شهید محمد رجبی (حاجتپه آبیک)
سه شنبه, ۱۹ بهمن ۱۳۹۵، ۰۹:۵۹ ق.ظ
بسم رب شهدا و الصدیقین

شهید محمد رجبی
محمد رجبی،دهم فروردین ۱۳۴۲، در روستای صالحآباد از توابع شهر کرج به دنیا آمد. پدرش حبیبالله، کشاورز بود و مادرش نجیبه نام داشت. تا اول راهنمایی درس خواند. به عنوان سرباز ارتش در جبهه حضور یافت. هجدهم بهمن ۱۳۶۱، در خوزستان به شهادت رسید. پیکرش مدتها در منطقه برجا ماند و سال ۱۳۶۹ پس از تفحص در گلزار شهدای روستای حاجتپه از توابع شهر آبیک به خاک سپرده شد.
وصیتنامه شهید:
بسم الله الرحمن الرحیم. «ولاتحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتاً بل احیاء عند ربهم یرزقون» (آلعمران/ ۱۶۹) البته مپندارید که شهیدان راه خدا مردهاند؛ بلکه زنده [و] به حیات ابدی پیوستهاند و نزد خدا روزی میخورند. ای مقصد، معبود، مطلوب و آرزوی من! قسم به عزتات که من کسی را که گناهانم را ببخشد، غیر از تو نمیدانم و آن که درهم شکستگیام را جبران کند، جز تو نمیبینم. به من رحم کن، هنگامی که از میان شعلههای آتش دوزخ فریادی برآید: «جواد بن شفیع» کجاست؟ همان کسی که به واسطهی آرزوهای دراز ـ با امروز و فردا کردن ـ وقت گذرانی کرد و در کارهای زشت عمر خود را تلف نمود.» نهایت آرزویم آن باشد که بمیرم؛ ولی از مرگ خبری نباشد!! ای خدای من! با چنین حال و احوالی که در پیش دارم به که پناه برم، تا مرا یاری کند [و] گناهانم را ببخشاید؟ این بندهی ضعیف، ذلیل، حقیر، مسکین و مستکین [و] از همه جا نا امید، فقط رو به سوی تو دارد. دوست دارم که همیشه به یاد تو باشم. دوست دارم که همیشه مطیع تو باشم. دوست دارم که همیشه مجری احکام تو باشم. دوست دارم که همیشه قبل از آن که سخنی بگویم و عملی انجام دهم، کاملاً بیندیشم که: «آیا تو نیز راضی هستی، یا نه؟» بارها تصمیم میگیرم و اراده میکنم که چنین باشم؛ اما چه کنم که شیطان مرا گول میزند و فریب میدهد و از راه بِدَرم میکند و اگر تو دستم را نگیری، باز بیشتر سقوط میکنم. ای خدا، ای پروردگار! کمکم کن. خودت میدانی [که] اگر لحظهای رحمتت را از بندگانت قطع کنی، نابود نابود خواهیم شد. من به ناله و [با] کمال خضوع به درگاهت آمدهام و به خواری و ذلت به سویت رو آوردهام؛ پس اگر تو [مرا] از در بِرانی، دیگر به [که] رو آورم؟ اگر تو رد[م] کنی از حضورت، پس به که پناه برم؟ پس، آه [و] تأسف و حسرت، از خجلت و افتضاح من و وای [و] اندوه و غم، از مصایب و کردار زشت و جنایت بزرگ من. «هوای نفسپرستی»، مرا دلمرده ساخته است؛ تو ای خدا! از رجوع به لطف و کرمات، باز این دل مردهام [را] زنده گردان. خدایا! شهادتم را در راه اسلام و قرآن ـ که خاری در چشم دشمنان است ـ بپذیر. ای مادر مهربان و عزیزم! سلام مرا بپذیر [و] حلالم کن. مبادا در فقدان من گریه کنی. اگر من شهید شدم، در [سردر] خانهمان پرچمهای سبز [برافراش] و افتخار کن که فرزندت در راه خدا به این مقام بزرگ رسیده است. ای پدر ارجمندم! مرا حلال و با استقامت، صبر و شکیبایی از انقلاب اسلامی دفاع کن. مبادا روحیهی خود را ببازی و گریه کنی؛ چون گریهی تو باعث ناراحتی من است. به دعای خیر پاسداران و رزمندگان اسلام ـ در هر کجای جهان ـ [مشغول] باش. ای خواهران مسلمانم! شما نیز زینب [(س)] زمان باشید و در راه خدا مبارزه کنید. ای خواهر کوچکم! شما از من خواسته بودی، که [برایت] جگر صدام را [بیاورم] و یک تانک. [چه کنم که] جگر صدام نجس [و] کثیف است و تانک هم بزرگ [و] نمیشود با آن بازی [کرد]! ولی ـ ان شاء الله ـ [اگر] پیروز شدیم، برایت نابودی صدام و پیروزی اسلام [را هدیه میآورم] و به زیارت امام حسین [(ع)] میروم [و] برایت یک گلوبند میگیرم [و] سوغاتی میآورم و اگر شهادت نصیبم شد، بدان نابودی صدام و پیروزی نهایی اسلام [بر] کفر جهانی [را] ارمغان آوردهام؛ چون این حمله، آخرین حمله و مرگ صددرصد صدام و صدامیان است. برادران عزیزم! راه خدا بهترین راههاست. «جهاد اکبر»، همان [جهاد با] نفس است، که انسان را برای نزدیک شدن به خدا وا میگذارد؛ پس اول باید با نفس جنگید و بعد «جهاد اصغر» کرد. اگر شهید شدم، [یکی از شما] اسلحهی مرا برگیرد و [به] صف رزمندگان [بپیوندد]. از خدا خواهانم [که] پوینده و کوشندهی این راه باشید. ... و ای امت شهیدپرور ایران! تنها راه نجات اسلام و رهایی مستضعفین و پیروزی نهایی، پشتیبانی قاطع و بیدریغ از دولت جمهوری اسلامی و پیوستن به خط امام ـ که همان خط اصیل اسلام و محمد (ص) است ـ [میباشد]. در هر کجا هستید از روحانیت مبارز دفاع کنید و امام عزیز [و] رهبر انقلاب را تنها نگذارید. مرا هر کجا که [میخواهید] دفن کنید. این را [هم] بدانید: «اگر شهید شدم، امام حسین [(ع)] را میبینم و اگر زنده ماندم، قبر او را میبینم و با ادب [و] احترام زیارت میکنم». شنبه. ۲۱/۱۲/۱۳۶۰ . محمد رجبیمنابع:
http://www.tashohada.ir/shohada_item/id,216/%D9%85%D8%AD%D9%85%D8%AF.html
http://khatesorkh.ir/index.php?martyr_id=389