نشر آثار شهدا و رزمندگان آبیک

اللهم ارزقنا شهادت فی سبیل الحسین(ع)

نشر آثار شهدا و رزمندگان آبیک

اللهم ارزقنا شهادت فی سبیل الحسین(ع)

نشر آثار شهدا و رزمندگان آبیک

وصیت های شهدا و خاطرات رزمندگان را جهت انتشار به ما بفرستید.

۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «علیرضا» ثبت شده است

بسم رب شهدا والصدیقین








شهید علیرضا بنی‌تبار، سی و یکم خرداد ۱۳۴۹، در شهر تهران به دنیا آمد. پدرش وجیه‌الله و مادرش مه‌جبین نام داشت. دانش‌آموز سوم متوسطه در رشته اقتصاد بود. به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت. دوم بهمن ۱۳۶۵، در شلمچه به شهادت رسید. پیکرش مدت‌ها در منطقه برجا ماند و سال ۱۳۷۴پس از تفحص در بهشت زهرای زادگاهش به خاک سپرده شد.



منابع:

http://khatesorkh.ir/index.php?martyr_id=2054

https://vahidmajidi.com/%D8%A7%D8%B7%D9%84%D8%A7%D8%B9%D8%A7%D8%AA-%D8%B4%D9%87%D8%AF%D8%A7/%D8%B4%D9%87%DB%8C%D8%AF-%D8%B9%D9%84%DB%8C-%D8%B1%D8%B6%D8%A7-%D8%A8%D9%86%DB%8C-%D8%AA%D8%A8%D8%A7%D8%B1-%D9%81%D8%B1%D8%B2%D9%86%D8%AF-%D9%88%D8%AC%DB%8C%D9%87-%D8%A7%D9%84%D9%87




  • خادم شهدای آبیک

بسم رب شهدا و الصدیقین




شهید علیرضا شجاعی:
دوازدهم تیر ۱۳۴۷، در شهر تهران به دنیا آمد. پدرش رضی‌الله، آهنگری و جوشکاری می‌کرد و مادرش اقدس نام داشت. دانش‌آموز سوم متوسطه بود. به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت. بیست و دوم فروردین ۱۳۶۶، در شلمچه به شهادت رسید. پیکرش مدت‌ها در منطقه برجا ماند و سال ۱۳۷۴ پس از تفحص در گلزار شهدای شهر آبیک به خاک سپرده شد. برادرش عباس نیز به شهادت رسیده است.
محل تولد تهران تاریخ تولد ۱۳۴۷/۰۴/۱۲
محل شهادت شلمچه تاریخ شهادت ۱۳۶۶/۰۱/۲۲
استان محل شهادت خوزستان شهر محل شهادت خرمشهر
وضعیت تاهل مجرد درجه نظامی
تحصیلات سوم متوسطه رشته -
عملیات
سال تفحص 1374
محل کار
بنیاد تحت پوشش
مزار شهید قزوین - آبیک

http://qazvin.navideshahed.com/fa/news/458952
http://khatesorkh.ir/index.php?martyr_id=2117


وصیتنامه شهید علیرضا شجاعی:

شهید، علیرضا شجاعى: با درود بر همه شهیدان تاریخ، شهیدان انقلاب و جنگ، مخصوصاً برادر شهیدم عباس، که در خانواده مان این افتخار را براى ما و خودش آفرید و با درود بر همه مجروحین و جانبازان ایران و آزادشدگان از زنجیر ستم استعمار و استثمار و با درود فراوان بر ملت ایثارگر ایران که در طول هفت سال جنگ، در تمام جهات مقاومت کردند و وفادارى خویش را به اسلام و ساحت آستان قدس ولایت وامامت و حضرت امام خمینى، نشان دادند و با درود خالصانه بر همه نهضت ‏هاى آزادى بخش و همه انسان هایى که در جهان، خواهان این انقلاب و حامى، طرفدار و مدافع نهضت مقدس ایران هستند. حمد و شُکر خدایى را که جبهه حق علیه باطل را هدایت کرد و در صفوف پیکارگران خداجوى حق، حقیقت، عدالت، انسانیت و آزادی را تحت لوای رهبری امام خمینی قرار داد. این بنده حقیر، با شناخت کامل، این راه را بر حسب انجام وظیفه و برای دفاع از اسلام انتخاب کردم تا این دشمن سر سخت اسلام و مسلمین و انسانیت را از بین ببرم. مردم مقاوم و مؤمن و کسانی که خواهان استقلال، آزادی و شرف هستید! باید برخیزید و به جبهه بیایید تا این دشمن و همه دشمنانی که راه اسلام را بسته اند، نابود کنید؛ چرا که امروز روز نشستن و ساکت بودن نیست و اگر بخواهیم واژه الله، محمد رسول الله، علی ولی الله و خمینی روح الله، با عظمت بر زبان ها جاری شود باید به صحنه پیکار و مبارزه بیاییم. در این موقعیت، پیروزی و عزت شما در سایه بُریدن از علایق و روحیه شهادت طلبی و فداکاری است و امروز بحمدالله رزمندگان مشکل را حل کرده اند؛ هم با دنیا قطع رابطه کرده اند و هم ترس از مرگ ندارند. همه ما روزی خواهیم مُرد و چه بهتر انسان های بیدار، مرگ در راه خدا و عقیده را در صحنه پیکار اختیار و از آن استقبال کنند تا موجب عزت و شرف مسلمین گردد. ...و ای امت حزب الله! ما جان شیرین خود را می دهیم تا اسلام عزیز زنده بماند و راه برای پیشرفت اسلام باز شود؛اما شما هم مسؤولیتی دارید که این حرف های ما را نگذارید به هدر برود. احکام و اهداف نورانی اسلام را باید پیاده کنید تا زندگی فردی و اجتماعی تان رنگ خدایی بگیرد. به اصلاح دنیا و آخرت بپردازید و به آخرت -که روز جزا و بقا است- بیشتر اهمیت دهید. عزیزان! شما نیز باید مبارزه و پیکار کنید؛ یکی در محور مبارزه با دشمن و استعمار خارجی، که اکنون دشمن ما صدام -و استعمارگران هم حرف او- هستند و همگان باید در جنگ بایستید و این که از آن ها غافل نشوید و مبارزه مداوم و مستمر با منافقین به طریق منطقی و عقلانی و شرعی نیز داشته باشید و فرصت حرکت را به نابخردان ندهید، که محیط شما یک محیط الهی است و نباید آلوده و مرکز و پایگاه شیطان شود. جوانان عزیز! من آینده شما را درخشان می بینم. به بهره برداری از فرهنگ غنی اسلام و کسب اخلاق اقدام نمایید. به نصایح پدران و مادران مؤمن و متعهد و عاشق اسلام و قرآن و روحانیت متعهد و کوشا توجه کنید و از انحرافات فکری و اخلاقی پرهیز نمایید و سعی شما به راه آوردن جوانان گمراه باشد. ای امت حزب الله! محیط مدارس اگر مهذب باشد، انسان های صالح می سازد و الّا اگر ناسالم و منحرف باشد، فرزندان شما عزیزان را منحرف ببار می آورد و هوشیار باشید از این نوع انسان ها و پرهیز نمایید؛ که خود عاقبت آن را بهتر می دانید. ای امت حزب الله! به افراد فتنه انگیز، بی بند و بار و متجاوزین هشدار دهید که دیگر دوران ظلم و ستم و عیاشی و انحراف و فسادشان گذشته است و بیایند خود را متصل کنند به انوار عالی الهیت و معنویت و این اعمال ناشایست خود را کنار بگذارند و توبه کنند، که اگر به کارهای شان ادامه دهند همین امت حزب الله و شهیدپرور، به احترام خون ابا عبدالله الحسین(ع) و خون شهیدان، دشمنان را از پای در خواهند آورد و به دنبال آن غضب الهی خواهد آمد که در هر زمان در کمین ستمگران و جباران است. ...و به خانم ها وصیت می کنم: حجاب خود را رعایت کنید که این جبهه سخت تر از جبهه جهاد و جنگ است و دیگر این که امام عزیزمان را دعا کنید و به وصیت همه شهدا -که دعا کردن امام است- عمل کنید. -ان شاء الله- خداوند عاقبت تمامی مسلمین را خیر بگرداند. ای مردم! خدا را شُکر کنید که نعمتی را هم چون امام امت، نصیب ما کرد. ای مسؤولین و روحانیون! در این مقطع از زمان، تفرقه ها را کنار بگذارید و همان طور که اجازه ندادید اسلحه شهیدان بر زمین بماند، ادامه دهنده راه شهیدان باشید. در نمازهای جماعت و جمعه شرکت نمایید و صحنه را خالی نگذارید تا این عمال فساد و رواج دهندگان بیبند و باری شرق و غرب، نتوانند به آسودگی کار خود را انجام دهند. پدر جان! من هم اکنون که این وصیت نامه را می نویسم، خجالت می کشم چرا نتوانستم فرزند خوبی برای شما باشم وامیدوارم به همان بزرگواری همیشگی خود، مرا ببخشی تا اگر شهید شدم و خداوند مرا شهید حساب کرد، شما را نیز شفاعت کنم. ...و شما ای مادر گرامی و بزرگوارم و ای کسی که در غم هایم مرا تسکین می بخشیدی و مرا به این راه رهنمون کردی! از شما نیز طلب بخشش می کنم و امیدوارم شیرت را حلالم کنی؛ زیرا شما نیز از دست من رنج فراوان دیدی و هیچ شکایتی هم نکردی و این که هر چه از خوبی شما پدر و مادرم بگویم، کم گفته ام. رضا جان! سعی کن در مرحله اول، راهت را دُرست انتخاب کنی و درس خود را ادامه دهی؛ چرا که فردا انقلاب احتیاج به بازسازی دارد و بازسازی بعد از جنگ هم احتیاج به پیشرفت افکار؛ پس در کنار جهاد، درس هم لازم است. مبلغ دو هزار ریال، فقط بابت این که نمی دانم و شک دارم به چه کسی بدهکارم، جهت احتیاط به مستحق بدهید. علم را همراه با تزکیه بیاموزید. رهنمودها و توصیه هایی به امت حزب الله جهت تداوم خط و آرمانی که به خاطر آن روی سرمایه وجودیش، یعنی جان شیرین سرمایه گزاری کرده است، ارایه می دهم، که احتمال دارد بپرسید: آرمان یعنی چه؟ و من در پاسخ می گویم: آرمان ما همان ملاک های ارزشمند برای کسب هویت و آزادگی است. ...واما برای تداوم این خط، توصیه ها و رهنمودهایی به مردم دارم: تا خون در رگ دارید به شعار «تا خون در رگ ماست، خمینی رهبر ماست» وفادار باشید و در هر حال مطیع ابراهیم زمان باشید. ...و به همسنگران دانش آموز توصیه می کنم همیشه علم را همراه با تزکیه بیاموزند و آن را در خدمت به انقلاب و پیشبرد نظام جمهوری اسلامی به کار گیرند و به طبقه کارگر مسلمان -که رسالت عظیم انقلاب و شهدا بر دوش آنهاست- توصیه می کنم در سنگر کار جدی باشند و محیط کار را جبهه دیگری علیه استکبار و امپریالیسم جهانی حساب و از هرگونه کم کاری و بی کاری در امور و محیط مقدس کار و کارگری پرهیز نمایند. ...واما، پدر و مادر بزرگوارم! امیدوارم خداوند بزرگ و مهربان به شما چنان صبر و توفیقی عنایت فرماید، که کارهای تان مشتی بر دهان دشمنان اسلام باشد. ...و من اگر در این راه کُشته شدم و شهید به حساب آمدم، قول می دهم هم چون برادر شهیدم عباس، شما را شفاعت کنم و من خوب می دانم که چقدر شما در طول این چند سال، زندگی پُر مشقتی داشتید و بعد از شهادت عباس نیز رنج بسیار کشیدید تا توانستید ما را تحویل جامعه دهید. باید مرا ببخشید که در طول زندگی، شما را بسیار رنج دادم و به حرف های گوهر بارتان، کم اعتنایی کردم. -ان شاء الله- خدا مرا ببخشد و باز از شما خانواده محترم تشکر می کنم که اجازه دادید به جبهه بیایم. برادرم رضا جان! باید مرا ببخشید که نسبت به شما کم کاری کردم؛اما خود شما با کوشش و تلاش، کم کاری مرا جبران کردی و دیگر این که رسالت خون من و عباس و تمامی شهدا بر دوش توست. -ان شاء الله- با تحصیل و جهاد در راه خدا این رسالت را به نسل آینده برسانی. ...واما پدر جان! می دانم که دادن دو پسر برای شما و هر خانواده ای مشکل و سخت و تحمل آن سنگین است؛اما به هنگام ناراحتی، به غم بزرگ امام حسین(ع) فکر کن که خود و خانواده اش به شهادت رسیدند و بقیه هم به اسارت رفتند. ...و هم چنین شما مادر مهربانم! در طول زندگی، یگانه غم خوار من بودی و به همه دردهای دلم آرامش می دادی. شما نیز به هنگام سختی و غم، به یاد کربلایی ها باش که غم آن ها بیشتر از غم ماست.


  • خادم شهدای آبیک

بسم رب شهدا و الصدیقین





شهید علیرضا دلوی، دوازدهم دی ۱۳۴۸، در شهر تهران در خانواده ای مذهبی بدنیا آمد. پدرش محمد، کارگر شرکت گوشت بود و مادرش زرین‌‌تاج نام داشت.
در سال 1354 به شهرک قشلاق ابیک مهاجرت کردند.دوران ابتدایی ایشان با  انقلاب اسلامی متقارن شد.

وی نوجوانی مذهبی بوده که ارادت خاصی به ائمه اطهار بخصوص امام حسین ع و حضرت عباس ع داشته و پای ثابت مراسمات مذهبی بودند.
با تشکیل بسیج عضو فعال بسیج شدند و نوجوانی با وقار و متدین  و تعصبی بوده که درمیان خانواده و اهالی و همسایگان بسیار محبوب بودند.
این شهید عزیز دانش آموز مقطع راهنمایی بودند که عازم جبهه های حق علیه باطل شدن و در سن شانزده سالگی در تاریخ26بهمن 1364 در عملیات والفجر 8در منطقه اروندرود بر اثر اصابت ترکش به درجه رفیع شهادت نائل آمدند.مزار او در گلزار شهدای روستای قشلاق از توابع شهر آبیک واقع است.

خاطره شهید به نقل از خواهر شهید دلوی:
شهید علیرضا دلوی در آخرین روز های آموزشی در پادگان 21 حضرت حمزه تهران شبی خواب میبینند. وقتی که بیدار میشوند از تعبیر خوابشان متوجه میشوند که احتمالا به شهادت می‌رسند.
وقتی از پادگان برای مرخصی به خانه بر میگردند به طور کلی یک آدم دیگه ای شده بودند وبه اصطلاح آن زمان نور بالا میزدند و خیلی در خودشان بودن و در مورد خوابشان به اعضای خانواده چیزی نگفتند و فقط به یکی از زن عمو ها گفته بودند که چنین خوابی دیده اند
 ایشان به شهید اصرار کرده بودند که بعد آموزشی به بهانه ای به جبهه نرود که ایشان قبول نمیکنند و زن عموی ایشان مسئله را با خانواده در میان گذاشتند که مادر شهید با جدیت گفتن نمیگذارم بروی و همچنین کل خانواده اصرار میکنند که بیا و نرو و یه مدت بعد برو...
حال بشنوید جواب حکیمانه این بزرگ مرد کوچک را...
ایشان گفتند اولا که شهادت آرزوی من هست؛ دوما من چطور ان دنیا جواب خدا و شهدا را بدهم که با هزینه بیت المال 45روز آموزش دیدم حالا چطور از مسئولیتم که دفاع از اسلام و کشورم هست شانه خالی کنم و با اطمینان خاطر و بعد با رضایت قلبی عازم جبهه های حق علیه باطل شدند و به گفته همرزمانشان مردانه جنگیدند ودر چهارمین روز عملیات به درجه رفیع شهادت نائل آمدند.


وصیت نامه شهید دلوی:
بسم الله الرحمن الرحیم. با سلام به پیشگاه مقدس امام زمان (عج) و نایب بر حقش امام خمینی (س) ، این پیر جماران که همچون کوهی در مقابل صدام و امریکا ایستادگی کرده و خواهد کرد و دعای شما ملت شهیدپرور باید سلامتی امام‌مان و ظهور آقا امام زمان (عج) باشد. خدای تبارک و تعالی از تو می‌خواهیم شهدای اسلام را با شهدای کربلا محشور بگردانی. شهادت امری است الهی و چقدر دوست دارم که شهادتم از آغاز با در آمدن چشمهایم از حدقه و قطع شدن دستهایم و جدا شدن سرم از بدنم در «آبادان» و جبهه‌های اسلام باشد. ای ملت شهیدپرور ایران! بیایید دست وحدت را به همدیگر بدهیم که ان شاء الله به همین زودی زود کربلای معلی توسط رزمندگان اسلام آزاد خواهد شد. اگر شهادت نصیبم شد شکر خدای تبارک را بکنید و ناراحت نباشید. این امری است که تمام عالمیان با آن مواجه هستند. مرگ در هر کجا که انسان باشد، نصیبش می‌شود؛ پس چه بهتر انسان در راه خدای خویشتن به شهادت برسد. مادرم در عزای من گریه نکند و مانند فاطمه زهرا (س) صبور باشد. مادر جان! تو باید مانند زنان نمونه تاریخ باشی و دخترانی مانند زینب کبری (س) پرورش بدهی و اما خواهرانم! با همسرانتان خوب رفتار کنید. مرا در امامزاده دفن کنید و برایم مجلس سوگواری خیلی ساده‌ای بر پا کنید و هر کسی که از من طلبی دارد، آن را شما ادا کنید.

۱۹/۱۱/۱۳۶۴. علی‌رضا دلوی


http://khatesorkh.ir/index.php?martyr_id=1541





  • خادم شهدای آبیک

بسم رب شهدا والصدیقین






بسم رب الشهداء والصدیقین شهید علی رضا نبی تبار فرزند وجیه الله در تاریخ 1349 در تهران دیده به جهان کشود تحصیلات ابتدایی راهنمایی واوایل متوسطه را در تهران گذراند وباشروع جنگ تحمیلی برای مصاف با دشمن بعثی بطور داوطلبانه عازم جبهه های نور علیه ظلمت شد ودر عملیات کربلای 5 در تاریخ 65/11/2 در منطقه شلمچه به درجه رفیع شهادت نائل آمد و پس از 9سال پیکر مطهرش درقطعه20_22_50  بهشت زهراءدرکنار دیگرشهداء جای گرفت.روحش شاد ویادش پر رهرو باد.جهت شادی ارواح طیبه همه شهدای اسلام وشهید علی رضا نبی تبار  با ذکر یک حمد و3 صلوات آنان را یاد کنیم.جمعیت انصارالشهداء شهرستان آبیک

  • خادم شهدای آبیک