نشر آثار شهدا و رزمندگان آبیک

اللهم ارزقنا شهادت فی سبیل الحسین(ع)

نشر آثار شهدا و رزمندگان آبیک

اللهم ارزقنا شهادت فی سبیل الحسین(ع)

نشر آثار شهدا و رزمندگان آبیک

وصیت های شهدا و خاطرات رزمندگان را جهت انتشار به ما بفرستید.

۴ مطلب در فروردين ۱۴۰۰ ثبت شده است

بسم رب شهدا والصدیقین






بیوگرافی
محمدقلی نبی‌لو دیشیری، هفتم مرداد ۱۳۴۴، در روستای دیشیر از توابع شهر آبیک به دنیا آمد. پدرش نظامعلی و مادرش زرین‌تاج نام داشت. تا پایان دوره ابتدایی درس خواند. به عنوان سرباز ارتش در جبهه حضور یافت. بیست و ششم فروردین ۱۳۶۵، در زبیدات عراق به شهادت رسید. اثری از پیکرش به دست نیامد.
نام محمد قلی نبی لودیشیری
نام پدر نظامعلی
نام مادر زرین تاج
محل شهادت زبیدات

http://khatesorkh.ir/index.php?martyr_id=1787

منصور فرهنگیان در گفتگو با خبرنگار مهر اظهارداشت: یادواره ۹ شهید جاوید الاثر شهرستان آبیک در مسجد امام جعفرصادق (ع) آبیک برگزار می شود و آیت الله عابدینی امام جمعه قزوین سخنران این مراسم خواهند بود.

وی یادآور شد: ۹ شهید جاویدالاثر شهرستان آبیک در مناطق جنگی دشت عباس، دهلران، دزفول، ابوغریب، سردشت، فکه و زبیداد به شهادت رسیده اند.

این مسئول تأکید کرد: چنگیز بهرامی زیارانی در منطقه دشت عباس، غلامحسین پور فلاح در منطقه دهلران، قاسم تورنگ در منطقه دهلران، لطفعلی رشیدی در منطقه دزفول، جمشید شفیعی در منطقه ابوغریب، اکبر صفی صمغ آبادی در منطقه سردشت، کامران ماسوله در منطقه فکه، محمدقلی نبی لو در منطقه زبیداد و بهمن بیگی زاده در منطقه مجنون به شهادت رسیده اند.

https://www.mehrnews.com/news/2513965



  • خادم شهدای آبیک

بسم رب شهدا والصدیقین








دشتدار، سیروس: یکم خرداد ۱۳۴۴، در روستای کاظم‌آباد از توابع شهر کرج به دنیا آمد. پدرش مسلم، کشاورز بود و مادرش زری نام داشت. تا سوم متوسطه درس خواند. سال ۱۳۶۳ ازدواج کرد و صاحب یک پسر شد. به عنوان پاسدار در جبهه حضور یافت. چهارم دی ۱۳۶۵، در ام‌الرصاص عراق به شهادت رسید. پیکرش مدت‌ها در منطقه برجا ماند و سال ۱۳۸۰ پس از تفحص در گلزار شهدای شهر آبیک به خاک سپرده شد.



بیوگرافی

ام سیروس دشتدار
نام پدر مسلم
نام مادر زری
محل شهادت ام الرصاص

منابع:

http://www.khatesorkh.ir/index.php?martyr_id=1661
http://tashohada.ir/shohada_item/id,2115/%D8%AC%D9%87%D8%A7%D8%AF-%D8%B2%DB%8C%D9%86%D8%A8%DB%8C.html






شهید، سیروس (مهدى) دشتدار: خداوندا! مرگم را شهادت در راهت و زیر پرچم پیامبرانت و با اولیا و دوستانت قرار بده. حمد و سپاس، خداوندى را سزاست که به من قدرت تفکر همراه با سعادت اخروى داد تا بتوانم حق را پیدا کنم و خود را در آن مسیر، با آزادى و آگاهى کامل بیفکنم و به ما نعمت رهبرى -که بزرگ ترین نعمت الهى است- هدیه کرد تا راه پیغمبران را به ما نشان دهد. سالیان درازی بود که در دشت هاى داغ و سوزان و خونین کربلا، اسلحه غرق در خون ابا عبدالله الحسین(ع) افتاده و منتظر بازوانى قوى و متعهد و حُر مانند بود؛ اما تا قبل از پیروزی انقلاب اسلامی ایران، کسى را یاراى در دست گرفتن قبضه اسلحه نبود که ناگهان در عالم بشریت، جرقه اى در کشور ایران زده شد و مردى از تبار وفاداران به ابا عبدالله الحسین(ع) همچون ماه تابان و راهنمایى الهى و کوهى استوار و شکست ناپذیر، ظاهرگشت و شمشیر حسین بن على(ع) را -که منتظر بازوى قوى بود- به دست گرفت و بار دگر، نداى «هل من ناصرینصرنی؟» را از حلقوم مبارکش جارى ساخت و ندا داد: هر کس مى خواهد آزاد باشد، به زیر پرچم «لا اله الا الله» درآید. آن هنگام، بر حسینى ها واجب گشت که به نداى امام عزیز لبیک بگویند و بنده حقیر نیز چون خود را از تبار حسین(ع)مى دانستم، به نداى «هل من ناصر»ش لبیک گفتم و راهى جبهه هاى نور علیه ظلمت گشتم و اینک -که به قصد یارى امام به کربلا روانیم- آخرین سخنانم را با شما در میان مى گذارم؛ به این امید که آخرین کلامم، پیامى باشد از حلقوم خونین شهدا بر شما رهروان راه آن ها. وصیتى به جوانان؛ همه زمان ها براى مؤمنین، روز عاشوراست و هر مکانى کربلا؛ پس جنگ با کفار و منافقین و دشمنان اسلام یادتان نرود. نداى امام امت، نداى حسین فاطمه(س) است و پیام ما از حلقوم مبارک امام بیرون مى آید؛ پس اگر مى خواهید از شفاعت شهدا محروم نمانید، به مطالب امام گوش داده و به ندایش پاسخ دهید و حمایت از امام امت و فرمان او، تا مرز دادن جان، یادتان نرود. اسلحه مرا تا انقلاب آقا امام زمان(عج) بر زمین نگذارید و راهم را -که راه امام و راه حسین(ع) است- ادامه دهید و بدانید که پیروزى از آن شماست. امروز که گرگان درنده اى چون ابرجنایت کارها، منتظرند تا لحظه اى ما از خود غافل شویم که ما را نابود سازند، بر یکایک شماست که از این حکومت و انقلاب الهى -که از بزرگترین الطاف خداوند کریم مى باشد- تا مرزِ دادن جان و مال، دفاع کنید و استقامت ورزید تا آینده ای خوش و سالم و روحانى براى فرزندان خود مهیا سازید. آرزوى آن دارم که پرچم خونین اسلام -که با خون هاى پاک شهدا به اهتزاز درآمده است- به دست صاحب اصلى آن یعنى بقیه الله الاعظم(عج) -که ما منتظر چنین روزى هستیم- برسد و -ان شاء الله- با قیام آن حضرت، انتقام خون مظلومین گرفته شود.۱ (۱۲۹۶۵۶۴) کسى که محتاج دعاى خیر شماست العبد الحقیر دشتدار
  • خادم شهدای آبیک

بسم رب شهدا و الصدیقین





بیوگرافی
نیکخواه‌کلایه، شاپور: شانزدهم آذر ۱۳۴۳، در شهر تهران به دنیا آمد. پدرش حسن، فروشنده بود و مادرش فاطمه نام داشت. تا پایان دوره راهنمایی درس خواند. به عنوان سرباز ارتش در جبهه حضور یافت. بیستم مهر ۱۳۶۴، در لولان اشنویه توسط نیروهای عراقی بر اثر اصابت ترکش خمپاره به سر، شهید شد. مزار او در گلزار شهدای شهر آبیک واقع است.

قزوین - آبیک
محل تولد تهران تاریخ تولد ۱۳۴۳/۰۹/۱۶
محل شهادت لولان اشنویه تاریخ شهادت ۱۳۶۴/۰۷/۲۰
استان محل شهادت آذربایجان غربی شهر محل شهادت اشنویه
وضعیت تاهل مجرد درجه نظامی
تحصیلات سوم راهنمائی رشته -
عملیات
سال تفحص
محل کار
بنیاد تحت پوشش
مزار شهید
نام شاپور نیکخواه کلایه
نام پدر حسن
نام مادر فاطمه
محل شهادت لولان اشنویه
منابع:
http://tashohada.ir/shohada_item/id,1095/%D8%B4%D8%A7%D9%BE%D9%88%D8%B1.html

http://khatesorkh.ir/index.php?martyr_id=1435



  • خادم شهدای آبیک

بسم رب شهدا و الصدیقین





بیوگرافی
حسام‌بندکهل، حسن: ششم شهریور ۱۳۴۳، در روستای حسین‌آباد از توابع شهر آبیک به دنیا آمد. پدرش رجب و مادرش محترم نام داشت. تا دوم متوسطه درس خواند. از سوی بسیج در جبهه حضور یافت. یکم فروردین ۱۳۶۱، در محور دزفول ـ شوش بر اثر اصابت ترکش به سینه، شهید شد. مزار او در گلزار شهدای شهر زادگاهش واقع است.

محل تولد آبیک - حسین آباد تاریخ تولد ۱۳۴۳/۰۶/۰۶
محل شهادت جاده دزفول - شوش تاریخ شهادت ۱۳۶۱/۰۱/۰۱
استان محل شهادت خوزستان شهر محل شهادت شوش
وضعیت تاهل مجرد درجه نظامی
تحصیلات دوم متوسطه رشته -
عملیات
سال تفحص
محل کار
بنیاد تحت پوشش
مزار شهید قزوین - آبیک

نام حسن حسام بندکهل
نام پدر رجب
نام مادر محترم
محل شهادت جاده دزفول - شوش


https://golzar.isaar.ir/Grave/id13803/%D8%AD%D8%B3%D9%86-%D8%AD%D8%B3%D8%A7%D9%85-%D8%A8%D9%86%D8%AF%DA%A9%D9%87%D9%84.html


http://khatesorkh.ir/index.php?martyr_id=809

وصیتنامه:

شهید، حسن حسام بندکهل: اکنون که این وصیت‏نامه را مى ‏نویسم، باید بگویم که خود را لایق شهادت نمى‏ دانم؛ چرا که مى ‏دانم کسانى که در راه خدا شهید مى‏ شوند، انسان و مؤمن واقعى، پاک و بافضیلت هستند و به همین خاطر فکر مى‏ کنم که من با این صفات بزرگ و والا فاصله ی زیادى دارم. ولى از خداوند متعال خواستارم که مرا یارى کند که به راه راست و به سنگرهاى جنگ حق علیه باطل اعزام شوم، شاید از این طریق بتوانم با برادران پاک و بافضیلت جبهه هم نشین باشم، به این امید که صفات خوب و والاى آنها در من اثر کند و بدین وسیله من بتوانم، خود را براى شهادت آماده سازم. دعاى دیگرم این است که از خداوند متعال عاجزانه تقاضا دارم که مرا با شهداى صدر اسلام محشور فرماید. آنچه مرا وادار کرد که به جبهه بروم، لبیک گفتن به امر روح الله، حضرت امام خمینى بود که فرمودند: «جوانان عزیز به جبهه ‏ها بروند و هر چه زودتر مسأله ی جنگ را تمام کنند.» «لا تکن ظالما و لا مظلوما»؛ نه به کسى ظلم کُن و نه زیر بار ظلم برو! که این مرام حسین(ع) و منطق دین است. چنان که از مرگ چاره‏ اى نیست و سرانجام باید قالب تهى کرد؛ پس چه بهتر که انسان در راه احیاى عدل و فضیلت و براى رضاى خدا در میدان جنگ، با شمشیر کشته شود. من از این آیه چنین برداشت کردم که همه ما روزى آب گندیده ‏اى بیش نبودیم و سرانجام هم به خاک بَدَل مى‏ شویم؛ پس چرا این جان و تن را قبل از پوسیدن و نابود شدن با خدا معامله نکنیم؟ چرا باید صبر کنیم تا مرگ به سراغ مان بیاید؟ چرا شهادت را در آغوش نگیریم؟ این بخش از وصیت‏ نامه را در جبهه نوشته ‏ام و مى‏ دانم که در آینده ی نزدیک، حمله گسترده ‏اى براى فتح کربلا در پیش داریم و مُسَلَّم است که فتح کربلا احتیاج به شهادت دارد و شهادت، خونى است که به پیکر اجتماع تزریق مى‏ شود و من نیز از این پس خود را آماده براى فتح کربلا کرده ‏ام و نیز آماده ی شهادت شده ‏ام تا بتوانم براى آزادکردن کربلا از دست کفار، قیام کرده باشم. از پدران و مادران و برادران و خواهران امید دارم که در راه تداوم بخشیدن به انقلاب و صادر کردن انقلاب اسلامى به جهان، بکوشند و همیشه هوشیار باشند و به دسیسه‏ هاى شرق و غرب میدان ندهند. از شما عاجزانه تقاضا مى‏ کنم که راه این حقیر را ادامه دهید و اجازه ندهید که دشمن کافر بعثى، نفس‏ کِشى کُند. اى خانواده ی گرامی ام! اگر چه شهادت من شما را غمگین مى‏ کند؛ اما بدانید که این مرگ، یک مرگ معمولى نیست که به سراغ من آمده باشد، بلکه من بودم که به سراغ این مرگ، یعنى شهادت رفتم و خط مشى زندگى‏ ام را خودم معلوم کردم. ...و اى برادر مهربان! که مى‏ خواستى در نابودکردن کفر از من سبقت بگیرى، حالا نوبت توست که برخیزى! از شما پدر و مادر، برادر و خواهر و دوستان و آشنایان خواهشمندم که در شهادت من گریه نکنید، که ناراحتى شما باعث رنجش روح من است. خیلى علاقه دارم که مرا در بهشت زهرا (س) کنار همسفرانم دفن کنید؛ ولى به پدرم وصیت مى‏ کنم که مرا در آبیک به خاک بسپارند تا ملاقات هایم با شما دوستان و امت اسلامى بیشتر باشد. وصیت من بیشتر از اینها است؛ ولى دیگر سرتان را درد نمى‏ آورم و با شما عزیزان براى آخرین بار، خداحافظى مى‏ کنم. به امید روزى که انقلاب اسلامى به وسیله ی شما برادران و خواهران به سراسر جهان، صادر شود و زمینه براى ظهور مهدى (عج) آماده گردد.۱ (۱۲۲۱۱۴۸) حسن حسام


  • خادم شهدای آبیک