ‏اید، معرفت نفس بیابید و با تقویت ایمان و اراده و کسب علم و با عمل خداپسندانه و توکل بر خداوند رب العالمین، زندگى و آخرت خود را بیمه نمایید. کودکان عزیزتر از جانم! هرچند که شهادت و فقدان من سبب بروز پاره ‏اى مشکلات و تألمات خواهد شد و رنج یتیمى و بى پدرى از سنین طفولیت، شما را خواهد آزرد؛ اما اى جگرگوشه‏ هایم! آن زمان که شدت غم ها و تألمات به شما روى آورد و غمگین تان ساخت، براى تخفیف آن بیندیشید و به مصیبت‏ ها و رنجهایى که بر فرزندان امام حسین(ع) و شهداى والامقام کربلا رفت و با یادآورى ظلم ها و ستمگری هایى که بر آن گرانمایگان وارد شد، رنج خویش را ساده بگیرید و خداوند قادر متعال را شُکرگزار باشید که پس از شهادت پدرتان، نه تنها شما را به اسارت نمى ‏بَرند و سیلى بر گوش تان نمى ‏نوازند و آن را مجروح نمى‏ سازند؛ بلکه امت مسلمان و خداجوى ایران و جهان، با ارج نهادن و گرامی داشتن شما -به عنوان اعضاى خانواده شهید- سفارشات اسلام را در حق شما به خوبى ادا خواهند کرد و از شما به عنوان چشم و چراغ ملت مسلمان تجلیل خواهند نمود که این نعمت و سعادتى بس عظیم است که باید آن را قدر بدانید و در قبال آن در رابطه با جامعه اسلامى، بیش از پیش احساس مسؤولیت نمایید و بر این احساس هر روز بیش از پیش خود را مسلح و مجهز به سلاح ایمان و تقوا و علم و عمل و اخلاق حسنه کنید تا از این طریق بتوانید دین خود را به خدا و اسلام و جامعه ادا نمایید.‏ ...و اما اى پدر و مادر و اى برادران و خواهرانم و اى بستگان و خویشاوندانم! شما نیز در این میان با شهادت من مسؤولیت تان افزون خواهد شد و شما نیز باید بیش از دیگران در حکایت خاک، تعمق و تَدبُّر نمایید و راه رستگارى و فلاح را مصمم و استوار و با علم و یقین بپیمایید. ببینید مرا که تا چندى پیش بر این خاک کنارتان بودم و امروز پیکره خاکی ام در زیر همین خاک و زیر پاى شماست و به فردایى بیندیشید که جسم شما نیز در کنار جسم من نهاده خواهم شد؛ پس براى خلاصى از این خاک، فکر سفر باشید و توشه کافى مهیا و ذخیره کنید. دیدید که زمان زندگى من بر این خاک هم چون گذر شهابى بر پهن دشت آسمان آبى و هم چون دَمى بیش نپایید و یاد من نیز در خاطره‏ ها همان گونه گذر خواهد کرد. چونان که یاد پیشینیان از خاطره‏ ها گذر کرد؛ پس شما نیز -که همانند مَن و همانند پیشینیانید- از این تذکرات و ابتلائات الهى، پند و عبرت گیرید و پیش از آن که مهلت خداوند امان دهنده بسر آید و مرگ شما را دریابد، خود را بیابید و از راه توبه به درگاه ملکوتیش باز آیید. باشد که توبه خالصانه ‏تان موجب پذیرش حق تعالى و سبب بذل رحمات و عنایات بیش از پیش خداوندیش گردد. ...و اما اى پدرم و مادرم که مرا در آغوش گرم خویش پرورانیدید و وسایل کسب علم و عمل را برایم مهیا نمودید! مى‏ دانم که آن اندازه بر گردنم حق دارید که بى شک با هیچ زبانى و با هیچ بیانى، بزرگى و سنگینى آن را نمى ‏توان بیان نمود و حتى با کوه اُحد نیز نمى ‏توان مقایسه‏ اش کرد. خاضعانه از شما مى‏ خواهم نیکی ها و بزرگواری هایتان را و هم چنین بدی ها و زشتی هاى مرا به خاطر رضایت خدا ببخشید و حلالم کنید. هم چنین از شما برادران و خواهرانم مى‏ خواهم که بیش از پیش در گفتارها و رفتارهای تان، به خصوص در رابطه با جامعه و دیگران، مراقبت نمایید؛ چرا که پس از این دیدگاه مردمان جامعه نسبت به شما به عنوان اعضا خانواده شهید، از مقوله ای دیگر است و همین طور انتظارات جامعه از شما بر این اساس بیشتر و فزاینده ‏تر است؛ پس -به خاطر خدا- از تفاخر و توقعات پرهیز نمایید و نیز تلاش نمایید، تألمات روحى خویش را در جامعه بروز ندهید که سبب شادمانى منافقان و ضد انقلاب خواهد بود و -ان شاء الله-‏ خداوند حلیم بر این مطلب به شما بردبارى و صبر روزافزون عنایت فرماید. امت مسلمان و شهیدپرور! با نگرشى عمیق و ژرف بر خاک و عالم خاک، بر نعمت ها و الطاف آفریدگار خاک نظر کنید و بر تجدید عزّت و اعتبار و رجعت آبروى از دست رفته امت مسلمان، به واسطه قدوم پُر برکت امام امت و تحقق انقلاب شکوهمند اسلامى ایران که در دهه مبارک فجر بوقوع پیوست و به ثمر رسید، خداوند منان را سپاس گویید و بیندیشید که اگر این انقلاب نبود تاکنون از اسلام هیچ نمانده بود. جنایات، اختناق، فساد و جهل و بى خبرى زمان طاغوت را به یاد آورید و بیش از پیش در تبعیت از دین حق، تلاش نمایید و با اتحاد و یکپارچگى با هم بر این ریسمان محکم الهى (امام خمینى) چنگ زنید و آن چنان جامعه ‏اى بسازید که در آن رابطه هر کس با دیگرى همانند روابط جامعه بهشتیان باشد؛ جامعه ‏اى که هر کس واقعاً خود را در برابر خدا و خلق مسؤول بداند و بیش از توقعاتى که از دیگران دارد، خود عمل نماید؛ جامعه ‏اى که در آن امر به معروف و نهى از منکر مورد پذیرش و خواست همگان باشد؛ جامعه ‏اى که در آن از شرک، نفاق، ظلم، تباهى، احتکار، گران فروشى، ربا، رشوه، قتل، تجاوز، اعتیاد، بى‏ حجابى و هزاران مَفسده و فساد موجود و حاکم بر عوالم کفر، اثرى نباشد و جامعه ‏اى بسازید که همگان در آن از اعمال خود و دیگران واقعاً احساس رضایت کنند و بر این احساس، رضایت خداوند را جلب نمایند. بدیهى است که براى رسیدن به چنین جامعه ‏اى، علم و معرفت و ایمان و تقوا و خودسازى لازم است؛ چرا که تنها آن کس که خود را ساخت، خواهد توانست هم چون پیامبران و امامان و اولیای خدا، جامعه را نیز بسازد و مَسلَّم است که براى ساختن جامعه‏ اى ایده ‏ال و مطلوب، علاوه بر خودسازى، در کنار آن مقدمتاً ایجاد جامعه ‏اى با ظواهر کاملاً اسلامى لازم است و لازم و واجب است که در این مهم، نهایت تلاش و پیگیرى معمول گردد که امر به معروف و نهى از منکر بهترین وسیله رسیدن به این مقصود و در کنار آن شدت و سخت گیرى قانونى و خداپسندانه با جدیت و قاطعیت تمام لازم است. نباید گذاشت در جامعه اى که اینک الهى شده است، مظاهر فساد موجود باشد. نباید گذاشت در جامعه ‏اى که هر روزش توأم با اهدا خون هاى پاک شهیدان خداجو و گلگون کفن است، مغرضان و منافقان با تحریک و اغفال مُشتى غافل و نادان، اسباب انحراف امت مسلمان را از مسیر حق فراهم آورند. نباید گذاشت بى حجابى و بدحجابى مُشتى مرد و زن خودباخته و ناآگاه، زمینه ساز گسترش فساد در جامعه گردد. ادارات را باید به سمت اصلاح هدایت کرد. تُجار و کسبه را باید نسبت به مسؤولیت خطیر و بزرگ شان آگاهى داد و مراکز و ارگان هاى دولتى و نهادهاى انقلابى -به خصوص سپاه و بسیج- را باید نیروهاى مؤمن و معتقد و دلسوز، اشباع نمایند. دانشگاه ها را باید جوانان معتقد و حزب اللهى پُر کنند. دولت خدمتگزار را -به خصوص در شرایط زمان جنگ- باید با جان و مال یارى داد و توقعات اضافى و غیر ضرورى را تا حد امکان کاهش داد. اجتماعات مذهبى، به خصوص نمازهاى جمعه و جماعت را باید با صفوف طویل و به هم فشرده برقرار داشت و باید با تعمق در آیات الهى قرآن و دستورات آن در کتاب آسمانى در رابطه با اطاعت از خدا و رسول و ولى امر، همواره گوش به فرمان رهبر بود و لحظه ‏اى او را تنها نگذاشت و یاران فداکارش را تقویت و اجابت نمود و نیز باید این جبهه‏ هاى مقدس و انسان ساز را همواره تقویت نمود و به جاى هر اسلحه ‏اى که از دست رزمنده ‏اى به زمین مى ‏افتد، چندین مجاهد دیگر، اسلحه‏ هاى بیشتر و توفنده‏ ترى را علیه دشمنان به کار ببرند تا دفاع مقدس ما مستدام باشد و دوام بیابد و به نابودى نهایى کفر و استکبار جهانى بینجامد. ...و همه این ها را امت مسلمان و حزب الله باید با ایثار و صبر و توکل بر خداوند منان بر عهده بگیرد و به ثمر برساند و چه ثمره شیرین و خداپسندانه ‏اى در انتظار مجاهدان فى سبیل الله و ایثارگران خداجو است! این جانب طهماسب شیخ حسنى، فرزند الیاس، متولد سال ۱۳۳۵ هجرى شمسى، ساکن آبیک، این پیام نامه، وصیت نامه و شهادت نامه را -که خلاصه ‏اى از آموخته ‏ها، اندوخته‏ ها و توصیه‏ هایم و نیز پایان نامه زندگى دنیوی ام مى‏ باشد- در کمال صحت و سلامت جسم و جان و عقل و روح و براساس وظیفه شرعى خویش و با اختیار و آزادى تمام در اردوگاه رزم و با برخوردارى جَوِّ روحانى و پُر از معنویت جبهه، تنظیم نمودم و در ۲۶ برگ و ۵۲ صفحه نگاشتم و از معلم و برادرم جناب حمیدرضا آیتى غفارى تمنا مى‏ کنم -که در صورت امکان- در مراسم ختمم آن را قرائت نماید تا -ان شاء الله-‏ تذکرى باشد بر همگان که در روش زندگى خویش تعمق و تا فرصت فراوان و امان دارند، در جهت ذخیره نمودن توشه و ابزار لازم و کافى، تلاش روز افزون نمایند.۱ (۱۴۴۸۲۳۳)


  • خادم شهدای آبیک

بسم رب شهدا والصدیقین







شهید "شاهرخ محرابی" 20 ساله و پاسدار بود که در جبهه‌ها مقابل دشمنان سرسخت ایستاد و تا پای جان از آرمان‌های انقلاب اسلامی دفاع کرد.


شهید شاهرخ محرابی، یکم دی ۱۳۴۷ در روستای امیرنان از توابع طالقان – استان البرز به دنیا آمد و پدرش خلیل، کشاورز بود و مادرش حکیمه نام داشت.

این شهید بزرگوار در راهپیمایی‌هایی که علیه رژیم شاهنشاهی در روستا برپا می‌شد حضور فعالی داشت و کمک حال پدر در کار کشاورزی بود.

وی تا کلاس دوم راهنمایی در روستای امیرنان تحصیل کرد و سال 1363 به همراه خانواده از طالقان به آبیک مهاجرت کرد و سوم راهنمایی را در مدرسه شریعتی این شهرستان ادامه تحصیل داد. 

شهید محرابی بعد از تحصیل، جهت کمک مالی به خانواده در یک شرکت مشغول به کار شد و تقریبا بعد از دو سال فعالیت، جهت خدمت مقدس سربازی از طریق سپاه پاسداران آبیک به عنوان پاسدار وظیفه داوطلب شد.

ایشان پس از آموزش در منطقه دزفول شوشتر در سال 1366 به جبهه اعزام شد، در جبهه‌ها مقابل دشمنان سرسخت ایستاد و تا پای جان از آرمان‌های انقلاب اسلامی دفاع کرد. 

وی سرانجام بیست و پنجم مرداد ۱۳۶۷ در شیخ‌محمد عراق بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسید و مزار او در گلزار شهدای شهر آبیک واقع است.
 

منابع:
https://qazvin.navideshahed.com/fa/news/485450
http://khatesorkh.ir/index.php?martyr_id=2594










  • خادم شهدای آبیک

بسم رب شهدا والصدیقین





شهید سیدفرزین شریعت‌پناهی،  چهاردهم شهریور ۱۳۴۵، در شهر میانه دیده به جهان گشود. پدرش علینقی و مادرش ثریا نام داشت. دانش‌آموز سوم راهنمایی بود. به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت. سیزدهم آبان ۱۳۶۲، در پنجوین عراق بر اثر اصابت ترکش به سینه و شکم، شهید شد. مزار او در گلزار شهدای شهر آبیک واقع است.



https://qazvin.navideshahed.com/fa/news/441839
http://khatesorkh.ir/index.php?martyr_id=876



  • خادم شهدای آبیک

بسم رب شهدا والصدیقین




              


هرمز بابایی سی‌ام مهر ۱۳۴۲، در روستای باقرآباد ترک از توابع شهر قزوین به دنیا آمد. پدرش فضل‌الله و مادرش ملکی نام داشت. تا پایان دوره ابتدایی درس خواند. به عنوان سرباز ارتش در جبهه حضور یافت. بیست و هشتم اسفند ۱۳۶۳، در شرق رود دجله عراق بر اثر اصابت ترکش به سر، شهید شد. مزار او در گلزار شهدای روستای کهوان تابعه شهر آبیک واقع است.



وصیتنامه شهید، هرمز بابایی: بالاخره پس از ماه ها انتظار توفیق یافتم که در صف سربازان (خدمتگزاران) امام زمان (عج) حضور یافته و به ملت شهیدپرور آن حضرت، خدمتگزاری کرده و علیه کفر جهانی و -شیطان کوچکِ آمریکا- صدام یزید کافر، بجنگیم. من می روم؛ چرا که باید رفت. آری! باید رفت اگر چه در این رفتن، سختی ها و بلاهای زیادی به انسان تحمیل شود. باید عاشق شد و دنیا را رها کرد و رفت. گاهی آرزو می کنم ای کاش نبودم و دلم می خواهد از این دنیا بروم و آرزو دارم شهید شوم؛ چرا که «این دل تنگم غصه ها دارد / گوییا میل کربلا دارد» پدر جان! من شهادت در راه خدا تنها آرزویم بود و آخر هم به آرزویم رسیدم؛ از شما می خواهم که برایم اشک نریزید، اگر هم اشک می ریزید، برای آقامان امام حسین(ع) بریزید. پدر جان! هر چه می توانی از مردم شفاعت مرا بگیر؛ از فامیلها بخواه که مرا حلال کنند و هر بدی که از من دیده اند، مرا ببخشند؛ چون من به آنها نتوانستم خوبی کنم. من برای این به جبهه آمدم که وظیفه الهی است و این که برای خداوند و جامعه خدمتی کرده باشم و وظیفه ی هر مسلمان است که در راه خداوند به خلق خدمت کند. ممکن است مرگ در حالت عادی و هر موقع که بشود به سراغ انسان بیاید؛ پس چه بهتر که انسان در راه خدا بجنگد و شهید شود. اما مادر عزیزتر از جانم! شما خیلی برایم زحمت کشیدی؛ خیلی رنج بُردی و به گردنم حق زیادی داری که با زبان نمی شود بیان کرد؛ ولی من متأسفانه نتوانستم به شما خدمتی بکنم؛ چون سعادت آن را پیدا نکردم. مادر جان! شهید نَمُرده؛ شهید قلب تاریخ است. مادر جان! دعایت این باشد که خداوند رزمندگان اسلام را پیروز گرداند و طول عمر برای رهبر عزیزمان امام خمینی عنایت فرماید. خواهران و برادران عزیز و بهتر از جانم! امیدوارم هر بدی از من دیدید، مرا حلال کنید و از شما می خواهم که راهم را ادامه دهید و نگذارید خون شهیدانمان به هدر رود. برادرانم! از شما می خواهم مثل گذشته در پیشبرد انقلاب کوشا باشید و خواهرانم! از شما انتظار دارم که فرزندانی تربیت کنید مؤمن و مفید که راه ما را ادامه دهند، که راه ما راه آقامان امام حسین(ع) می باشد. امیدوارم مثل گذشته نماز و عبادت خود را بر پا دارید و در مسجد و نماز جماعت ها و نماز جمعه ها شرکت کرده و مرا حلال کنید.۱ (۱۰۹۳۹۲۰) سرباز، هرمز بابایی



منابع:
http://tashohada.ir/shohada_item/id,726/%D9%87%D8%B1%D9%85%D8%B2.html
http://khatesorkh.ir/index.php?martyr_id=1212

  • خادم شهدای آبیک

بسم رب شهدا والصدیقین






نام :سیدمرتضی
نام خانوادگی : قانع سیدی
نام پدر : سیدعلی اکبر
تاریخ تولد : 1343/04/05
محل تولد : البرز - ساوجبلاغ
مذهب : اسلام - شیعه
تاریخ شهادت : 1362/09/15
محل شهادت : ماووت
شغل : کشاورز


منابع:
https://yadcode.ir/%D9%85%D8%B4%D8%A7%D9%87%D8%AF%D9%87-%D8%B5%D9%81%D8%AD%D8%A7%D8%AA-%D8%B4%D8%AE%D8%B5%DB%8C/ad/,10/,7955.html

https://www.golzar.info/print2/?shahid_id=162712

  • خادم شهدای آبیک

بسم رب شهدا والصدیقین





جهانبخشی، ناصر: هشتم شهریور ۱۳۴۵، در روستای شیخ در آباد از توابع شهر میانه به دنیا آمد. پدرش محمدولی، دعانویس بود و مادرش فاطمه نام داشت. تا اول متوسطه درس خواند. بنا بود. سال ۱۳۶۴ ازدواج کرد و صاحب یک دختر شد. از سوی بسیج در جبهه حضور یافت. بیست و سوم دی ۱۳۶۵، در شلمچه بر اثر اصابت گلوله توپ به سنگر در زیر آوار ماند و به شهادت رسید. مزار او در گلزار شهدای شهر آبیک واقع است.

وصیتنامه شهید جهانبخشی:

شهید، ناصر جهانبخشی: خدا را سپاس و حمد می گویم که در جبهه های حق علیه باطل حضور یافتم و ندای امام عزیزم را لبیک گفتم و توانستم به اندازه ذره ای و قطره ای از دریای بیکران انسانها، به اسلام، وطن و کشورم خدمتی کرده باشم. خدایا! تو شاهد و آگاهی و تو می دانی که آن گونه که اسلام و امام می خواست نتوانستم به این انقلاب خدمتی کرده باشم. خدایا! باید شما قلم عفو به گناهانم بکشی و اگر شما قلم عفو نکشی، پس کجا بروم؟! خدایا! امیدوارم این بنده ی روسیاه را پذیرفته و از گناهانم در گذری. پدر و مادر عزیز! شما در دوران زندگی زحمت های بسیاری برای من کشیده اید؛ ولی من نتوانستم ذره ای از زحمت های شما را جبران کنم و شما به گردن من خیلی حق دارید و حال که در این دنیا نتوانستم جبران آن همه زحمت های شما را به جای آورم، امیدوارم در آن دنیا کاری برای شما انجام دهم. برادران! بدانید که من این راه را با شناخت و آگاهی کامل انتخاب کرده ام؛ چون این راه امام حسین(ع) و راه اماممان و خمینی کبیر و راه صراط مستقیم می باشد و از دوستان و امت حزب الله می خواهم که این راه را بپیمایند و امام را هیچ وقت تنها نگذارند و همیشه پشتیبان ولایت فقیه باشند. ...و به تو ای همسر گرامی ام! سفارش و وصیت من این است که همیشه راه بردباری و صبر و شکیبایی را پیش بگیرید و در تمام حال زینب وار به زندگی خود ادامه دهید. از اینکه در این مدت کوتاه زندگی مان نتوانستم همسری باوفا باشم و آن طور که باید و شاید، وظایفم را انجام دهم و همیشه موجب ناراحتی شما شدم، طلب عفو و بخشایش می نمایم و از شما می خواهم یگانه فرزندمان را در دامن خود چنان پرورش دهی که در آینده بتواند فرد مفیدی برای جامعه اسلامی باشد. امیدوارم به تمامی بازماندگانم خداوند صبر عطا فرماید و همگی شما را به خدا میسپارم.۱ (۱۲۰۱۵۴۱) ناصر جهانبخشی ۲۸/۹/۶۵

منابع:
https://defapress.ir/fa/news/274028
http://tashohada.ir/shohada_item/id,2296/%D9%86%D8%A7%D8%B5%D8%B1.html
http://khatesorkh.ir/index.php?martyr_id=2107




  • خادم شهدای آبیک

بسم رب شهدا والصدیقین





شهید مهدی ربیعی ششم فروردین ۱۳۳۹، در روستای بهجت‌آباد از توابع شهر آبیک به دنیا آمد. پدرش مسیح، کشاورز بود و مادرش ام‌هانی (فوت۱۳۶۱) نام داشت. در حد خواندن و نوشتن سواد آموخت. سال ۱۳۵۸ ازدواج کرد و صاحب یک پسر و یک دختر شد. به عنوان سرباز ارتش در جبهه حضور یافت. یازدهم آبان ۱۳۶۱، در فکه توسط نیروهای عراقی بر اثر اصابت ترکش به سر، شهید شد. مزار او در گلزار شهدای زادگاهش واقع است.
http://tashohada.ir/shohada_item/id,213/%D8%AC%D9%87%D8%A7%D8%AF-%D9%87%D8%B4%D8%AA-%D8%B3%D8%A7%D9%84%D9%87.html
https://qazvin.navideshahed.com/fa/news/413491
http://khatesorkh.ir/index.php?martyr_id=386




  • خادم شهدای آبیک

بسم رب شهدا والصدیقین






ربانی، کرمعلی: پانزدهم بهمن ۱۳۳۶، در روستای یعقوب‌آباد از توابع شهر آبیک به دنیا آمد. پدرش محمدحسن، کشاورز بود و مادرش خدیجه نام داشت. تا پایان دوره ابتدایی درس خواند. کارگر کارخانه سیمان بود. سال ۱۳۵۹ ازدواج کرد و صاحب دو دختر شد. از سوی بسیج در جبهه حضور یافت. بیست و پنجم بهمن ۱۳۶۴، در فاو عراق بر اثر اصابت گلوله به سینه و دست، شهید شد. مزار او در گلزار شهدای روستای قشلاق تابعه شهر آبیک واقع است.
منابع:

http://khatesorkh.ir/index.php?martyr_id=1552
https://qazvin.navideshahed.com/fa/news/447405

وصیتنامه شهید کرمعلی ربّانی:
وصیت نامه من به پدر و مادر و برادران و خواهرانم؛ همیشه در زندگانی به یاد خدا باشید و از خاندان عصمت و طهارت فاصله نگیرید. من از همسر گرامی ام می خواهم بنده را ببخشد و از گناه من بگذرد و از خدای بزرگ برایم طلب عفو و رحمت نماید. امیدوارم خداوند اجر کارهای تان را بدهد. از شما می خواهم –بچه های عزیزمان- فرشته و مهدیه را تربیت اسلامی کرده و طوری آنان را تربیت کنید که برای اسلام و مسلمین مفید باشند تا تو هم دینت را نسبت به خدا و به آن ها ادا کرده باشی. اگر سعادت شهادت نصیب من شد، به همگی شما توصیه می کنم: شاید اتفاقی بیفتد و حتی جنازه من به دست شما نرسد؛ اما برایم اصلاً ناراحت نباشید و مقاومت و صبر و استقامت از خود نشان دهید. اگر من به شهادت رسیدم امیدوارم تمام گناهکاران و خطاکاران توبه کنند که رحمت خدا وسیع است؛ اگر توبه کنند بسوی او می روند و او هم با آغوش باز از آنان -با بهترین نعمت ها- پذیرایی خواهد کرد و راه شان را نشان خواهد داد. همچنین به تمام برادران و هم رزمان سفارش می کنم که جای خالی شهدا را در پایگاه بسیج و دیگر مکان ها، پر کنند.۱ (۱۳۱۵۲۳۳) کرمعلی ربّانی ۱۲/۱۱/۱۳۶۴


  • خادم شهدای آبیک

بسم رب شهدا و الصدیقین












بیوگرافی
بهرامی، چنگیز: یکم آذر ۱۳۴۰، در شهر تهران به دنیا آمد. پدرش یوسف، کشاورز بود و مادرش خدیجه نام داشت. تا پایان دوره متوسطه درس خواند. به عنوان سرباز ارتش در جبهه حضور یافت. دوم فروردین ۱۳۶۱، در دشت عباس توسط نیروهای عراقی به شهادت رسید. اثری از پیکرش به دست نیامد.

- - -



پدر شهید مفقودالاثر چنگیز بهرامی آسمانی شد

http://www.isaar.ir/fa/news/374968/

http://khatesorkh.ir/index.php?martyr_id=764











  • خادم شهدای آبیک

بسم رب شهدا و الصدیقین





بیوگرافی
نیکخواه‌کلایه، شاپور: شانزدهم آذر ۱۳۴۳، در شهر تهران به دنیا آمد. پدرش حسن، فروشنده بود و مادرش فاطمه نام داشت. تا پایان دوره راهنمایی درس خواند. به عنوان سرباز ارتش در جبهه حضور یافت. بیستم مهر ۱۳۶۴، در لولان اشنویه توسط نیروهای عراقی بر اثر اصابت ترکش خمپاره به سر، شهید شد. مزار او در گلزار شهدای شهر آبیک واقع است.

قزوین - آبیک
محل تولد تهران تاریخ تولد ۱۳۴۳/۰۹/۱۶
محل شهادت لولان اشنویه تاریخ شهادت ۱۳۶۴/۰۷/۲۰
استان محل شهادت آذربایجان غربی شهر محل شهادت اشنویه
وضعیت تاهل مجرد درجه نظامی
تحصیلات سوم راهنمائی رشته -
عملیات
سال تفحص
محل کار
بنیاد تحت پوشش
مزار شهید
نام شاپور نیکخواه کلایه
نام پدر حسن
نام مادر فاطمه
محل شهادت لولان اشنویه
منابع:
http://tashohada.ir/shohada_item/id,1095/%D8%B4%D8%A7%D9%BE%D9%88%D8%B1.html

http://khatesorkh.ir/index.php?martyr_id=1435



  • خادم شهدای آبیک

بسم رب شهدا والصدیقین






بیوگرافی
شهبازی، گرزعلی: سوم تیر ۱۳۴۷، در روستای بهن از توابع شهر خدابنده به دنیا آمد. پدرش قندعلی و مادرش زری نام داشت. تا چهارم ابتدایی درس خواند. کشاورز بود. به عنوان سرباز ارتش در جبهه حضور یافت. بیست و پنجم اردیبهشت ۱۳۶۷، در صالح‌آباد مهران توسط نیروهای عراقی بر اثر اصابت ترکش خمپاره به سینه، شکم و دست، شهید شد. مزار او در گلزار شهدای زادگاهش واقع است.
نام گرز علی شهبازی
نام پدر قند علی
نام مادر زری
محل شهادت صالح آباد

http://khatesorkh.ir/index.php?martyr_id=2458






  • خادم شهدای آبیک

بسم رب شهدا والصدیقین






http://khatesorkh.ir/index.php?martyr_id=2836



محمدی¬زیارانی، رامین/ الف-ش: چهارم مرداد ۱۳۵۳، در روستای شکرناب از توابع شهرستان آبیک به دنیا آمد. پدرش محمدحسن، کشاورز بود و مادرش گل¬¬بی¬بی نام داشت. تا پایان دوره راهنمایی درس خواند. به عنوان پاسدار وظیفه خدمت می¬کرد. بیست و هشتم شهریور ۱۳۷۲، در سردشت هنگام درگیری با گروه¬های ضدانقلاب بر اثر اصابت گلوله به شهادت رسید. مزار او در گلزار شهدای روستای زیاران تابعه آبیک واقع است.
بیوگرافی

نام رامین محمدی زیارانی
نام پدر محمد حسن
نام مادر گل بی بی
محل شهادت سردشت


وصیتنامه:

شهید، رامین مُحمّدی: خدایا! مرگ مرا و عزیزانم را شهادت قرار بده. خدایا! من در این دنیا چیزی ندارم و هر چه دارم از آن توست. ای پدر و مادر عزیزم و خواهر و برادرم! سعی کنید رفتارتان علی گونه و فاطمه وار و حسین گونه و زینب وار باشد تا خدا و همه از شما راضی باشند. پدر و مادر عزیزم! ما خیلی به اسلام و انقلاب بدهکاریم؛ سعی کنید با کُفر و ناحق مبارزه کنید و دشمنان دین را از بین ببرید. عزیزانم! کسی نباید برای من سیاه بپوشد و گریه کند؛ اگر هم خواستید، به یاد حسین(ع) و شهدای کربلا بگریید. هیچ کس از عزیزانم از من تعریف نکند؛ چون آن وقت من احساس غرور می کنم و این غرور، باعث می شود از اسلام و دینم دور شوم و این گناه و جزو گناهان کبیره است. از مادرم تشکر می کنم. می دانم برای من زحمت های زیادی کشیده است و برای او سخت است؛ اما با صبرش -ان شاء الله- اجر بیشتری می بَرَد.۱ (۱۶۷۴۸۷۶) رامین مُحمّدی



  • خادم شهدای آبیک

بسم رب شهدا والصدیقین






فلاح‌زیارانی، یعقوب: یکم خرداد ۱۳۴۲، در روستای زیاران از توابع شهر آبیک به دنیا آمد. پدرش محمد، کشاورز بود و مادرش ماه‌نه‌نه نام داشت. تا چهارم ابتدایی درس خواند. به عنوان سرباز وظیفه در ارتش خدمت می‌کرد. بیست و دوم آذر ۱۳۶۶، در بیمارستان ۵۰۱ تهران بر اثر بیماری حاد کلیه به شهادت رسید. مزار او در گلزار شهدای روستای توداران تابعه آبیک قرار دارد.
بیوگرافی

نام یعقوب فلاح زیارانی
نام پدر محمد
نام مادر ماه نه نه
محل شهادت تهران - بیمارستان 501


منابع:
http://tashohada.ir/index.php?action=shohada_item&id=2508
http://www.khatesorkh.ir/index.php?martyr_id=2321








  • خادم شهدای آبیک

بسم رب شهدا والصدیقین






زندگینامه شهید ایرج عیوضی

شهید ایرج عیوضی در سال 1332 در شهرستان قزوین چشم به جهان گشود و در خانواده‌ای  مذهبی و سنتی متولد شد. پدرش راننده کامیون بود و اغلب مواقع در منزل حضور نداشت و مسئولیت اداره خانواده بر عهده مادر بود. او تحصیلات ابتدایی خود را در شهر قزوین می‌گذراند. در سن 12 سالگی به تهران نقل مکان کرد و در کارخانه نساجی مشغول به کار شد. در خلال کار شب ها نیز به تحصیل می‌پرداخت و تا سن 18 سالگی مشغول به همین کار بود و به این ترتیب به لحاظ مالی بسیار کمک حال خانواده‌ای خود بود.
پس از اخذ دیپلم متوسطه از دبیرستان در رشته ریاضی عازم خدمت مقدس سربازی گردید و محل خدمتش هوانیرو تعیین شد و در همین زمینه پس از اتمام دوره خدمت، ادامه فعالیت داد و در رشته خلبانی هلی کوپتر کبری مشغول شد. در سال 1353 کلیه دوره‌ای مربوط به این شاخه را گذراند.
با شروع جنگ تحمیلی شهید عیوضی به همراه دیگر همرزمان تیزپرواز خود برای حراست از مرزهای هوایی کشور اسلامی راهی خطوط مرزی شد و قریب به 2 سال مردانه و با رشادت از مرزهای هوایی کشور دفاع کرد تا این که در سال 1361 در منطقه فکه مورد حمله موشکی مزدوران بعثی قرار گرفت و هلی کوپترش سقوط کرد و او به همراه تنی چند از دلاوران تیزپرواز به فیض رفیع شهادت نائل آمد.
راهشان همواره پررهرو باد


خلبان شهید: سرهنگ ایرج عیوضی

تاریخ تولد: 1332

تاریخ شهادت: 23/4/1361

یگان: هوانیروز (پشتیبانی اصفهان)

محل تولد: قزوین (ونه)

محل شهادت: جنوب

محل دفن: آبیک قزوین

آنان که غم تو برگزیدند همه

در کوی شهادت آرمیدند همه

«عرفی شیرازی»

تولدش در روستای ونه از توابع آبیک قزوین است. در سال 1353 با تحصیلات چهارم متوسطه جهت خلبانی بالگرد در هوانیروز استخدام شد. دوره آموزش نظامی را در پادگان حر تهران به پایان رساند و جهت یادگیری زبان انگلیسی و تخصص پرواز به پایگاه شهید وطن‌پور اصفهان اعزام گردید.

با گذراندن دروس زبان انگلیسی به کلاسهای آموزش پرواز رفت و در 34 هفته فن پرواز با بالگرد را آموخت و به‌دنبال آن در رشته اختصاصی پرواز با بالگرد کبری نیز با موفقیت دوره‌اش را به پایان رساند.

اولین درجه او ستوانیار سومی و اولین واحد خدمتی او پایگاه پشتیبانی هوانیروز اصفهان بود.

خلبان عیوضی تیزپروازی مؤمن و صبور و فداکار بود که پس از انقلاب و به‌خصوص در ایام آغاز جنگ تحمیلی جانفشان به جبهه پرواز می‌کرد و جنگاور با دشمن می‌جنگید. ایمان قوی و عشق به میهن و مردم در او آنچنان متبلور بود که دلاورانه به خیل تانکها و ادوات زرهی دشمن می‌زد و آنها را به آتش می‌کشید و انهدام می‌کرد. او در همان عمر کوتاه خدمت نظامی منشاء رشادتهای بی‌شماری در جبهه‌های غرب و جنوب شد و در نهایت تا قله شهادت پرواز کرد. آخرین مأموریت این خلبان مؤمون هوانیروز در جبهه جنوب ثبت شده است.

در تاریخ 23/4/1361 یک تیم آتش هوانیروز برای پشتیبانی از رزمندگان در عملیات رمضان به منطقه جنوب پرواز می‌کند و در شمال شرقی بصره با دشمن درگیر می‌شوند. در حین عملیات یکی از بالگردهای کبری که خلبان آن ایرج عیوضی و محمد امین میرمرادزهی بوده‌اند هدف موشک مالیوتکای دشمن قرار می‌گیرند وپس از سقوط در میان شعله‌های آتش سوخته و به شهادت می‌رسند.

خلبان ایرج عیوضی با درجه سرهنگی در آمار شهدای هوانیروز و جنگ منظور شده و مزارش در گلزار شهدای زادگاهش می‌باشد.


https://navideshahed.com/fa/news/405393
https://ajashohada.ir/MartyrDetails/5093




  • خادم شهدای آبیک

بسم رب شهدا و الصدقین







نامه شهید عباس شجاعی چند روز قبل از شهادتش
بسم الله الرحمن الرحیم
بنام خداوند بخشند و مهربان

خدمت پدر و مادر گرامی و برادران عزیزم علیرضا و غلامرضا سلام عرض میکنم و سلامتی تان را از خداوند متعال خواهانم.

اگر جویای حال اینجانب عباس شجاعی باشید خوب و سرحال هستم و دعاگوی شما میباشم.
علی و غلام شما هم سنگر مدرسه را محکم نگهدارید تا ان شاالله بعد از جنگ با هم در آن مبارزه کنیم و در آینده دیگر احتیاج به سرسپردگان آمریکا و عمالش نداشته باشیم.

اما غلامرضا جان من از تو معذرت میخواهم که موفق نشدم با تو خداحافظی کنم.

عباس شجاعی 60/12/10









  • خادم شهدای آبیک

بسم رب شهدا والصدیقین








شهید حسن خنجری  دوم آبان ۱۳۳۱، در روستای ری‌دشت از توابع شهر کرج به دنیا آمد. پدرش برجعلی، قهوه‌‌خانه‌دار بود و مادرش شکوفه نام داشت. تا پایان دوره متوسطه درس خواند و دیپلم گرفت. سال ۱۳۶۰ ازدواج کرد و صاحب دو پسر شد. به عنوان ستوان سوم ارتش در جبهه حضور یافت. بیستم شهریور ۱۳۶۶، در میمک توسط نیروهای عراقی بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسید. مزار او در گلزار شهدای شهر آبیک قرار دارد.

منابع:
http://khatesorkh.ir/index.php?martyr_id=2396
https://qazvin.navideshahed.com/fa/news/463668









  • خادم شهدای آبیک

بسم رب شهدا والصدیقین






شهید حسین پاشایی‌زرگر، دوازدهم فروردین ۱۳۴۵، در روستای محمودیان از توابع شهر آبیک به دنیا آمد. پدرش محمدحسین، کشاورز بود و مادرش همایون بانو نام داشت. تا سوم ابتدایی درس خواند. به عنوان پاسدار وظیفه در جبهه حضور یافت. هشتم اردیبهشت ۱۳۶۴، در طلائیه بر اثر اصابت ترکش به سینه، شهید شد. مزار او در گلزار شهدای زادگاهش واقع است.
بیوگرافی

نام حسین پاشایی زرگر
نام پدر محمد حسین
نام مادر همایون بانو
محل شهادت طلائیه

http://khatesorkh.ir/index.php?martyr_id=1470
http://qazvin.navideshahed.com/fa/news/426591


  • خادم شهدای آبیک

بسم رب شهدا و الصدیقین






بیوگرافی
صفی‌صمغ‌آبادی، اکبر: سوم آبان ۱۳۴۱، در شهر تهران به دنیا آمد. پدرش محمدزمان، فروشنده بود و مادرش سکینه نام داشت. تا پایان دوره کارشناسی در رشته علوم‌وفنون‌نظامی درس خواند. سال۱۳۶۲ ازدواج کرد و صاحب یک دختر شد. به عنوان ستوان‌دوم ارتش در جبهه حضور یافت. بیست و یکم اسفند ۱۳۶۳، در بمباران هوایی جزیره مجنون عراق بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسید. اثری از پیکرش به دست نیامد.

بنیاد تحت پوشش
محل تولد تهران تاریخ تولد ۱۳۴۱/۰۸/۰۳
محل شهادت جزیره مجنون تاریخ شهادت ۱۳۶۳/۱۲/۲۱
استان محل شهادت بصره شهر محل شهادت -
وضعیت تاهل متاهل درجه نظامی
تعداد پسر ۰ تعداد دختر ۱
تحصیلات لیسانس رشته علوم وفنون نظامی
عملیات
سال تفحص
محل کار

نام اکبر صفی صمغ آبادی
نام پدر محمد زمان
نام مادر سکینه
محل شهادت جزیره مجنون


http://khatesorkh.ir/index.php?martyr_id=1287
https://ajashohada.ir/MartyrDetails/4061/
http://tashohada.ir/shohada_item/id,923/%D8%A7%DA%A9%D8%A8%D8%B1.html








  • خادم شهدای آبیک

بسم رب شهدا والصدیقین







زندگینامه شهید جعفر محمدی

جعفر محمدی، هشتم شهریور 1353، روستای قاضی کندی از توابع شهرستان ماهنشان به دنیا آمد. پدرش جهانگیر و مادرش زرین تاج نام داشت. تا اول راهنمایی درس خواند. به عنوان سرباز ارتش خدمت می کرد. بیستم مهر 1373، در صالح آباد مهران دچار سانحه رانندگی شد و بر اثر ضربه مغزی به شهادت رسید. مزار او در گلزار شهدای شهرستان آبیک واقع است.

منبع: بنیاد شهید و امور ایثارگران استان قزوین

بیوگرافی

نام جعفر محمدی
نام پدر جهانگیر
نام مادر زرین تاج
محل شهادت صالح آباد



منابع:
http://qalamesorkh.ir/index.php?q=shohada&id=2852
http://khatesorkh.ir/index.php?martyr_id=2852
http://qazvin.navideshahed.com/fa/news/465852
http://qazvin.navideshahed.com/fa/news/411918


  • خادم شهدای آبیک

بسم رب شهدا و الصدیقین




شهید علیرضا شجاعی:
دوازدهم تیر ۱۳۴۷، در شهر تهران به دنیا آمد. پدرش رضی‌الله، آهنگری و جوشکاری می‌کرد و مادرش اقدس نام داشت. دانش‌آموز سوم متوسطه بود. به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت. بیست و دوم فروردین ۱۳۶۶، در شلمچه به شهادت رسید. پیکرش مدت‌ها در منطقه برجا ماند و سال ۱۳۷۴ پس از تفحص در گلزار شهدای شهر آبیک به خاک سپرده شد. برادرش عباس نیز به شهادت رسیده است.
محل تولد تهران تاریخ تولد ۱۳۴۷/۰۴/۱۲
محل شهادت شلمچه تاریخ شهادت ۱۳۶۶/۰۱/۲۲
استان محل شهادت خوزستان شهر محل شهادت خرمشهر
وضعیت تاهل مجرد درجه نظامی
تحصیلات سوم متوسطه رشته -
عملیات
سال تفحص 1374
محل کار
بنیاد تحت پوشش
مزار شهید قزوین - آبیک

http://qazvin.navideshahed.com/fa/news/458952
http://khatesorkh.ir/index.php?martyr_id=2117


وصیتنامه شهید علیرضا شجاعی:

شهید، علیرضا شجاعى: با درود بر همه شهیدان تاریخ، شهیدان انقلاب و جنگ، مخصوصاً برادر شهیدم عباس، که در خانواده مان این افتخار را براى ما و خودش آفرید و با درود بر همه مجروحین و جانبازان ایران و آزادشدگان از زنجیر ستم استعمار و استثمار و با درود فراوان بر ملت ایثارگر ایران که در طول هفت سال جنگ، در تمام جهات مقاومت کردند و وفادارى خویش را به اسلام و ساحت آستان قدس ولایت وامامت و حضرت امام خمینى، نشان دادند و با درود خالصانه بر همه نهضت ‏هاى آزادى بخش و همه انسان هایى که در جهان، خواهان این انقلاب و حامى، طرفدار و مدافع نهضت مقدس ایران هستند. حمد و شُکر خدایى را که جبهه حق علیه باطل را هدایت کرد و در صفوف پیکارگران خداجوى حق، حقیقت، عدالت، انسانیت و آزادی را تحت لوای رهبری امام خمینی قرار داد. این بنده حقیر، با شناخت کامل، این راه را بر حسب انجام وظیفه و برای دفاع از اسلام انتخاب کردم تا این دشمن سر سخت اسلام و مسلمین و انسانیت را از بین ببرم. مردم مقاوم و مؤمن و کسانی که خواهان استقلال، آزادی و شرف هستید! باید برخیزید و به جبهه بیایید تا این دشمن و همه دشمنانی که راه اسلام را بسته اند، نابود کنید؛ چرا که امروز روز نشستن و ساکت بودن نیست و اگر بخواهیم واژه الله، محمد رسول الله، علی ولی الله و خمینی روح الله، با عظمت بر زبان ها جاری شود باید به صحنه پیکار و مبارزه بیاییم. در این موقعیت، پیروزی و عزت شما در سایه بُریدن از علایق و روحیه شهادت طلبی و فداکاری است و امروز بحمدالله رزمندگان مشکل را حل کرده اند؛ هم با دنیا قطع رابطه کرده اند و هم ترس از مرگ ندارند. همه ما روزی خواهیم مُرد و چه بهتر انسان های بیدار، مرگ در راه خدا و عقیده را در صحنه پیکار اختیار و از آن استقبال کنند تا موجب عزت و شرف مسلمین گردد. ...و ای امت حزب الله! ما جان شیرین خود را می دهیم تا اسلام عزیز زنده بماند و راه برای پیشرفت اسلام باز شود؛اما شما هم مسؤولیتی دارید که این حرف های ما را نگذارید به هدر برود. احکام و اهداف نورانی اسلام را باید پیاده کنید تا زندگی فردی و اجتماعی تان رنگ خدایی بگیرد. به اصلاح دنیا و آخرت بپردازید و به آخرت -که روز جزا و بقا است- بیشتر اهمیت دهید. عزیزان! شما نیز باید مبارزه و پیکار کنید؛ یکی در محور مبارزه با دشمن و استعمار خارجی، که اکنون دشمن ما صدام -و استعمارگران هم حرف او- هستند و همگان باید در جنگ بایستید و این که از آن ها غافل نشوید و مبارزه مداوم و مستمر با منافقین به طریق منطقی و عقلانی و شرعی نیز داشته باشید و فرصت حرکت را به نابخردان ندهید، که محیط شما یک محیط الهی است و نباید آلوده و مرکز و پایگاه شیطان شود. جوانان عزیز! من آینده شما را درخشان می بینم. به بهره برداری از فرهنگ غنی اسلام و کسب اخلاق اقدام نمایید. به نصایح پدران و مادران مؤمن و متعهد و عاشق اسلام و قرآن و روحانیت متعهد و کوشا توجه کنید و از انحرافات فکری و اخلاقی پرهیز نمایید و سعی شما به راه آوردن جوانان گمراه باشد. ای امت حزب الله! محیط مدارس اگر مهذب باشد، انسان های صالح می سازد و الّا اگر ناسالم و منحرف باشد، فرزندان شما عزیزان را منحرف ببار می آورد و هوشیار باشید از این نوع انسان ها و پرهیز نمایید؛ که خود عاقبت آن را بهتر می دانید. ای امت حزب الله! به افراد فتنه انگیز، بی بند و بار و متجاوزین هشدار دهید که دیگر دوران ظلم و ستم و عیاشی و انحراف و فسادشان گذشته است و بیایند خود را متصل کنند به انوار عالی الهیت و معنویت و این اعمال ناشایست خود را کنار بگذارند و توبه کنند، که اگر به کارهای شان ادامه دهند همین امت حزب الله و شهیدپرور، به احترام خون ابا عبدالله الحسین(ع) و خون شهیدان، دشمنان را از پای در خواهند آورد و به دنبال آن غضب الهی خواهد آمد که در هر زمان در کمین ستمگران و جباران است. ...و به خانم ها وصیت می کنم: حجاب خود را رعایت کنید که این جبهه سخت تر از جبهه جهاد و جنگ است و دیگر این که امام عزیزمان را دعا کنید و به وصیت همه شهدا -که دعا کردن امام است- عمل کنید. -ان شاء الله- خداوند عاقبت تمامی مسلمین را خیر بگرداند. ای مردم! خدا را شُکر کنید که نعمتی را هم چون امام امت، نصیب ما کرد. ای مسؤولین و روحانیون! در این مقطع از زمان، تفرقه ها را کنار بگذارید و همان طور که اجازه ندادید اسلحه شهیدان بر زمین بماند، ادامه دهنده راه شهیدان باشید. در نمازهای جماعت و جمعه شرکت نمایید و صحنه را خالی نگذارید تا این عمال فساد و رواج دهندگان بیبند و باری شرق و غرب، نتوانند به آسودگی کار خود را انجام دهند. پدر جان! من هم اکنون که این وصیت نامه را می نویسم، خجالت می کشم چرا نتوانستم فرزند خوبی برای شما باشم وامیدوارم به همان بزرگواری همیشگی خود، مرا ببخشی تا اگر شهید شدم و خداوند مرا شهید حساب کرد، شما را نیز شفاعت کنم. ...و شما ای مادر گرامی و بزرگوارم و ای کسی که در غم هایم مرا تسکین می بخشیدی و مرا به این راه رهنمون کردی! از شما نیز طلب بخشش می کنم و امیدوارم شیرت را حلالم کنی؛ زیرا شما نیز از دست من رنج فراوان دیدی و هیچ شکایتی هم نکردی و این که هر چه از خوبی شما پدر و مادرم بگویم، کم گفته ام. رضا جان! سعی کن در مرحله اول، راهت را دُرست انتخاب کنی و درس خود را ادامه دهی؛ چرا که فردا انقلاب احتیاج به بازسازی دارد و بازسازی بعد از جنگ هم احتیاج به پیشرفت افکار؛ پس در کنار جهاد، درس هم لازم است. مبلغ دو هزار ریال، فقط بابت این که نمی دانم و شک دارم به چه کسی بدهکارم، جهت احتیاط به مستحق بدهید. علم را همراه با تزکیه بیاموزید. رهنمودها و توصیه هایی به امت حزب الله جهت تداوم خط و آرمانی که به خاطر آن روی سرمایه وجودیش، یعنی جان شیرین سرمایه گزاری کرده است، ارایه می دهم، که احتمال دارد بپرسید: آرمان یعنی چه؟ و من در پاسخ می گویم: آرمان ما همان ملاک های ارزشمند برای کسب هویت و آزادگی است. ...واما برای تداوم این خط، توصیه ها و رهنمودهایی به مردم دارم: تا خون در رگ دارید به شعار «تا خون در رگ ماست، خمینی رهبر ماست» وفادار باشید و در هر حال مطیع ابراهیم زمان باشید. ...و به همسنگران دانش آموز توصیه می کنم همیشه علم را همراه با تزکیه بیاموزند و آن را در خدمت به انقلاب و پیشبرد نظام جمهوری اسلامی به کار گیرند و به طبقه کارگر مسلمان -که رسالت عظیم انقلاب و شهدا بر دوش آنهاست- توصیه می کنم در سنگر کار جدی باشند و محیط کار را جبهه دیگری علیه استکبار و امپریالیسم جهانی حساب و از هرگونه کم کاری و بی کاری در امور و محیط مقدس کار و کارگری پرهیز نمایند. ...واما، پدر و مادر بزرگوارم! امیدوارم خداوند بزرگ و مهربان به شما چنان صبر و توفیقی عنایت فرماید، که کارهای تان مشتی بر دهان دشمنان اسلام باشد. ...و من اگر در این راه کُشته شدم و شهید به حساب آمدم، قول می دهم هم چون برادر شهیدم عباس، شما را شفاعت کنم و من خوب می دانم که چقدر شما در طول این چند سال، زندگی پُر مشقتی داشتید و بعد از شهادت عباس نیز رنج بسیار کشیدید تا توانستید ما را تحویل جامعه دهید. باید مرا ببخشید که در طول زندگی، شما را بسیار رنج دادم و به حرف های گوهر بارتان، کم اعتنایی کردم. -ان شاء الله- خدا مرا ببخشد و باز از شما خانواده محترم تشکر می کنم که اجازه دادید به جبهه بیایم. برادرم رضا جان! باید مرا ببخشید که نسبت به شما کم کاری کردم؛اما خود شما با کوشش و تلاش، کم کاری مرا جبران کردی و دیگر این که رسالت خون من و عباس و تمامی شهدا بر دوش توست. -ان شاء الله- با تحصیل و جهاد در راه خدا این رسالت را به نسل آینده برسانی. ...واما پدر جان! می دانم که دادن دو پسر برای شما و هر خانواده ای مشکل و سخت و تحمل آن سنگین است؛اما به هنگام ناراحتی، به غم بزرگ امام حسین(ع) فکر کن که خود و خانواده اش به شهادت رسیدند و بقیه هم به اسارت رفتند. ...و هم چنین شما مادر مهربانم! در طول زندگی، یگانه غم خوار من بودی و به همه دردهای دلم آرامش می دادی. شما نیز به هنگام سختی و غم، به یاد کربلایی ها باش که غم آن ها بیشتر از غم ماست.


  • خادم شهدای آبیک

بسم رب شهدا والصدیقین









  • خادم شهدای آبیک

بسم رب شهدا والصدیقین



  • خادم شهدای آبیک

بسم رب شهدا والصدیقین











  • خادم شهدای آبیک

بسم رب الشهدا و الصدیقین




شهید عوض جامکلو در دوم خرداد ۱۳۳۹، در شهر کرج به دنیا آمد. پدرش علی‌اصغر، کشاورز بود و مادرش ماهی نام داشت. تا اول راهنمایی درس خواند. تعمیرکار موتورسیکلت بود. سال ۱۳۶۰ ازدواج کرد و صاحب دو پسر و یک دختر شد. از سوی بسیج در جبهه حضور یافت. بیستم دی ۱۳۶۵، با سمت مسئول دفتر فرماندهی در شلمچه بر اثر اصابت ترکش به سر، شهید شد. مزار او در گلزار شهدای شهر آبیک واقع است.

وصیت نامه شهید، عوض جامکلو:
امیدوارم که در راه دین مبین اسلام و انقلاب اسلامی ایران، پشتیبان محکمی برای رزمندگان جبهه های حق علیه باطل باشید و هیچ وقت نگذارید خون شهیدان -که در راه اسلام و دفاع از ناموس و کشور جمهوری اسلامی ایران ریخته شده- پایمال شود. پدرم! از طرف من به تمامی خانواده و دوستان و آشنایان، سفارش کنید که هیچ وقت، امر به معروف و نهی از منکر را فراموش نکنند؛ چرا که دشمنان، به همین خاطر با کشور ما، در جنگ می باشند و می خواهند دین اسلام را از بین ببرند و ما رزمندگان، باید به فکر حفظ امر به معروف و نهی از منکر و حراست از تمامی کشورمان باشیم و نگذاریم پای ابرقدرت ها و آمریکای جنایتکار به کشور ما برسد و به ملت مظلوم ایران، دستیابی پیدا کند. باید به هر نحوی که شده، دفاع کنیم و پوزه ی دشمن خونخوار، آمریکا و صدام را به خاک بمالیم.
 عوض جامکلو جبهه جنوب شلمچه؛ خرمشهر ۱/۱۰/۶۵


منابع:
http://khatesorkh.ir/index.php?martyr_id=2089

http://www.tashohada.ir/shohada_item/id,2278/%D9%81%D8%B1%D9%85%D8%A7%D9%86%D8%AF%D9%87%D8%A7%D9%86-%D8%AC%D9%87%D8%A7%D8%AF.html





  • خادم شهدای آبیک

بسم رب شهدا والصدیقین







  • خادم شهدای آبیک

بسم رب شهدا والصدیقین







سیدابراهیم حسینی در دهم خرداد ۱۳۴۱، در روستای زرجه‌بستان از توابع شهر آبیک دیده به جهان گشود. پدرش سیدحسن و مادرش قزبس نام داشت. تا پایان دوره ابتدایی درس خواند. کارگر بود. به عنوان سرباز ارتش عازم جبهه شد. بیست و هفتم مهر ۱۳۶۱، در شلمچه بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسید. مزار او در گلزار شهدای زادگاهش واقع است.

بسم الله الرحمن الرحیم
به نام خدایی که تمام انسان‌ها را نعمت‌هایی فراوان داده است. ای خدای بزرگ! کارهایی که ما می‌کنیم، برای درهم کوبیدن کاخ ستمگران جهان است، که خود فرموده‌ای: «بر هر فرد مسلمان واجب است، جهاد کند» که ما هم در راه اسلام عزیز جهاد می‌کنیم، تا اسلام عزیز را به تمام جهان بفهمانیم. راهی که خدای بزرگ برای ما باز کرده است، همین راهی است که در «قرآن مجید» نوشته است: «همیشه پیروز هستند؛ چه در این دنیا و چه در روز قیامت». مردم مسلمان! گول یک عده خائن از خدا بی‌خبر را نخورید؛ این‌ها کسانی هستند که در زمان رسول اکرم (ص) هم بوده‌اند. کار آن‌ها در زمان رسول اکرم (ص) هم همین زورگویی‌ها بوده است، که رسول اکرم (ص) با زبان نرمی با آن‌ها رفتار می‌کرد و آن‌ها را به اسلام دعوت می کرد، که آن‌ها قبول نکردند. خائن‌ها، همیشه با اسلام عزیز کینه توزی و دشمنی دارند و وقتی رسول اکرم (ص) دیدند که آن‌ها با هیچ زبانی قانع نمی‌شوند، با آن‌ها جنگیدند. ای مردم مسلمان! بیدار باشید که اسلام در خطر است. من به پدر و مادرم وصیت می‌کنم که اگر من در راه اسلام عزیز شهید شدم، هیچ ناراحت نباشید و نگوییدکه چرا پسر من شهید شده است. پدر جان! پس از مرگ من، باید به شما تبریک بگویند، چرا که پسر شما در راه اسلام عزیز جان خود را فدا کرده است. پدر جان! «علی اکبر حسین» (ع)، در راه اسلام شهید شد. مگر ما از علی اکبر حسین (ع) جوان‌تر و عزیزتر هستیم؟ ما هیچ وقت از علی اکبر حسین (ع) بهتر نیستیم. پدر جان و مادر جان! اگر از من بدی دیده‌اید، حلالم کنید. پدر جان! من از شما راضی هستم که مرا به این سن رسانده‌اید، تا من هم بتوانم در چنین جنگی شرکت کنم، که آرزوی من همین بوده است، تا در راه اسلام عزیز، جان و خون خود را فدا کنم. پدر جان! اگر کسی از من ناراحت است، او را راضی کنید؛ حتی اگر یک بچه‌ی پنج ساله باشد. وصیت می‌کنم مرا در مسجد امامزاده علی‌نقی (ع) دفن کنید. من به حرف رهبر بزرگ انقلاب اسلامی گوش دادم و به سوی جبهه‌ی جنگ آمدم، تا با مزدوران امریکا بجنگم و با کمک تمام سپاه اسلام، درخت امیدبخش اسلام را با خون خود آبیاری نمایم. درود بر تمام سربازان و سپاهیان پاسدار اسلام، که با خون خود، درخت اسلام را آبیاری می‌کنند. درود بی‌پایان بر رهبر انقلاب، امام خمینی (س) و زنده باد اسلام. «تا خون در رگ ماست / خمینی رهبر ماست»
سیدابراهیم حسینی ۲۵/۱۲/۱۳۶۰



http://khatesorkh.ir/index.php?martyr_id=815



مردم مسلمان! گول یک عده خائن از خدا بی‌خبر را نخورید؛ این‌ها کسانی هستند که در زمان رسول اکرم (ص) هم بوده‌اند.

خائن‌ها، همیشه با اسلام عزیز کینه توزی و دشمنی دارند.

  • خادم شهدای آبیک

بسم رب شهدا و الصدیقین








شهید مرتضی کنعانی در سوم خرداد ۱۳۳۸، در شهر تهران به دنیا آمد. پدرش حسین و مادرش فاطمه نام داشت. تا اول متوسطه درس خواند. سال ۱۳۶۰ ازدواج کرد و صاحب یک پسر و دو دختر شد. به عنوان پاسدار وظیفه در جبهه حضور یافت. دهم فروردین ۱۳۶۷، با سمت راننده در بمباران هوایی حلبچه عراق بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسید. مزار او در گلزار شهدای شهر آبیک قرار دارد.

http://www.tashohada.ir/shohada_item/id,2822/%D9%85%D8%B1%D8%AA%D8%B6%DB%8C.html
http://www.khatesorkh.ir/index.php?martyr_id=2624


  • خادم شهدای آبیک

بسم رب شهدا والصدیقین






شهید غلام رضا علی اکبری قزلجه در بیست و چهارم اسفند ۱۳۴۳، در  آبیک به دنیا آمد. پدرش محمد و مادرش گل‌تیر نام داشت. تا پایان دوره راهنمایی درس خواند. از سوی بسیج در جبهه حضور یافت. دوم فروردین ۱۳۶۱، در شوش بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسید. مزار او در گلزار شهدای زادگاهش واقع است.

وصیت نامه:
بسم ربّ الشهداء و الصدیقین. «انالله و انا الیه راجعون». من در این دنیا، از خود چیزى ندارم. و هر چه که هست، به پدرم تعلق دارد. من، از برادرانم مى‏خواهم، اینکه بعد از شهادتم، راه مرا، ادامه دهند. من، از پدر و برادر بزرگم تشکر مى‏کنم. چرا که آنها بودند، که مرا به دین اسلام راهنمایى کردند. آرى، عزیزانم، من از شما مى‏خواهم که تا وقتى که دشمنان اسلام هستند، شما نیز پایدار، در کنار امام بمانید. امیدوارم که بعد از شهادت من ناراحت نشوید. و فراموش نکنید، که من در راه اسلام عزیز شهید شده‏ام. همان چیزى که بزرگترین آرزوى هر فرد مسلمان است. مى‏دانید چرا؟ چون با اولین قطره خون شهید، تمام گناهانش بخشیده مى‏شود. (البته به جز غیبت) پس غیبت نکنید و بعد از شهادت من، خوشحال باشید و به جاى عزا، عروسى بگیرید. و از خداوند متعال براى من طلب بخشش کنید. و در پایان از شما، مى‏خواهم که مرا، پیش شهدا به خاک بسپارید. چند کلمه‏اى با مادرم: و اى مادرم، امیدوارم که شیرت را، حلالم کنى. و بعد از شهادتم، زینب وار، اسلام را یارى کنى. آرى، همانگونه که حضرت زینب «س» بعد از شهادت امام حسین «ع»، اسلام را یارى کرد. پس بعد از شهادت من، صبور و بردبار باش. مادر عزیزم! خواهرانم را، دلدارى بده و به همه تبریک بگو، مرا حلال کن و در پایان امیدوارم که خداوند متعال همه گناهانم را ببخشد. به امید پیروزى اسلام. غلام رضا علی اکبری قزلجه



منابع:
http://khatesorkh.ir/index.php?martyr_id=519
http://www.tashohada.ir/shohada_item/id,18/%D9%81%D8%B1%D9%85%D8%A7%D9%86%D8%AF%D9%87%D8%A7%D9%86-%D8%AC%D9%87%D8%A7%D8%AF.html?action=form&id=1




  • خادم شهدای آبیک

بسم رب شهدا والصدیقین







شهید علی محمددوست در پانزدهم مرداد ۱۳۴۶، در شهر کرج به دنیا آمد. پدرش حسن، فروشنده بود و مادرش زهرا نام داشت. دانش‌آموز سوم راهنمایی بود. از سوی بسیج در جبهه حضور یافت. هفتم فروردین ۱۳۶۱، در دشت‌عباس توسط نیروهای عراقی بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسید. مزار او در گلزار شهدای شهر آبیک واقع است.



وصیت نامه :

بسم الله الرحمن الرحیم.

«و لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتاً بل احیاء عند ربهم یرزقون».

( آل‌عمران/ ۱۶۹).

این‌جانب «علی محمددوست»، به وحدانیت خداوند (جلّ‌جلاله) که آفریننده‌ی همه چیز می‌باشد و خداوندی که هر چه بخواهد، هست می شود و هر چه نخواهد، نیست می شود و خداوندی که از آن سوی جهان تا این سوی جهان خبر دارد و به نبوّت پیامبران الهی ـ از حضرت آدم (ع) تا حضرت محمد (ص) ـ اقرار می‌نمایم.

هدف از آمدن من به جبهه‌ی جنگ حق علیه باطل، این است که از اسلام عزیزی که پیامبر اسلام بنیان‌گذار آن بود، دفاع نمایم و از مملکت اسلامی ـ که نتیجه‌ی انقلابی بس عظیم به رهبری امام خمینی (س) بوده است ـ دفاع کنم و از ناموس خود و ناموس برادران خود دفاع کنمو به ندای امام حسین (علیه السلام) ـ که در روز عاشورا فریاد کرد و گفت: «آیا کسی هست که به یاری من بیاید؟» ـ جواب دهم. من برای لبیک گفتن به ندای حسین (ع) و به فرزند پاک او، خمینی بت‌شکن (س)، به جبهه‌ی حق علیه باطل روانه شدم. … و اما پیامی که برای خانواده‌ی عزیزم دارم، این است که: به یاری قرآن بشتابید و اسلام را یاری نمایید و به سخنان فرزند حسین (ع)، که امام بزرگوارمان است و نصیحت‌هایی که حسین‌وار می‌نماید، گوش فرا دهید.

اگر چراغی از چراغ های این دنیای بی‌کران خاموش شد، نگران نباشید که اصل روشنی خود باقی است و مپندارید که آن چراغ خاموش است. اگر من هم از این دنیای فانی رفتم و در راه اسلام به درجه‌ی رفیع شهادت رسیدم، مبادا برایم گریه و زاری نمایید که شهید باقی و زنده است.

اگر گریه و زاری کنید، روح مرا آزار می‌دهید و اجر مرا هم کم می‌کنید. … و اما ای برادر دانش‌آموز! قلم تو هم‌چون تفنگ من تیز و بُرّنده است و با آموختن تو قلب دشمن به لرزه در می‌آید. ای برادر! در سنگر مدارس از تفرقه و جدایی دوری نما، که این تفرقه باعث جنگ و جدال می‌شود. ای برادری که در سنگر مدارس هستی! به دنبال علم و دانش توأم با ایمان و یادگیری باش، نه برای گرفتن مدرک و اشغال کردن پستی؛ بلکه آموزش و پرورش به معنای واقعی آن. و اما سخنی دیگر: قرآن را حتی لحظه ای فراموش نکنید و فرموده‌های امام خمینی (س) را با جان و دل بپذیرید.

۱۴/۱۲/۱۳۶۰


http://abeyek.com/%d8%a7%db%8c-%d8%a8%d8%b1%d8%a7%d8%af%d8%b1-%d8%af%d8%a7%d9%86%d8%b4-%d8%a2%d9%85%d9%88%d8%b2-%d8%a2%d9%85%d9%88%d8%ae%d8%aa%d9%86-%d8%aa%d9%88-%d9%82%d9%84%d8%a8-%d8%af%d8%b4%d9%85%d9%86-%d8%a8%d9%87/


http://www.khatesorkh.ir/index.php?martyr_id=615



 ای برادر دانش‌آموز! قلم تو هم‌چون تفنگ من تیز و بُرّنده است و با آموختن تو قلب دشمن به لرزه در می‌آید.به دنبال علم و دانش توأم با ایمان و یادگیری باش، نه برای گرفتن مدرک و اشغال کردن پستی




http://tashohada.ir/shohada_item/id,134/%D8%A8%D8%B1%D8%A7%D8%AA%D8%B9%D9%84%DB%8C.html



  • خادم شهدای آبیک

بسم رب شهدا والصدیقین





شهید رسول فرجی، در ششم تیر ۱۳۴۲، در روستای خوزنان از توابع شهر آبیک به دنیا آمد. پدرش امیرخان و مادرش شهره‌بانو نام داشت. تا پایان دوره راهنمایی درس خواند. کارگر کارخانه بود. از سوی بسیج در جبهه حضور یافت. بیست و یکم بهمن ۱۳۶۴، در فاو عراق بر اثر اصابت ترکش به شکم و دست، شهید شد. مزار او در گلزار شهدای زادگاهش واقع است.




http://khatesorkh.ir/index.php?martyr_id=1336

http://www.tashohada.ir/shohada_item/id,1130/%D8%B4%D9%87%D8%AF%D8%A7%DB%8C-%D8%AF%DB%8C%DA%AF%D8%B1.html?action=form&id=1




شهید رسول فرجی، (روستای خوزنان/آبیک)

در 21 بهمن سال ۶۴، در فاو  بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسید.




  • خادم شهدای آبیک

بسم رب شهدا و الصدیقین








عبدالله شریفی ،در یکم فروردین ۱۳۴۳، در روستای زیاران از توابع شهر آبیک به دنیا آمد. پدرش رحیم، کشاورز بود و مادرش طلی نام داشت. تا اول راهنمایی درس خواند. او نیز کشاورز بود. از سوی بسیج در جبهه حضور یافت. بیست و یکم بهمن ۱۳۶۱، در فکه به شهادت رسید. پیکرش مدت‌ها در منطقه برجا ماند و سال ۱۳۷۷ پس از تفحص در گلزار شهدای زادگاهش به خاک سپرده شد.


وصیت نامه شهید:

خدایا من از این ناراحت هستم که چرا یک جان بمن دادی؟ ایکاش صد جان میداشتم و همه را به فرمان رهبرم فدای دین اسلام و کتابم قرآن و وطنم ایران میکردم.





منبع
http://khatesorkh.ir/index.php?martyr_id=450

  • خادم شهدای آبیک

بسم رب شهدا والصدیقین







شهید مهراب زیارانی چهارم آبان ۱۳۴۶، در روستای حسن بکول از توابع شهر کرج به دنیا آمد. پدرش غلامعلی، کشاورز بود و مادرش نرگس نام داشت. تا دوم راهنمایی درس خواند. به عنوان سرباز ارتش در جبهه حضور یافت. پانزدهم مرداد ۱۳۶۶، در فکه بر اثر مسمومیت غذایی شهید شد. مزار او در گلزار شهدای شهر آبیک قرار دارد.


منابع:

http://khatesorkh.ir/index.php?martyr_id=2430
http://www.tashohada.ir/shohada_item/id,2641/%D8%AC%D9%87%D8%A7%D8%AF-%D8%AF%D8%B1%DB%8C%D8%A7%DB%8C%DB%8C.html?action=form&id=1



بخشی از وصیت نامه شهید مهراب زیارانی
ای کسانی که مامور دفن من هستید ؛دستان مرا از تابوت بیرون بگزارید تا منافقان بدانند چیزی با خود نبرده ام.
 چشمان مرا باز بگذارید که بدانید چشم انتظار دیدن مرقد امام حسین (ع) بودم.
و گریه بکنید نه برای من که برای امام حسین(ع) و یارنش که غریبانه به شهادت رسیدند.


  • خادم شهدای آبیک

بسم رب شهدا و الصدیقین






حمیدرضا حسینی‌نژاد، : دوم تیر ۱۳۴۶، در روستای حسین‌آباد از توابع شهر آبیک به دنیا آمد. پدرش همتعلی، کشاورز بود و مادرش هاجر نام داشت. تا پایان دوره ابتدایی درس خواند. او نیز کشاورز بود. از سوی بسیج در جبهه حضور یافت. بیست و چهارم اسفند ۱۳۶۳، در جزیره مجنون عراق بر اثر اصابت ترکش به سر، شهید شد. مزار او در گلزار شهدای زادگاهش واقع است.

منابع:
http://khatesorkh.ir/index.php?martyr_id=1228

  • خادم شهدای آبیک
بسم رب شهدا والصدیقین







شهید ولی اسماعیلی،
دوم مهر ۱۳۲۶، در روستای حسین‌آباد از توابع شهر کرمانشاه به دنیا آمد. پدرش علی و مادرش صاحب نام داشت. تا چهارم ابتدایی درس خواند. او نیز کشاورز بود. سال ۱۳۵۸ ازدواج کرد و صاحب دو پسر و سه دختر شد. از سوی بسیج در جبهه حضور یافت. بیست و چهارم اسفند ۱۳۶۶، در حلبچه عراق بر اثر اصابت ترکش به سینه و صورت، شهید شد. مزار او در گلزار شهدای روستای خاکعلی از توابع شهر آبیک قرار دارد. برادرش صفر نیز به شهادت رسیده است.


مبادا مشکلات زندگى باعث سستى ایمان شما گردد چون خداوند در قرآن مجید فرموده است که ما انسان را در سختى آفریدیم و همه اینها آزمایش الهى است

تاریخ شهادت:  66/12/24

قسمتی از وصیت نامه شهید ولی اسماعیلی
خداوندا ! تو خود مى‏دانى که من نداى «هل من ناصر ینصرنى» حسین زمان خود را شنیدم و لبیک گفتم. خداوندا! شهادت کمال انسانیت است، مرا به کمال انسانیت برسان. ...برادران و خواهران گرامى‏ام ! براى شما عزیزان چند توصیه دارم: اول اینکه خط شما باید همیشه خط اولیاء الله باشد، همانگونه که خداى متعال در قرآن کریم فرموده است: «اطیعو الله و اطیعو الرسول و اولى الامر منکم». اطاعت کنید از خدا و رسول خدا و جانشینان او و اینک جانشینان برحق ولى عصر امام زمان(ع)، حضرت امام خمینى،امام عزیز امت مى‏باشند. دوم اینکه مشت محکمى بر دهان یاوه‏گویان و کسانى که درصدد تضعیف روحانیت و دولت جمهورى اسلامى هستند بکوبید. دیگر اینکه مبادا مشکلات زندگى باعث سستى ایمان شما گردد چون خداوند در قرآن مجید فرموده است که ما انسان را در سختى آفریدیم و همه اینها آزمایش الهى است، مبادا که از این امتحان سرافکنده بیرون بیاییم.
 


منبع:
http://khatesorkh.ir/index.php?martyr_id=2184



بسم الله الرحمن الرحیم.( اشهد ان لا اله الا الله، اشهد ان محمدا رسول الله، اشهد ان علیا ولى الله).با درود و سلام بیکران به محضر مقدس حضرت ولى عصر، حجت بن الحسن العسکرى ـ ارواحنا له الفداء ـ که به حق، منجى عالم بشریت است و اوست که راهنماى ماست تا ما را از منجلاب گناه و بدبختى برهاند و با سلام به نایب بر حقش امام امت، خمینى بت‏شکن، او که به کمک جدش طاغوت را شکست و چراغ هدایت را به دست گرفت تا ما بتوانیم راه حق و باطل را تشخیص دهیم و انسان باشیم و در کمال انسانیت زندگى کنیم. سلام من به روان پاک شهداى اسلام که رفتند و بار سنگین مسئولیت دفاع از اسلام و میهن اسلامى را به دوش ما گذاشتند؛ باشد که خداوند این توفیق را به ما عنایت بفرماید تا توان کشیدن این بار سنگین را داشته باشیم. اینک که من به فرمان رهبر عزیز و ولى فقیهم قدم به جبهه‏هاى نبرد حق علیه باطل گذاشتم از خداى خود کمال تشکر را دارم که مرا به این راه هدایت فرموده است. خداوندا ! تو خود مى‏دانى که من نداى «هل من ناصر ینصرنى» حسین زمان خود را شنیدم و لبیک گفتم. خداوندا! شهادت کمال انسانیت است، مرا به کمال انسانیت برسان. پروردگارا ! براى خانواده‏ام داغ من مشکل و توانفرساست، از تو مى‏خواهم به همه آنها صبر جزیل عطا بفرمایى؛ هر چند که پدر و مادرم مى‏دانند امانتى که خداوند به آنان سپرده، باید روزى به صاحبش که خداوند متعال مى‏باشد برگردانند؛ چون مرگ روزى گریبان هر کس را خواهد گرفت. این راهست که باید طى شود، همانگونه که حسین بن على(ع) فرمودند: «اگر این بدنها براى مرگ و نیستى آفریده شده‏اند، پس اى شمشیرها در بر گیرید مرا» که شاعر در این‏باره مى‏گوید: بزرگ فلسفه قتل شاه دین این است که مرگ سرخ به از زندگى ننگین است و راه من نیز راه حسین(ع) است. برادران و خواهران گرامى‏ام ! براى شما عزیزان چند توصیه دارم: اول اینکه خط شما باید همیشه خط اولیاء الله باشد، همانگونه که خداى متعال در قرآن کریم فرموده است: «اطیعو الله و اطیعو الرسول و اولى الامر منکم». اطاعت کنید از خدا و رسول خدا و جانشینان او و اینک جانشینان برحق ولى عصر امام زمان(ع)، حضرت امام خمینى،امام عزیز امت مى‏باشند. دوم اینکه مشت محکمى بر دهان یاوه‏گویان و کسانى که درصدد تضعیف روحانیت و دولت جمهورى اسلامى هستند بکوبید. دیگر اینکه مبادا مشکلات زندگى باعث سستى ایمان شما گردد چون خداوند در قرآن مجید فرموده است که ما انسان را در سختى آفریدیم و همه اینها آزمایش الهى است، مبادا که از این امتحان سرافکنده بیرون بیاییم. همسرم ! مى‏دانم که در خانواده زحمات زیادى براى من و بچه‏ها کشیده‏اى، من اجر تو را به خداوند متعال واگذار مى‏کنم. ان شاء الله که بچه‏ها در دامان پرمهر مادرى مهربان چون شما پرورش اسلامى بیابند تا ادامه دهنده راهم باشند.آنها باید طورى پرورش پیدا کنند که در هر زمان و مکان دشمن دین و قرآن را بشناسند. به فرزندان عزیزم نیز سفارش مى‏کنم که درسشان را خوب بخوانند و در سنگر مدرسه با قلمهایشان قلب دشمنان جمهورى اسلامى را نشانه بگیرند همانگونه که من با تفنگم قلب صدامیان را نشانه گرفته‏ام. در آخر از کلیه فامیل و وابستگان و دوستان و آشنایان طلب مغفرت دارم و براى همه آرزوى موفقیت میکنم. به امید اینکه پرچم جمهورى اسلامى بر سراسر گیتى به اهتزاز درآید ـ ان شاء الله. اجرکم عند الله. نصر من الله و فتح غریب و بشر الصابرین و لعنت الکافرین و عزت المسلمین.خدایا خدایا تا انقلاب مهدى، خمینى را نگهدار، از عمر ما بکاه و بر عمر رهبر افزا،منتظرى نستوه محافظت بفرما.۳۰/۱۱/۶۶. ولى‏ اسمعیلی



خاطرات از شهید:


یوسف حسین‌پور: عملیات «والفجر۱۰» بود. رزمندگان حدود چهارده ساعت در سرمای بسیار شدید منطقه توانسته بودند ارتفاعات صعب‌العبور «حلبچه» را پشت سر گذاشته و تمامی پایگاه‌های دشمن را به تصرف خود درآورند. من به همراه یکی از دوستانم، وارد یکی از پایگاه‌ها شده و با صحنه‌ی بسیار عجیبی روبرو شدیم. «اسماعیلی» فرمانده گروهان را دیدم که در کنار جنازه‌ی یکی از شهدا نشسته است. وقتی ما را دید، با لبخند و خوشرویی خاصی، از ما استقبال کرد. پرسیدم: «این شهید کیست؟» با لبخند در پاسخم گفت: «یکی از نیروهای گروهانم بود، که شب گذشته در درگیری با دشمن شهید شده است.» بعد از کمی صحبت با ایشان، خداحافظی کرده و راهی پایگاهی دیگر شدیم. در بین راه سؤالی ذهنم را مشغول خود کرده بود که: «چرا فرمانده کنار آن جنازه نشسته بود؟» از برادری که همراهم بود، موضوع را پرسیدم. ایشان گفت: «مگر شما متوجه نشدید؟» گفتم: «متوجه چی؟» گفت: «آن دو با هم برادر بودند و آن که شهید شده بود، برادر بزرگ‌تر فرمانده بود و «آرپی‌جی»زن گروهان!» خشکم زده و اشک در چشمانم حلقه زده بود و به این همه صبر و استقامت غبطه می‌خوردم. جالب‌تر این که هنوز چهلم شهادت برادر بزرگ‌تر فرا نرسیده بود، که برادر کوچک‌تر (فرمانده)‌ هم در عملیاتی در ارتفاعات «شیخ محمد» به شهادت رسید.
علی رشوند‌آوه: عملیات «والفجر۱۰» در شُرف انجام بود و بر و بچه‌ها هم پس از گذراندن آموزش‌های لازم به مُرغداری «کرمانشاه» انتقال یافته بودند و به خاطر این که دشمن پی به عملیات نَبَرَد، روزها را در مرغداری استراحت می‌کردند و شب‌ها هم به رزم شبانه می‌رفتند. تعدادی از فرماندهان برای شناسایی به منطقه‌ی عملیاتی رفته بودند، که یکی از آنان «صفر» بود. پس از چند روز که برگشتند، جای خالی «صفر» به وضوح دیده می‌شد. تعدادی از بچه‌ها پیش خود زیر لب می‌گفتند: «مبادا در حین شناسایی برای «صفر» اتفاقی افتاده باشد؟» همه مضطرب و پریشان بودند و زمان برای ما به کُندی می‌گذشت؛ اما، برادر کوچک‌تر او ـ که همراه ما بود ـ مانند کوهی استوار و به دور از هیجان و نگرانی، مشغول کار خود بود. ظاهراً نگرانی بچه‌ها بی‌دلیل نبود؛ زیرا در عملیات «کربلای ۸» هم تعدادی از فرماندهان برای شناسایی به منطقه اعزام می‌شوند، که یکی از عزیزترین آن‌ها به نام شهید «حسین فلاح‌انبوهی» با ترکش تنها خمپاره‌ی دشمن به شهادت می‌رسد و بچه‌های گروهانش به اصطلاح خودمان یتیم می‌شوند. خلاصه دقایق به کُندی می‌گذشت و گویی عقربه‌های ساعت میلی به جلو رفتن نداشتند. بالاخره پس از مدتی سر و کله‌ی «صفر» پیدا شد و بچه‌ها دست‌های خود را بالا برده و از این‌که اتفاقی برای او نیفتاده بود، خدا را شکر کردند.  دستور حرکت صادر شد. بچه‌‌ها را به داخل کامیون‌ها هدایت کردند و چادر کامیون‌ها را محکم بستند. برای گول‌زدن دشمن، با پلاکاردهایی جلوی کامیون‌ها را آذین‌بندی کردند، که روی آن‌ها نوشته شده بود: «اهدایی ملت شهید‌پرور ایران به رزمندگان اسلام!» حرکت آغاز شد. راه، بسیار طولانی و صعب‌العبور بود. تا جایی که ممکن بود، با کامیون می‌رفتیم و بقیه‌ی راه را هم پیاده طی می‌کردیم. ظهر فردای آن روز، پای کوهی رسیدیم. دستور استراحت دادند و بچه‌ها هم هر کدام به فراخور حال خود، در گوشه‌ای به راز و نیاز مشغول شدند. بعد از ظهر آن روز فرماندهان، بچه‌ها را جهت آشنایی با منطقه‌ی عملیاتی جمع کردند و سپس برای صرف غذا حرکت کردیم. راه بسیار دشوار بود. شب فرا رسید. تاریکی شب، چون چادری سیاه روی منطقه را گرفته بود. باد تندی همراه با باران شدید، صورت بچه‌ها را نوازش می‌داد. پیشروی به کُندی صورت می‌گرفت و از شدت تاریکی، چشم، چشم را نمی‌دید. کل گُردان به ستون یک حرکت می‌کردند و دست‌های‌شان را به هم گره کرده بودند، تا مبادا از راه منحرف شده و به اعماق دره سقوط کنند. تعدادی از بچه‌ها بین راه بُریدند و نتوانستند خود را به مقصد برسانند و آن‌هایی هم که توانایی بیش‌تری داشتندؤ خود را به روستایی به نام «مردین» رساندند. طول راه، بسیار زیاد بود و حدود بیست و چهار ساعت طول کشید تا خسته و گرسنه به روستای مورد نظر رسیدیم. شور و شعف بر و بچه‌ها وصف‌ناپذیر بود. شوق عملیات همه‌ی خستگی راه را تحت‌الشعاع خودش قرار داده بود.  عملیات «والفجر۱۰» ـ در منطقه‌ی «حلبچه» ـ ساعت دو نیمه شب آغاز شد و بچه‌ها هم دلاورانه به طرف سنگر مزدوران عراقی حمله کردند. تعدادی از بچه‌ها به پای سنگرهای دشمن رسیده بودند و تعدادی هم هنوز به علت سختی و دوری راه نرسیده بودند، که ناگهان سنگی از زیر پای یکی از بچه‌ها لغزید و غُرش‌کنان به ته دره سرازیر شد! با این اتفاق، دشمن پی به وجود بچه‌ها بُرد و از سنگرهای خود بی‌هدف و دیوانه‌وار شروع به تیراندازی نمود. چاره‌ای نبود جز درگیری و گرفتن ابتکار عمل از دشمن. طولی نکشید که دشمن زبون شکست خورد و سریع به عقب‌نشینی تن داد؛ اما این بار «ولی» با خدای خود قرار دیگری داشت. او پس از نبردی جانانه، در شب عملیات، به شهادت رسید و گویی خبر داشت که او زودتر از برادرش ـ «صفر» ـ به معبود ازلی‌اش می‌رسد.  «صفر» ـ برادر بزرگ‌تر ـ روزها برای هدایت نیروهای تحت امرش به مجموعه‌ی گُردان می‌پیوست و شب‌ها برای این‌که تن خونین برادرش تنها نباشد، کنار برادر برمی‌گشت و آن را در آغوش می‌کشید و در جوارش تا صبح به راز و نیاز می‌پرداخت؛ زیرا امکان انتقال جسد به پشت خط، وجود نداشت. اما پس از چند روز ـ با وجود تمام مشکلات ـ جنازه‌ی مطهر «ولی»، به پشت جبهه انتقال یافت.  بعد از عملیات «والفجر۱۰»، نیروهای گُردان برای اعزام به منطقه‌ی دیگری آماده شده و به طرف غرب کشور حرکت کردند. محل مورد نظر، قله‌ی سر به فلک کشیده‌ی «شیخ محمد» بود. این قله پیش از این در دست منافقین بود، که از آن‌جا شهر «بانه» و اطراف آن را با توپ هدف قرار می‌دادند و این شهر را نا امن کرده بودند. مسؤولین، طرح عملیات بزرگی را برای منطقه‌ی «اربیل» و «کرکوک» پی‌ریزی کرده بودند، که بدون در دست داشتن ارتفاعات «شیخ محمد»، مقدور نبود. به همین دلیل مسؤولین قصد تصرف آن منطقه را داشتند. با توجه به سرمای شدید و برف فراوان، منافقین قله‌های مورد نظر را تخلیه نموده و به دامنه‌های آن پناه برده بودند؛ لذا از این فرصت مناسب استفاده کرده و تعدادی از نیروها را با «هلی‌کوپتر» به قله انتقال داده و در آن جا مستقر نمودند. ارتفاع زیاد و سوز و سرمای شدید بر آن منطقه حاکم بود؛ ولی سربازان اسلام با امید به خداوند و مدد گرفتن از امدادهای غیبی‌اش و یاری «امام زمان» (عج)، گرمی خاصی به قله بخشیده بودند. هنوز بیش از ده روز نگذشته بود که متوجه شدیم کسی پشت بی‌سیم با فرمانده‌ی گُردان سلام و احوالپرسی می‌کند. با کمی دقت، دریافتیم که او کسی نیست، جز «صفر اسماعیلی»! عجبا! چه مردی. برادرش تازه به شهادت رسیده و هنوز چهلمش نگذشته بود. این چه نیرویی است که قرار را از «صفر» گرفته و او را با این روحیه و در این شرایط، راهی منطقه کرده است؟ آری! «صفر» خودش بود، که به زبان مادری‌اش به فرمانده‌ی گُردان گفت: «دادا! من گَلدِم.» (پدر! من آمدم) فرمانده‌ی گُردان، برادر «خلیلی» متعجب و مبهوت بود. با کمی لحن درشت به او اعتراض کرد؛ ولی این اعتراض‌ها در برابر عزم راسخ او کاری از پیش نمی‌برد و او بی‌درنگ به یکی از پایگاه‌های قله روانه شد و به دیگر هم‌رزمان خود پیوست. روز پانزدهم و پس از استقرار، برای تعویض نگهبانان، ساعت سه نیمه شب بلند شدم. شهید «کاظم کوچک‌تبار» ـ که در همان قله به شهادت رسید ـ گفت: «امشب پای قله‌ها و روی برف، چراغ عراقی‌ها دیده شده است، به نگهبانان تذکر بده که هوشیار باشند! ...» بی‌قرار بودم و در فکر این که پای قله چه خبر است، مُدام به نگهبانان سر می‌زدم. ساعت، پنج صبح را نشان می‌داد. نگهبانان جدید را جایگزین کردم و سفارش‌های لازم را به شهید «مرتضی جلالیان» ـ که در همان قله مظلومانه به شهادت رسید ـ گوش‌زد کردم. گفت: «برای وضو چه کنیم؛ آب نیست؟» گفتم: «تیمم کنید و با چکمه نماز بخوانید.» گفت: «چه کسی این دستور را داده است؟» گفتم: «چون آب نیست و منطقه آلوده است، دستور فرماندهی چنین است ...» خودم روی تخته سنگی رفته، تیمم کردم و با چکمه شروع به نماز خواندن کردم. اذان و اقامه را گفتم و قامت بستم. هنوز نمازم را شروع نکرده بودم، که صدای «جلالیان» به فریاد بلند شد که: «پاسبخش! ... پاسبخش!» با صدای او، چاره‌ای جز شکستن نماز ندیدم. نمازم را شکستم و نزد «جلالیان» رفتم و گفتم: «چه خبر شده؟ … چرا داد و هوار می‌کشی؟» پایین قله را نشانم داد و گفت: «این جمعیت از کجا دارند می‌آیند؟!» با کمی دقت دیدم حدود سی، چهل نفر مرد مسلح، به صورت دایره‌وار به طرف ما در حال حرکتند. با تلفن سنگری تماس گرفتم و پرسیدم که این نیروها کی هستند؟ بی‌سیم‌چی گفت: «نیروها خودی هستند.» ولی من باور نکردم؛ چون نیروهای خودی امکان نداشت آن موقع صبح آن‌جا باشند، مگر این که ساعت دوازده شب حرکت کرده باشند. «نارنجک»ی در دست گرفتم و برای هدایت آن‌ها جلو رفتم و فریاد زدم: «از این مسیر بیایید ... مسیرهای دیگر پرتگاه و خطرناک است.» کمی جلو رفته بودم، که ناباورانه شنیدم یکی از آن‌ها به زبان عربی می‌گوید: «العراقی! … العراقی!» یک‌باره متوجه شدم، نیروهایی که به طرف ما می‌آیند، عراقی هستند که دیگر به ما خیلی نزدیک شده‌ بودند. درگیری شروع شد. سینه‌کش قله، با گلوله‌های رسام دشمن، چهره‌ی زیبایی به خود گرفته بود. چند ساعتی از درگیری گذشته بود، که متوجه شدم «صفر اسماعیلی» هم به مانند برادر رشیدش، بار سفر را بسته و شربت شهادت را نوشیده و به دیدار یار شتافته است. جالب این‌که، تاریخ شهادت و مراسم تشییع آن شهید سعید، با چهلم برادرش یکی شد.




  • خادم شهدای آبیک

بسم رب شهدا و.الصدیقین






منابع:

http://www.khatesorkh.ir/index.php?martyr_id=1576

http://www.tashohada.ir/shohada_item/id,1700



شهید  عبدالرضا زرجام
نام پدر: عباس
نام مادر: حاجیه خاتون
تاریخ تولد: 1333-12-01
محل تولد: آبیک - قشلاق
تاریخ شهادت: 1364-11-25
محل شهادت: فاو
مقطع تحصیلی: ششم ابتدائی
محل مقبره: قزوین - آبیک - قشلاق
وصیت نامه شهید

بسم الله الرحمن الرحیم. ان الله اشتری من المومنین انفسهم و اموالهم بان لهم جنه یقاتلون فی سبیل الله فیقتلون و یقتلون.(توبه/۱۱۱). خداوند، جان و مال اهل ایمان را به بهای بهشت خریداری کرده و آنها در راه خدا جهاد می‌کنند که دشمنان دین را به قتل رسانند و یا خود کشته شوند. این وصیت‌نامه را در سر مزارم و یا در مسجد بخوانید. درود و سلام به یگانه منجی عالم بشریت و نایب بر حقش امام امامت و سلام به ارواح پاک شهدا و درود به خانواده‌های معظم شهدا و اسرا و معلولین و مفقودین. این‌جانب عبدالرضا زرجام، وصیت خود را با حمد و ستایش خدای یکتا و سلام بر پیغمبر خدا آغاز می‌کنم. در زندگیم دوازده امام و چهارده معصوم الگوی خود قرار می‌دادم و اگر خواست خدا باشد و من لیاقت آن را داشته باشم که به فیض شهادت برسم، تبعیت از آن بزرگواران کرده‌ام و امر امام، مرجع و رهبرم را لبیک گفتم. برادرانم! بدانید و آگاه باشید که من خودم می‌دانم که بنده‌ نالایقی هستم و با دست خالی به پیش خدا می روم که در دنیا توشه‌ای برای آخرتم برنداشتم. برادران و خواهران گرامی! ما چشم امیدمان به شما و دعاهای خیرتان می‌باشد و امیدوارم که خداوند متعال به واسطه‌ دعاهای توام با عمل شما، گناهان ما را ببخشد. و اما سخنی با خواهران حزب الله: خواهرم! آنان که رفتند کاری حسینی کرده‌اند و آنان که مانده‌اند باید کار زینبی کنند، یعنی به زینب (س) اقتدا کنید و زینب‌وار عمل کنید و در سختی‌ها صبور و استوار بایسید و استقامت کنید؛ همان طوری که زینب سلام الله علیه از خون حسین(ع) پاسداری کرد و همان طور که خداوند در قرآن کریم می‌فرماید: و نرید ان نمن علی الذین استضعفوا فی الارض و نجعلهم ائمه و نجعلهم الوارثین.(قصص/۵) ما اراده کردیم و بر آن طایفه ضعیف و ذلیل در آن سرزمین منت گذاشته و آنها را پیشوایان خلق قرار دهیم و وارث ملک جاه فرعونیان گردانیم. بله خداوند بر مستضعفان قول داده است که مصداق آیه می‌فرماید ما هم باید راه حسین(ع) را برویم و حسین‌وار در جهت حفظ خون شهدا و قرآن و اسلام پیشرو باشیم که در روز حساب از شفاعت حسین (ع) بهره‌مند شویم. آری علی (ع) امام اول شیعیان جهان که در وصایای خود به اباذر می‌فرماید: ای اباذر هر که با ذره‌ای تکبر بمیرد بوی بهشت به مشام او نرسد و بیشترین کسانی که به دوزخ می‌روند متکبرانند، و می‌فرماید: ای اباذر بسیار به مساجد رفتن هم جهاد می‌باشد، و می‌فرماید: ای اباذر مردمی از امت من که در ناز و نعمت زاییده و بزرگ شوند و همه اش در خور و خواب باشند و چرب زبانی می‌کنند آنها بدترین امت من هستند، و می‌فرماید: ای اباذر ایمان به خدا و جهاد در راه او از همه اعمال نزد خداوند محبوبتر است؛ آری برادران! ما هم باید علی‌وار زندگی کنیم و آن گونه که اماممان می‌فرماید عمل کنیم و جبهه‌ها را خالی نگذاریم که اسلام مظلوم واقعه شده. با کافرانی چون امریکا و شوروی و اسرائیل یهود و غاصب بعثی بجنگید و اسلام را یاری کنید. چند کلمه‌ایی هم با پدرم گفتگو می‌کنم؛ پدر عزیزم! اگر من شهید شدم، در مرگم ناراحت نباش و اقتدا به امام حسین (ع) بکن و حسین‌وار استقامت بکن، چون منم سعادت پیدا کردم که در راه حسین (ع) بروم و به شهادت برسم؛ در سختی‌ها شکیبا باش و افتخار بکن که فرزندت را در راه اسلام که امانت خداست داده‌ایی. و چند کلمه‌ایی هم با مادر مهربانم: مادر جان! اجر شما با حضرت فاطمه سلام الله علیها که در آغوشت فرزندی را پرورش دادی و در راه اسلام به خدا تحویل دادی. مرا ببخش که فرزند خوبی برایت نبودم؛ مرا حلال کن و اگر شهید شدم در سر جنازه‌ام گریه مکن و چون روزی که خدا مرا به شما عطا کرد، امانتی بودم که خداوند مرا نزد تو گذاشت و خودش هم از تو گرفت. مادر جان! خداوند، شماها را از اهل بهشت سازد و به شما صبر و اجر دهد و در قیامت روسفید نماید. مادرم! انسان در هر کجا که باشد رفتنی است؛ امروز، فردا ندارد؛ مرگ این ساعت و آن ساعت، پیر و جوان، کوچک و بزرگ را نمی‌شناسد؛ هر لحظه ممکن است به سراغ آدم بیاید؛ چه بهتر است که مرگ در بستر نباشد، بلکه شهادت در راه خدا باشد. پس مادر جان تو هم به حضرت زینب(س) اقتدا کن و در سختی‌ها شکیبا باش و صبر را پیشه کن و از خدا پیوسته صبر و استقامت و رضایت بطلب و اگر اسیر یا مفقود شدم بچه‌هایم را دلداری بده که خدا بچه‌های یتیم را دوست می‌دارد. خداحافظ مادر جان. همسرم! صبر کن؛ صبر در ناملایمات دنیا برای رضای خدا عاقبتی بس خوب دارد. تو به وعده‌ الهی خدا ایمان داری پس بی‌صبری چه معنی دارد؛ عاقبت صبر و شکیبا بودن در برابر سختی‌های دنیا، رضایت خدا و بهشت جاویدان است. در تربیت بچه‌هایم بکوش تا وقتی بزرگ شده‌اند بتوانند راه مرا که راه حسین(ع) است، ادامه بدهند و در تربیت یک یک آنها کوشا باش و در شبهای جمعه بچه‌هایم را به سر مزارم بیاورید؛ اگر پرسیدند به ایشان بگو که: پدرتان در راه اسلام شهید شده است. خدایا، معبودا، پروردگارا! از وقتی که چشم به این جهان گشوده‌ام خود را در میان گناه دیدم. بارالها! همواره خود را در میان معصیت می‌بینم. خدایا! معصیت کارم. و اما برادران بسیجی! ان شاء الله که مرا می‌بخشید و برایم دعا کنید. حضورتان را در جبهه‌های حق بر علیه باطل ثابت نگهدارید. دعاها را از یاد نبرید که بهترین درمان برای دردهاست و همیشه به یاد خدا باشید و در راه او قدم بردارید که دشمنان بین شما تفرقه نیاندازند و شما را از روحانیت متعهد جدا نکنند؛ اگر چنین باشد روز بدبختی مسلمانان است و روز جشن ابرقدرتهاست و وحدت را حفظ کنید و متکی به خدا باشید. فرزندان عزیزم داود، ربابه و مصطفی! من شما را وصیت می‌کنم به تقوی و ترس از خدا و ملازمت به زمان او. بدانید که شما برای آخرت آفریده شده‌اید، نه برای دنیا. همیشه به یاد خدا باشید و از خدا یاری بجویید. امام را دعا کنید. از کلیه مؤمنین و مؤمنات عاجزانه التماس دعا دارم. والسلام. علی من التبع هدی.
 ۱۳/۱۱/۱۳۶۴. عبدالرضا زرجام

آنان که رفتند کاری حسینی کرده‌اند و آنان که مانده‌اند باید کار زینبی کنند


  • خادم شهدای آبیک

بسم رب شهدا و الصدیقین






سومین همایش جبهه مجازی در حوزه ایثار و شهادت با تقدیر از 30 نفر از فعالین حوزه ایثار و شهادت در فضای مجازی برگزار شد.


نوید شاهد: سومین همایش جبهه مجازی در حوزه ایثار و شهادت روز دوشنبه 16 اسفندماه با حضور حجت‌الاسلام‌والمسلمین سید محمدعلی شهیدی نماینده ولی‌فقیه، معاون رییس جمهوری و رییس بنیاد شهید و امور ایثارگران، سردار محسن انصاری قائم مقام بنیاد، کامیار ثقفی رییس دانشگاه شاهد و عضو شورای عالی فضای مجازی، علیرضا کریمیان رییس مرکز روابط عمومی و اطلاع رسانی بنیاد و دبیر سومین همایش جبهه مجازی در حوزه ایثار و شهادت، بهروز بزرگی رییس مرکز ارتباطات و مراجعات بنیاد، محمود پاکدل رییس مرکز نوسازی و تحول اداری بنیاد، عباس کاهه مدیرکل حوزه نمایندگی ولی فقیه، حمیدعلی صمیمی مدیرکل بنیاد تهران بزرگ و حسینعلی بیات مدیرکل هنری بنیاد،  تعدادی از فعالین حوزه ایثار و شهادت در فضای مجازی و جمعی از خانواده های شهدا و ایثارگران در مجتمع فرهنگی سیدالشهدا (ع) برگزار شد.

 سومین جشنواره جبهه مجازی ایثار و شهادت برترین هایش را شناخت+ اسامی منتخبین



حجت‌الاسلام‌والمسلمین شهیدی در این همایش با تأکید بر اهمیت فعالیت‌های مبتنی بر ترویج فرهنگ ایثار و شهادت در فضای مجازی گفت: در کنار اهمیت و ضرورت توجه به فرصت استفاده از فضای مجازی تهدیدات و تبلیغات سوئی در فضای مجازی و شبکه‌های اجتماعی وجود دارد که مقابله با آن‌ها ضروری است.

وی ادامه داد: امروز فضای مجازی و شبکه‌های اجتماعی کاربران و طرفداران زیادی دارد، اما به تعبیر رهبر معظم انقلاب لغزش‌هایی نیز در این مسیر وجود دارد و فعالان ترویج فرهنگ ایثار و شهادت در فضای مجازی تلاش می‌کنند تا جلوی این لغزش‌ها را بگیرند.
نماینده ولی‌فقیه در بنیاد شهید و امور ایثارگران خطاب به فعالان ترویج فرهنگ ایثار و شهادت در فضای مجازی گفت: باید بکوشید محتوای جذاب برای خوانندگان و مخاطبان خود تولید کنید. همچنین تولید محتوا برای تمام گروه‌ها را مدنظر داشته باشید و از ابزارهای مختلف مانند متن، عکس و فیلم در فعالیت های خود استفاده کنید.

معاون رییس جمهوری ادامه داد: فعالان فضای مجازی در مسیر تولید محتوای ایثار و شهادت می‌توانند از آثار مرتبط با شهدا اعم از خاطرات، تصاویر و وصایا کمک بگیرند و بنیاد شهید و امور ایثارگران نیز آمادگی کامل دارد تا در این حوزه‌ها همکاری‌های لازم را با این عزیزان داشته باشد.
سردار محسن انصاری قائم مقام بنیاد نیز در این همایش با اشاره به بیانات و تأکیدات رهبر معظم انقلاب در خصوص فضای مجازی گفت: بنیاد شهید و امور ایثارگران بنا به تأکیدات و رهنمودهای ایشان فعالیت‌های زیادی را در زمینه فضای مجازی و مرتبط با فرهنگ ایثار و شهادت پیگیری می‌کند.

وی افزود: امروز نیمی از جمعیت کشور ما با فضای مجازی در ارتباط هستند و بستر جنگ نرم نظام سلطه در فضای مجازی قرار گرفته است. در گذشته خاک‌ریزهای مبارزه با دشمنان در مرزهای کشور قرار داشت اما امروز این خاک‌ریزها به کنار ما منتقل شده است و جنگ نرم در دستور نظام سلطه قرار دارد. رهبر معظم انقلاب تأکید فرموده‌اند که باید دشمنان را از فضای مجازی بیرون کنیم و این مسئله باید در دستور کار همه ما باشد. همان‌طور که روزی دشمنان را از مرزهای کشورمان بیرون کردیم، امروز نیز باید دشمنان را از فضای مجازی کشورمان بیرون کنیم.

قائم‌مقام بنیاد شهید و امور ایثارگران با بیان اینکه رزمندگان امروز ما رزمندگان جنگ نرم هستند افزود: یکی از مهم‌ترین و اساسی‌ترین عوامل برتری ساز ما در زمینه بیرون کردن دشمنان از فضای مجازی، فرهنگ ایثار و شهادت است و ایثارگرانی که دیروز در صحنه دفاع مقدس مبارزه می‌کردند، امروز در این کارزار فرهنگی ورود کرده‌اند و قطعاً اگر این حضور همراه با دانش، مهارت و خلاقیت باشد، برتری از آن این فرهنگ خواهد بود و با این عوامل برتری ساز می توانیم در فضای مجازی بر دشمن فایق شویم.

دکتر انصاری در بخش دیگری از صحبت‌های خود با اشاره به پدیده شهروند خبرنگار گفت: این جریان امروز اطلاع‌رسانی مدرن را به اطلاع‌رسانی فوق مدرن تبدیل کرده است و بسیاری از رسانه‌ها در برابر این جریان منفعل هستند. باید این پدیده را به‌درستی شناخت و از آن استفاده کرد و به‌خصوص در حوزه ایثار و شهادت باید از شهروند خبرنگاران ایثارگر کمک گرفت و آن‌ها را ساماندهی کرد.
وی افزود: رهبر معظم انقلاب فرموده‌اند «آنجا که نام شهید هست بهترین کار را انجام دهید» و بر همین اساس در حوزه فعالیت‌های مجازی مرتبط با ایثار و شهادت نیز باید بهترین فعالیت‌ها را انجام داد و با تشکیل جبهه‌ای واحد زمینه‌ساز گفتمان سازی در جامعه شد. با سازماندهی سربازان جبهه نرم با تکیه بر روح ایثارگرانه، خلاقانه، ایمانی و انقلابی می توانیم در جبهه مجازی در حوزه ایثارگری دست برتر را نسبت به جبهه ضد انقلاب و نظام سلطه داشته باشیم.

همچنین کامیار ثقفی رییس دانشگاه شاهد و عضو شورای عالی فضای مجازی در این همایش با اشاره به تعدادی از بیانات رهبر معظم انقلاب در خصوص فضای مجازی گفت: ایشان در اوایل سال جاری فرمودند «امروز فضای مجازی کشور رها است» و چندی پیش نیز تاکید کردند «امروز فضای مجازی قتل گاه نوجوانان و جوانان شده است و منطقه عظیمی از این فضا اکنون در دست دشمن است و آن ها هم دارند به ما ضربه می زنند.» این بیانات در کنار تاکیدات همیشگی ایشان نشانگر لزوم توجه بسیار جدی همه ما به فضای مجازی است.

وی با تاکید بر شرایط خاص فعالیت در فضای مجازی گفت: حرکت در فضای مجازی حرکت در فضای نرم است و این فضا بسیار پیچیده تر از عرصه های سخت مانند دفاع مقدس است.
رییس دانشگاه شاهد با اشاره به لزوم حضور ایثارگران و فعالین حوزه ایثار و شهادت در فضای مجازی گفت: امروز لزوم گسترش حضور ایثارگران در فضای مجازی بیش از هر زمانی احساس می شود و انتظار ویژه ای از این عزیزان وجود دارد.

عضو شورای عالی فضای مجازی همچنین از فعالین فضای مجازی در حوزه ایثار و شهادت خواست تا استفاده از شبکه های اجتماعی داخلی را نیز مورد توجه داشته باشند.

ثقفی در خصوص تشکیل جبهه فرهنگی ایثار و شهادت گفت: کار ثبت این جبهه در قالب یک سازمان مردم نهاد (ان جی او) توسط هیئت موسس در حال پیگیری است و امیدواریم پس از انجام امور قانونی، عضو گیری در این جبهه انجام شود تا مسائل این حوزه سازمان یافته تر پیش برود.
علیرضا کریمیان دبیر سومین همایش جبهه مجازی در حوزه ایثار و شهادت نیز گفت: امروز شاهد افزایش روز به روز استفاده از فضای مجازی بین مردم هستیم و تمام مسائل اعم از سیاسی، فرهنگی و اجتماعی به این فضا گره خورده است.

وی ادامه داد: رهبر معظم انقلاب همواره تأکیدات بسیار زیادی بر اهمیت فضای مجازی داشته‌اند و فرموده‌اند «اهمیت فضای مجازی به اندازه اهمیت انقلاب اسلامی است».

رییس مرکز روابط عمومی و اطلاع‌رسانی بنیاد شهید و امور ایثارگران فرهنگ ایثار و شهادت را موتور محرکه انقلاب اسلامی ایران عنوان کرد و گفت: این فرهنگ در تمام سال‌های پس از پیروزی انقلاب اسلامی، عامل اقتدار نظام بوده است و پتانسیل بالایی برای جذب مخاطبان دارد و می‌تواند در فضای مجازی کارایی بسیار زیادی داشته باشد.

دبیر سومین همایش جبهه مجازی در حوزه ایثار و شهادت افزود: بنیاد شهید و امور ایثارگران می‌کوشد زمینه حضور بیشتر فعالین ایثار و شهادت را در فضای مجازی فراهم کند و امروز نیز سومین همایش جبهه مجازی در حوزه ایثار و شهادت و در آستانه روز شهید، از فعالان برگزیده این عرصه تقدیر و تجلیل می‌شود.

همچنین در این همایش پیام وزیر ارتباطات و فناوری اطلاعات خطاب به سومین جشنواره جبهه مجازی ایثار و شهادت خوانده شد.

گفتنی است در پایان این مراسم با حضور حجت الاسلام والمسلمین شهیدی از برگزیدگان فضای مجازی در بخش تلگرام از محمد اسماعیل پور با کانال خادم الشهدا از استان البرز به عنوان رتبه نخست، محمد پهلوان با کانال جاماندگان قافله شهدا از تهران به عنوان رتبه دوم، مهدی شاه بیک با کانال سرای شهیدان از تهران به عنوان رتبه سوم، محمد جواد مرادی نیا با کانال رزمندگان خمین از تهران به عنوان رتبه چهارم، قاسم اللهیاری با کانال معراج الشهدا از قزوین به عنوان رتبه پنجم، معصومه صادقی با کانال شهدای جهرم از استان فارس شهرستان جهرم به عنوان رتبه ششم و مرضیه رجبی طوسی با کانال شهید محمد تقی سالخورده از قم به عنوان رتبه هفتم تقدیر شد.
در بخش نویسندگان برتر فضای مجازی در بخش تلگرام نیز مهدی شفوی از کانال آقا محمودرضا از استان آذربایجان شرقی به عنوان رتبه اول، محمدرضا فلاح از کانال شهید محرم علیپور از استان آذربایجان شرقی (مرند) به عنوان رتبه دوم و علی اکبر شجاعی فر از کانال فرهنگی مذهبی از استان سیستان و بلوچستان شهرستان (زاهدان) به عنوان رتبه سوم تقدیر شد.

در بخش اینستاگرام نیز محمد حسین گیوه ای با صفحه شهید سرلشکر دکتر رحمان فروزنده از زنجان رتبه نخست، صادق بیدار با صفحه سلیمانی از اردبیل رتبه دوم، مطهره عسگری نژاد با صفحه سردار شهید احمد کاظمی از بابل رتبه سوم، علی اصغر مسرور با صفحه فاتحین از تهران رتبه چهارم، علیرضا کلهر با صفحه یادمان و موزه شهدای کلهر از تهران رتبه پنجم، امیر پرهیزی با صفحه جستجوگر نور شهید عباس صابری از تهران رتبه ششم و سیده زهرا حسینی با صفحه شهید مدافع حرم از استان فارس (شهرستان جهرم) رتبه هفتم و در بخش نویسندگی اینستاگرام وحید گنجعلی از صفحه شهید حاج حسین خرازی از اصفهان رتبه اول، سید رضا حسینی از صفحه شهید علی نظری از استان فارس (شهرستان جهرم) رتبه دوم و محمد توکلی از صفحه مدافعان حرم و راهیان نور از استان لرستان (شهرستان الیگودرز) رتبه سوم را به دست آوردند و مورد تقدیر قرار گرفتند.

در بخش وبلاگ نیز مریم سادات خطیبی با وبلاگ گمنامان از لرستان رتبه اول، جاویدان اسماعیل پور با وبلاگ خط سرخ شهادت از مازندران رتبه دوم، رمضانعلی کاوسی (جانباز 55 درصد نخاع گردنی) با وبلاگ روزهای جانبازی از استان اصفهان رتبه سوم، رسول گلی زاده با وبلاگ پرواز در آسمان رهایی از استان خراسان شمالی رتبه چهارم، عباس لشگری با وبلاگ دل باخته زنجان رتبه پنجم، و وبلاگ نشر آثار شهدای آبیک از استان قزوین رتبه ششم و ناصر ملایی با وبلاگ فریاد خاموش از تهران رتبه هفتم و در بخش نویسندگان وبلاگ نیز احمد یوسفی از وبلاگ شهید حرم از لرستان، علی سودی از وبلاگ مدافع حرم از استان زنجان رتبه دوم و علی محمدی از وبلاگ ستاره درخشان سلیاکِتی از نور رتبه سوم را به دست آوردند و مورد تقدیر قرار گرفتند.

منبع:
http://navideshahed.com/fa/news/399099/

  • خادم شهدای آبیک

بسم رب شهدا والصدیقین






اباصلت بهاری دهم بهمن ۱۳۴۰، در شهر زنجان به دنیا آمد. پدرش غلامحسین (فوت۱۳۷۶) و مادرش جواهر نام داشت. تا پایان دوره ابتدایی درس خواند. ازدواج کرد و صاحب یک پسر و یک دختر شد. به عنوان سرباز ارتش در جبهه حضور یافت و به اسارت درآمد. پنجم اسفند ۱۳۷۷، بر اثر بیماری روحی و عصبی ناشی از دوران اسارت به شهادت رسید. مزار او در گلزار شهدای شهر آبیک واقع است.


منابع:

http://khatesorkh.ir/index.php?martyr_id=2876

http://www.tashohada.ir/shohada_item/id,3106/%D8%AC%D9%87%D8%A7%D8%AF-%D8%A8%D8%AF%D9%88%D9%86-%D9%85%D8%B1%D8%B2.html?action=form&id=1






  • خادم شهدای آبیک

بسم رب شهدا و الصدیقین








ما همان لشکری هستیم که در گهواره بودیم و باید امام را پشتیبانی کنیم، کسی نمی‌تواند جلودار ما باشد. (شهید 13ساله بهمن بیگ زاده)

شهید بهمن بیگ زاده: سوم آذر ۱۳۴۹، در روستای چلنی از توابع شهر کرج به دنیا آمد. پدرش امرالله، کارگر بود و مادرش زینب‌بیگم نام داشت. تا چهارم ابتدایی درس خواند. به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت. هفتم اسفند ۱۳۶۲، در جزیره مجنون عراق به شهادت رسید. اثری از پیکرش به دست نیامد تا اینکه در سال 1394 در تفحص پیکر مطهر شهید بهمن بیگ‌زاده به همراه کارت شناسایی، پلاک و تکه‌ای از لباسش نیز شناسایی گردید و پیکر مطهرش در گلزار شهدای آبیک به خاک سپرده شد. شهید نوجوان آبیکی که شهید فهمیده آبیک می‌توان نامید، کم‌سن و سال‌ترین شهید استان قزوین و شهرستان آبیک است.


منابع:

http://khatesorkh.ir/index.php?martyr_id=1069

http://www.vesaal.ir/news/id,3/%D8%B3%D8%A7%DA%A9%DB%8C-%D8%A8%D8%A7-%D9%88%D8%B5%DB%8C%D8%AA%E2%80%8C%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87-%D9%88%D9%84%DB%8C-%D8%A8%D8%AF%D9%88%D9%86-%D8%B4%D9%87%DB%8C%D8%AF.html


http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=13921206000766

http://qazvin.basij.ir/?q=node/3737


وصیت نامه شهید




همه محسوسات خود را کنار بگذارید و از همه جا ببرید و به سوی خویشتن برگردید و در غلاف وجود خود فرو روید و به دقت بنگرید که گذشته ها رفته وآینده ام مجهول الحال است.

با خود زمزمه کنید که چه خواهیم شد و تا کی حیات خواهیم داشت؟
عاقبت چه مرض و حادثه ای به سراغم خواهد آمد و بالاخره چه روزی و با چه کیفیتی

این قفس تن شکسته خواهد شد و مرغ محبوس روح پرواز خواهد کرد؟

  • خادم شهدای آبیک
  • خادم شهدای آبیک
  • خادم شهدای آبیک
  • خادم شهدای آبیک

بسم رب شهدا و الصدیقین





شهید علیرضا دلوی، دوازدهم دی ۱۳۴۸، در شهر تهران در خانواده ای مذهبی بدنیا آمد. پدرش محمد، کارگر شرکت گوشت بود و مادرش زرین‌‌تاج نام داشت.
در سال 1354 به شهرک قشلاق ابیک مهاجرت کردند.دوران ابتدایی ایشان با  انقلاب اسلامی متقارن شد.

وی نوجوانی مذهبی بوده که ارادت خاصی به ائمه اطهار بخصوص امام حسین ع و حضرت عباس ع داشته و پای ثابت مراسمات مذهبی بودند.
با تشکیل بسیج عضو فعال بسیج شدند و نوجوانی با وقار و متدین  و تعصبی بوده که درمیان خانواده و اهالی و همسایگان بسیار محبوب بودند.
این شهید عزیز دانش آموز مقطع راهنمایی بودند که عازم جبهه های حق علیه باطل شدن و در سن شانزده سالگی در تاریخ26بهمن 1364 در عملیات والفجر 8در منطقه اروندرود بر اثر اصابت ترکش به درجه رفیع شهادت نائل آمدند.مزار او در گلزار شهدای روستای قشلاق از توابع شهر آبیک واقع است.

خاطره شهید به نقل از خواهر شهید دلوی:
شهید علیرضا دلوی در آخرین روز های آموزشی در پادگان 21 حضرت حمزه تهران شبی خواب میبینند. وقتی که بیدار میشوند از تعبیر خوابشان متوجه میشوند که احتمالا به شهادت می‌رسند.
وقتی از پادگان برای مرخصی به خانه بر میگردند به طور کلی یک آدم دیگه ای شده بودند وبه اصطلاح آن زمان نور بالا میزدند و خیلی در خودشان بودن و در مورد خوابشان به اعضای خانواده چیزی نگفتند و فقط به یکی از زن عمو ها گفته بودند که چنین خوابی دیده اند
 ایشان به شهید اصرار کرده بودند که بعد آموزشی به بهانه ای به جبهه نرود که ایشان قبول نمیکنند و زن عموی ایشان مسئله را با خانواده در میان گذاشتند که مادر شهید با جدیت گفتن نمیگذارم بروی و همچنین کل خانواده اصرار میکنند که بیا و نرو و یه مدت بعد برو...
حال بشنوید جواب حکیمانه این بزرگ مرد کوچک را...
ایشان گفتند اولا که شهادت آرزوی من هست؛ دوما من چطور ان دنیا جواب خدا و شهدا را بدهم که با هزینه بیت المال 45روز آموزش دیدم حالا چطور از مسئولیتم که دفاع از اسلام و کشورم هست شانه خالی کنم و با اطمینان خاطر و بعد با رضایت قلبی عازم جبهه های حق علیه باطل شدند و به گفته همرزمانشان مردانه جنگیدند ودر چهارمین روز عملیات به درجه رفیع شهادت نائل آمدند.


وصیت نامه شهید دلوی:
بسم الله الرحمن الرحیم. با سلام به پیشگاه مقدس امام زمان (عج) و نایب بر حقش امام خمینی (س) ، این پیر جماران که همچون کوهی در مقابل صدام و امریکا ایستادگی کرده و خواهد کرد و دعای شما ملت شهیدپرور باید سلامتی امام‌مان و ظهور آقا امام زمان (عج) باشد. خدای تبارک و تعالی از تو می‌خواهیم شهدای اسلام را با شهدای کربلا محشور بگردانی. شهادت امری است الهی و چقدر دوست دارم که شهادتم از آغاز با در آمدن چشمهایم از حدقه و قطع شدن دستهایم و جدا شدن سرم از بدنم در «آبادان» و جبهه‌های اسلام باشد. ای ملت شهیدپرور ایران! بیایید دست وحدت را به همدیگر بدهیم که ان شاء الله به همین زودی زود کربلای معلی توسط رزمندگان اسلام آزاد خواهد شد. اگر شهادت نصیبم شد شکر خدای تبارک را بکنید و ناراحت نباشید. این امری است که تمام عالمیان با آن مواجه هستند. مرگ در هر کجا که انسان باشد، نصیبش می‌شود؛ پس چه بهتر انسان در راه خدای خویشتن به شهادت برسد. مادرم در عزای من گریه نکند و مانند فاطمه زهرا (س) صبور باشد. مادر جان! تو باید مانند زنان نمونه تاریخ باشی و دخترانی مانند زینب کبری (س) پرورش بدهی و اما خواهرانم! با همسرانتان خوب رفتار کنید. مرا در امامزاده دفن کنید و برایم مجلس سوگواری خیلی ساده‌ای بر پا کنید و هر کسی که از من طلبی دارد، آن را شما ادا کنید.

۱۹/۱۱/۱۳۶۴. علی‌رضا دلوی


http://khatesorkh.ir/index.php?martyr_id=1541





  • خادم شهدای آبیک