نشر آثار شهدا و رزمندگان آبیک

اللهم ارزقنا شهادت فی سبیل الحسین(ع)

نشر آثار شهدا و رزمندگان آبیک

اللهم ارزقنا شهادت فی سبیل الحسین(ع)

نشر آثار شهدا و رزمندگان آبیک

وصیت های شهدا و خاطرات رزمندگان را جهت انتشار به ما بفرستید.

۱۱۸ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «ابیک» ثبت شده است

بسم رب شهدا و الصدیقین






نام   محمد امامقلی بیکلو
نام پدر   عنایت الله
نام مادر   زهرا
محل شهادت   شلمچه

بیوگرافی
امامقلی‌بیکلو، محمد: شانزدهم آذر ۱۳۴۷، در روستای خسروآباد از توابع شهر تاکستان به دنیا آمد. پدرش عنایت‌الله، کشاورزی می‌کرد و مادرش زهرا نام داشت. تا پایان سطح اول در حوزه علمیه درس خواند. روحانی بود. از سوی بسیج در جبهه حضور یافت. هفتم بهمن ۱۳۶۵، در شلمچه بر اثر اصابت ترکش به پاها، شهید شد. مزار او در گلزار شهدای روستای خاکعلی تابعه شهر آبیک واقع است. وی را امامی نیز می‌نامیدند.


http://www.negahmedia.ir/media/show_pic/45869

http://www.tashohada.ir/shohada_item/id,1634/%D9%85%D8%AD%D9%85%D8%AF.html?action=form&id=1





  • خادم شهدای آبیک
بسم رب شهدا وصدیقین






وصیتنامه شهید، حاجعلی حضرتی:
اینجانب، حاجعلی حضرتی، فرزند اسمعلی، ساکن فعلی قشلاق، دارنده ی شناسنامه ی شماره ۱۲۳۲، به خداوند یکتا و به یک صد و بیست و چهار هزار پیامبر -که اولین آن ها حضرت آدم(ع) و آخرین آن ها حضرت محمد (ص) می باشد- و به دوازده امام -که اولین آن ها حضرت علی(ع) و آخرین آن ها حضرت بقیه الله (عج) است، که در پسِ پرده ی غیبت یاری دهنده ی رزمندگان در جبهه می باشد- اعتقاد دارم و معتقد به امر ولایت و روز قیامت می باشم و امروز هم با آگاهی کامل به امر مبارک حضرت امام -که لب های پیامبرگونه ی خود را به حرکت در آورده و می فرمایند: «امروز حضور در جبهه ها از اهم واجبات است.»- بر خود تکلیف دانسته، در میدان نبرد با کفار حاضر شده ام، تا دِینِ خود را به اسلام و قرآن ادا نمایم، تا در روز قیامت خجالت زده نشوم و باعث سرافکندگی شما خانواده ی محترمم نگردم. برادر جان! پیام من هم بعد از شهادتم این است: امام را یاری کنید و پشت جبهه را خالی نگذارید و مسجدها را پُر نگه دارید و دعاهای کمیل و توسل را پُر شُکوه برگزار کنید و نمازها را به جماعت به پا دارید، تا رحمت خداوند شامل حال شما شود.۱ (۱۲۴۲۰۷۲) حاجعلی حضرتی



منابع:
http://khatesorkh.ir/index.php?martyr_id=2013


نام

حاجی علی حضرتی
نام پدر اسمعلی
نام مادر معصومه
محل شهادت شلمچه

بیوگرافی
حضرتی، حاجی‌علی: چهارم فروردین ۱۳۴۷، در روستای قشلاق از توابع شهر آبیک به دنیا آمد. پدرش اسم‌علی، کشاورز بود و مادرش معصومه نام داشت. او نیز کشاورز بود. از سوی بسیج در جبهه حضور یافت. دوم بهمن ۱۳۶۵، در شلمچه بر اثر اصابت ترکش و سوختگی به شهادت رسید. مزار او در گلزار شهدای زادگاهش واقع است.

محل تولد آبیک - قشلاق تاریخ تولد ۱۳۴۷/۰۱/۰۴
محل شهادت شلمچه تاریخ شهادت ۱۳۶۵/۱۱/۰۲
استان محل شهادت خوزستان شهر محل شهادت خرمشهر
وضعیت تاهل مجرد درجه نظامی
تحصیلات نامشخص رشته -
عملیات
سال تفحص
محل کار
بنیاد تحت پوشش
مزار شهید قزوین - آبیک - قشلاق



  • خادم شهدای آبیک

بسم رب شهدا و صدیقین







نام

علی شیرمحمدی
نام پدر محمد
نام مادر بانو سلطنت
محل شهادت حاج عمران

بیوگرافی
شیرمحمدی، علی: پنجم دی ۱۳۴۵، در روستای حصار خروان از توابع شهر آبیک به دنیا آمد. پدرش محمد، کشاورز بود و مادرش بانو سلطنت نام داشت. تا اول راهنمایی درس خواند. به عنوان سرباز ارتش در جبهه حضور یافت. سی‌ام دی ۱۳۶۵، در حاج عمران عراق بر اثر اصابت ترکش به پا، شهید شد. مزار او در گلزار شهدای زادگاهش واقع است.

محل تولد آبیک - حصار خروان تاریخ تولد ۱۳۴۵/۱۰/۰۵
محل شهادت حاج عمران تاریخ شهادت ۱۳۶۵/۱۰/۳۰
استان محل شهادت - شهر محل شهادت -
وضعیت تاهل مجرد درجه نظامی
تحصیلات اول راهنمائی رشته -
عملیات
سال تفحص
محل کار
بنیاد تحت پوشش
مزار شهید قزوین - آبیک - حصارخروان

http://khatesorkh.ir/index.php?martyr_id=1745



  • خادم شهدای آبیک

بسم رب شهدا و صدیقین








شهید صدیف شریفی‌زیارانی است: پنجم شهریور ۱۳۳۵، در روستای زیاران به دنیا آمد. پدرش مرحوم عباس شریفی، کشاورز بود و مادرش طاهره نام داشت که در حال حاضر در زیاران ساکن هستند. سال ۱۳۶۰ ازدواج کرد و صاحب یک پسر و یک دختر شد.  با دوستان خود انجمن اسلامی زیاران را پس از پیروزی انقلاب اسلامی تأسیس کرده و به فعالیت های فرهنگی و تبلیغی پرداختند. با تشکیل شوراهای اسلامی روستایی از سوی جهاد سازندگی، صدیف در دو دوره متوالی به عضویت شورای اسلامی زیاران در آمد و خدمات زیادی را برای پیشرفت و آبادانی روستا و خدمت به مردم و کشاورزان انجام داد.

با مشارکت همکاران انجمن اسلامی شرکت طیور را پایه گذاری کرد. پس از صدور فرمان تشکیل بسیج مستضعفین، با دوستانش واحد بسیج زیاران را سازماندهی و راه اندازی کرد. صدیف به دلیل خدمات فراوان به مردم از محبوبیت خاصی در بین آنها برخوردار بود و اخلاق و برخورد خوب او با مردم نیز بر دوستی و محبت وی می افزود.
صدیف در ابتدای جنگ با فراخوان منقضیان خدمت سال 1356، مدت شش ماه عازم جبهه شد و دلاورانه با دشمن جنگید. او در عملیات فتح المبین- کربلای پنج در شلمچه و ثامن الائمه (ع) به صورت بسیجی رزمنده شرکت داشت.
 شهامت و رشادت او همراه با تدبیر و تجربه ای که به دست آورد او را به فرماندهی دسته و گروهان رساند. صدیف در طی پانزده ماه حضور در جبهه های جنگ، در لشکر 27 محمد رسوال الله لشکر 8 نجف اشرف و لشکر 17 علی بن ابیطالب خدمت کرد.
صدیف روز بیست و هشتم دی ماه سال 1365 در گردان محمد رسول الله (ص) در عملیات کربلای پنج مردانه می جنگید. آن روز، روز تحقق آرزوی دیرین او بود و اصابت گلوله مستقیم دشمن به پیشانی وی، لبیک حق را به او رساند. پیکر پاک شهید صدیف شریفی زیارانی همچو پرچمی در اهتزاز در گلزار شهدای زیاران در سینه کوههای سر بلند البرز به خاک سپرده شد تا نام و یاد او قرین افتخار و سربلندی جمهوری اسلامی ایران بماند.

 برگرفته از سایت خط سرخ پایگاه اطلاع رسانی سرداران و 3000 شهید استان قزوین و شهدای جهاد سازندگی

http://khatesorkh.ir/index.php?martyr_id=1736



  • خادم شهدای آبیک

بسم رب شهدا و صدیقین






امیدوارم خداوند قصور وگناهان مرابا شهادت ببخشد

نگذارید جبهه ها خالی بماند تااین صدام لعنتی را ازعراق ریشه کن نموده تاملت عراق را آزاد ومسلمانان موفق به زیارت وپابوس امامان خود شوند.
(شهید بهلول اسدی)







درود بر پیغمبران پاک سرشت و فرستادگان و رسولان حق و سلام بر خاتم آنان و بر ولی و وصی او و فرزندش که آخرین آنان مهدی موعود عج است و سلام بر امام خمینی رهبر عالیقدر ایران و سلام بر رزمندگان و سلام بر شهیدان راه حق ؛ اینجانب بهلول اسدی که در جنگ تحمیلی در جبهه ها شرکت کرده و عنقریب با کفر بعثی ستیز خواهم کرد و اگر چنانچه در این رهگذر به فیض شهادت نائل آمدم به خانواده ام میگویم راه مرا اگر توانستید با کمک به جبهه و جنگ ادامه دهید. نگذارید جبهه ها خالی بماند تا این صدام لعنتی را از عراق ریشه کن نماییم و ملت عراق را آزاد و مسلمانان به زیارت و پابوس امامان خود موفق شویم.
امیدوارم خداوند به قصور و گناهان من مرا با شهادت ببخشد و برای شما از خداوند جزای خیر مسئلت دارم. خداحافظ

نام: بهلول
نام خانوادگی: اسدی
نام پدر: عیسی
نام مادر: ام البنین خانم
تاریخ تولد: 1344-06-05
محل تولد: زنجان - قاضی کندی
تاریخ شهادت: 1365-10-19
محل شهادت: شلمچه
مقطع تحصیلی: سوم راهنمائی
محل مقبره: زنجان - زنجان - قاضی کندی

http://www.tashohada.ir/shohada_item/id,2230/%D8%A8%D9%87%D9%84%D9%88%D9%84.html


  • خادم شهدای آبیک


بسم رب شهدا و الصدیقین








  • خادم شهدای آبیک

بسم رب شهدا و صدیقین








بخشی از نامه شهید:
همسر خوبم به همه سلام برسان و از فامیل و همسایه ها برایم حلالیت بگیر ؛ این دنیا از بین رفتنی است ؛ اصل ان دنیا است ؛ انجا جاوید است ؛ و اینجا فانی ؛ روزی همگی از اینجا خواهیم رفت ؛ خوب ان است که در جهاد فی سبیل الله از اینجا برویم.

پنجم آذر ۱۳۳۵ شهید ذات‌الله آرتون، در روستای زیاران از توابع شهر آبیک به دنیا آمد. پدرش روح‌الله و مادرش عشرت نام داشت. در حد خواندن و نوشتن سواد آموخت. سال ۱۳۵۶ ازدواج کرد و صاحب یک پسر و سه دختر شد. از سوی بسیج در جبهه حضور یافت. بیست و دوم فروردین ۱۳۶۶، در شلمچه به شهادت رسید. پیکرش مدت‌ها در منطقه برجا ماند و سال ۱۳۷۵ پس از تفحص در گلزار شهدای زادگاهش به خاک سپرده شد.







درباره شهید

http://ziarani1.blog.ir/1395/09/25

http://www.negahmedia.ir/media/show_pic/35758


شهید ذات الله آرتون

نام

ذات الله آرتون

نام پدر

روح الله

نام مادر

عشرت

محل شهادت

شلمچه

 

بیوگرافی

آرتون، ذات‌الله: پنجم آذر ۱۳۳۵، در روستای زیاران از توابع شهر آبیک به دنیا آمد. پدرش روح‌الله و مادرش عشرت نام داشت. در حد خواندن و نوشتن سواد آموخت. سال ۱۳۵۶ ازدواج کرد و صاحب یک پسر و سه دختر شد. از سوی بسیج در جبهه حضور یافت. بیست و دوم فروردین ۱۳۶۶، در شلمچه به شهادت رسید. پیکرش مدت‌ها در منطقه برجا ماند و سال ۱۳۷۵ پس از تفحص در گلزار شهدای زادگاهش به خاک سپرده شد.

 

محل تولد

آبیک - زیاران

تاریخ تولد

۱۳۳۵/۰۹/۰۵

محل شهادت

شلمچه

تاریخ شهادت

۱۳۶۶/۰۱/۲۲

استان محل شهادت

خوزستان

شهر محل شهادت

خرمشهر

وضعیت تاهل

متاهل

درجه نظامی


تعداد پسر

۱

تعداد دختر

۳

تحصیلات

خواندن ونوشتن

رشته

-

عملیات


سال تفحص

1375

محل کار


بنیاد تحت پوشش


مزار شهید

قزوین - آبیک - زیاران

حجت الاسلام والمسلمین حسینی (مشاور فرمانده محترم کل سپاه در حال حاضر) تعریف کردند که « در زمان جنگ بنده برای رزمندگان صحبت کردم و شهید ذات الله آرتون هم در بین آن رزمندگان بود . بحث امام زمان شد و تشرف یکی از بزرگان خدمت امام زمان عج و در این بحث مطرح کردم که امام زمان عجل الله فرجه الشریف وقتی به ایشان چای تعارف شد از خوردن چای خود داری کرده اند . شهید آرتون با وجود اینکه خیلی به چایی علاقه داشت از آن موقع به بعد خوردن چای را ترک کرد.» و این شهید بزرگوار آن قدر دقت داشت که حتی به اندازۀ یک چای خوردن هم بین او و امام زمان عج فاصله نباشد.    دسته گلی از صلوات نثار روحش می کنیم
  • خادم شهدای آبیک

بسم رب شهدا و صدیقین










برادران و خواهرانی که این جملات را پس از شهادت من میخوانید این را بدانید که حرکت من حرکتی با اراده و با آگاهی و توام با عشق به معبود است و راضی نیستم هیچ کس مرا با الفاظی چون جوان ناکام ؛ حیف و ... یاد کند.چون من به زندگی اصلی و واقعی رسیدم بلکه برای شما غصه میخورم که چگونه در زندگی دنیا غرق شده اید.
اینجا چگونه انسان شدن را اموختم ؛ نداشتن دلبستگی به دنیا را که حضرت علی(ع) شرط نجات میداند را در اینجا اموختم.

اینجا زاهدان واقعی را دیدم  اینجا هر که نگاه میکنم یاد خدا را در من زنده میکند ؛ حال شما حکم کنید چگونه میتوانم اینها را رها کنم و به خانه و به شهر برگردم ؛ شهری که قدم به قدم ان گناه است و معاصی و دیدن انها مرا به یاد غیر خدا میاندازد.

مادرم هیچ ناراحتی به خود را نده که فرزندانت در راه اسلام به شهادت رسیدند و این بسی مایه افتخار است ؛ هر گاه میخواهی گریه کنی برای حضرت اباعبدالله گریه کن.

سلام بر تو ای پدر بزرگوارم تو بر گردن من خیلی حق داری چرا که با دستهای پینه بسته ات برای ما رزق حلال آوردی

و شما ای خواهران و برادرانم ار شما حلالیت میطلبم و از شما میخواهم زینب گونه صبر و استقامت داشته باشید و پیام شهیدان را به تمام جهانیان برسانید.

بخشی از وصیت نامه شهید فریبرز حاج سیاری

http://khatesorkh.ir/index.php?martyr_id=2374

برادران و خواهرانی که جملات مرا پس از شهادت میخوانید بدانید؛ حرکت من با آگاهی و عشق به معبود است.من به زندگی اصلی و واقعی رسیدم بلکه برای شما غصه میخورم که چگونه در زندگی دنیا غرق شده اید.

وصیتنامه شهید فریبرز حاج سیاری:

شهید، فریبرز حاج سیاری: خدایا! شهادت میدهم که تو یکتایی و بی همتا؛ تو خالقی و قادر؛ تو احدی و صمد و تو لم یلد و لم یولد و لم یکن له کفواً احد. خدایا! به مخلوق ضعیف خود و به این عبد روسیاه، رحم کن؛ نکند با عدالتت با من رفتار کنی. بار خدایا! خجل و شرمگینم، از این که با کوله باری از گناه و معصیت به سوی تو می آیم؛ یک عمر در ظلمت و خواب بسر بردم و نپنداشتم که تو نظاره گر اعمال مَنی و جز نافرمانی چیز دیگری از این بنده نمی بینی. خدایا! تو چه نعمته ایی به من دادی و من شایستگی و لیاقت آن را نداشتم و از میان ادیان کاملترین دین را برای من قرار دادی؛ یعنی اسلام را و از میان فرق اسلام، شیعه را و از میان تشیع، شیعه دوازده امامی را و از میان شیعه دوازده امامی، خط ولایت و خط اصیل اسلام و خط امام و از میان زمانها، زمان انقلاب اسلامی ایران را و در این زمان بهترین سن را انتخاب کردی؛ یعنی جوانی را و از میان رهبرهای دنیا بهترین رهبر را به من عطا کردی و از میان مشاغل، بهترین شغل را که همان شغل سید الشهدا(ع)است، یعنی پاسداری و از میان مکانها، بهترین مکان را، مکانی که محل عبور ملائکه خدا و اولیاء خدا است، یعنی جبهه ها و از میان خانواده ها بهترین خانواده را، یعنی خانواده شهیدپرور و از میان مرگها، بهترین مرگ را. یعنی کشته شدن در راه خودت را انتخاب کردی. خدایا! من قطره ای از اقیانوس بیکران نعمتهایی هستم که تو به من دادی که نه قدرت فکر و تصور آنها در ذهنم وجود دارد و نه قلم، قدرت نگاشتن آن را؛ اما از این طرف من با این همه نعمت چه کردم؟ آیا در جهتی که باید استفاده کنم، استفاده کرده ام؟ نه، نه، هرگز! خدایا! چه کنم؟ آیا مرا با این حال قبول میکنی یا نه؟ اگر قبولم کنی، شرمنده و سرافکنده ام و نمیدانم با چه رویی میتوانم به جنت تو داخل شوم، زیرا جنت تو بالاتر از آن است که شخص گناهکاری همچون من وارد آن شود و اما اگر قبولم نکنی کجا بروم؟ اما وقتی به یاد سخن امام چهارم میافتم مقداری آرامش خاطر برایم حاصل میشود و هر گاه به خطای خودم پی می برم، ترس و هراس میگیرم و چون به کرم تو نظر میکنم، امیدواری پیدا میکنم. در این لحظاتی که در فضای عرفانی و آماده برای جهاد در راه خدا هستم، این وصیتنامه را مینویسم و امید است که راهگشای بندگان صالح و هدایت کننده گمراهان باشد؛ کسانی که پس از گذشت بیش از ۷ سال از انقلاب خونین اسلامی، هنوز توانایی بازکردن چشمان خویش را بر حقایق نورانی این انقلاب ندارند و با نا امیدی چشم به راه به حقیقت پیوستن افکار پوچ خویشند. برادران و خواهرانی که این جملات را میخوانید! این را بدانید که حرکت من حرکتی با اراده و با آگاهی و توأم با عشق به معبود است؛ راضی نیستم هیچ کس مرا با الفاظی چون جوان ناکام، حیف و غیره یاد کند؛ چون که من با شهادتم به زندگی اصلی و واقعی رسیدم. من غصه میخورم برای شما که چگونه در زندگی دنیا غرق شده اید، مثل کودکانی که به هر چیز رنگی و زیبایی که تمایل پیدا میکنند، حاضر به جدا شدن از آن نیستند، منتهی با کیفیتی بهتر و بزرگتر؛ مانند: ماشین و خانه و غیره. خدا را گواه میگیرم که در اینجا صدق و صفا در میان بندگانش دیدم؛ اینجا عشق به خدا را یافتم و اینجا چگونه انسان شدن را آموختم و نداشتن دلبستگی به دنیا را که حضرت علی(ع)شرط نجات افراد میداند. افرادی که دارای فرزند هستند؛ ولی برای این که یاد آنها ایشان را از جهاد باز نگرداند حتی نظر به عکس فرزند هم نمیکنند. اینجا دیدم عاشق بسیجی را که بیش از ۱۸ سال ندارد؛ ولی بیش از ۴ سال در جبهه است و اینجا دیدم عاشقان به معبود را، اینجا دیدم زاهدان واقعی را و اینجا هر که را نگاه میکنم یاد خدا را و خدا را در من زنده میکند. حال شما فکر کنید که چگونه میتوانم اینها را رها کنم و به خانه برگردم... به شهر برگردم؛ به شهری که قدم به قدم آن گناه است. آری، ای شمایی که این وصیتنامه را میخوانید و شما خویشاوندان و پدر و مادر عزیزم! آیه قرآن در مورد مرگ میفرماید: زمانی که مصیبتها به آنها میرسد، میگویند انا الله و انا الیه راجعون. حال شما نیز بعد از شنیدن خبر شهادت من، بگویید که همه از خداییم و به سوی او باز میگردیم. مبادا با جمله ای و عملی موجب خشم و غضب مرا در قبر فراهم کنید. نمیگویم که گریه نکنید؛ بلکه مادرم! هرگاه میخواهی گریه کنی، برای حضرت ابا عبدالله الحسین(ع)گریه کن. سلام و درود بیکران بر شما خانواده ام باد و سلام بر تو ای پدر بزرگوارم. تو بر گردن من خیلی حق داری. تو زحمتها کشیدی و عرقها ریختی تا رزق حلال برای ما به دست آوری تا وجود ما با نان حلال رشد کند که دستهای پینه بسته تو گواهی بر آن میدهد و من دستهای تو را می بوسم و گرد لباس تو را سرمه چشم خود میکنم. پدر جان! هر بدی از من دیدی مرا ببخش و برای من طلب مغفرت فرما. ...و تو ای مادر مهربان! هیچ ناراحتی به خود راه نده که فرزندت در راه اسلام به شهادت رسیده و این یعنی مایه افتخار و از تو عاجرانه میخواهم که شیر خود را بر من حلال کنی و برایم طلب مغفرت نمایی. ...و شما ای خواهران و برادرانم! از شما حلالیت میطلبم و از شما خواهرانم میخواهم زینبگونه صبر و استقامت داشته باشید و پیام شهیدان را به تمام جهانیان برسانید. ...و در پایان از امت حزب الله و شهیدپرور میخواهم که جبهه ها را خالی نگذارید و پشتیبان و یاور امام بزرگوار باشید که ما هر چه داریم از این امام بزرگوار است





  • خادم شهدای آبیک

بسم رب شهدا والصدیقین




نام: سید اسماعیل
نام خانوادگی: طباطبایی
نام پدر: سید علی محمد
تاریخ تولد: 1333-11-05
محل تولد: سواد کوه
تاریخ شهادت: 1365-10-27
محل شهادت: عملیات کربلای 5
مقطع تحصیلی: حوزوی




مادر بزرگوارم مرا ببخش ای کسی که از ضعف مرا به قوت رساندی و با وضو شیرم دادی و نماز شب در دوران حمل و شیر خوارگی ام برپا نمودی

بخشی از وصیت نامه شهید اسماعیل طباطبایی




وصیت نامه شهیدسید اسماعیل طباطبائی

چه کنم همه مطالبی که نوشتم از عمق وجودم بر می آید ولی می ترسم صبرتان بسر آید والا تمام وصیتم را از خدا یاری می خواستم همه اش وصف صفات خدا وپیامبرانش وامامانش وجانشینانش وبزرگ نائب مهدی می گفتم. خدایا تو با قدرتت عظمت خود وپیامبران ومردان راستین به ما بشناسان اسلام برملت شهید پرور ایران واسلام، آفرین بر شما که هیچ پیامبری آن قدر یارویاور نداشت .آفرین بر شما هیچ امامی این قدر امت نداشت .آفرین برشما درود ملائک الله برشما وامید است سربلندی شما استمرار داده وشما افتخار حاکمیت دین خداویاری حجت ابن الحسن ونائبش را هیچ داشته باشید وصیت بنده به پدر بزرگوار ومادر پاک دامن مومنه من در زندگی فرزند خوبی برای شما نبودم وهیچ گاه نتوانستم به وظیفه خود عمل کنم. امیدوارم همانطوری که خودتان بار ها فرمودید: مرا سرباز امام زمان کردید وخدمت اسلام قرار دادید. امید است به یاری خدا اینگونه باشم وشماهم مرا مورد عفو قرار دهید که اگر شما بزرگواران مرا نبخشید می دانم خدایم مرا مورد عفو قرار نخواهد داد. سخت به عفو شما وخداوندیکتا محتاجم .پدر جان همانطور برای هدایت ما دعا می کردی امید است دعایت را در حق ما بعد از شهادت هم فراموش نکنید وهمان طور با نام حسن(ع) اشک می ریختی حال هم به یاد مظلومیت حسین(ع) اشک بریز همانطور که در شهادت برادرم حمد خدا را درجمع مردم گفتی در جمع مردم تشیع جنازه من بگو ومن می دانم آن چه حق توست در گردن من بود عمل نکردم باز هم می گویم. مرا  ببخش مادر بزرگوارم ای کسی که از ضعف مر ا به قو ت رساندی و با وضو شیرم دادی ونماز شب در دوران حمل وشیر خوارگی ام نمودی . بیش از پیش حق راستی سلام فرزند حقیرت را از جبهه جهاد در راه خدا بپذیر ومرا ببخش که سخت به عفو تو محتاجم امیدوارم همچون حضرت زینب(س) که  پسرش را در راه حسین(ع)به شهادت گاه آورد صبر استقامت بورزی تا اجر او را بدست آوری من به شما خانواده محترم قول می دهم من  و برادر شهیدم سید ابراهیم در روز قیامت منتظر هستیم تا شمارا به جایگاه بهشتیان ببریم. به یاری خدا انشا الله همانطور که تا به حال علاقه به روحانیت را ازدست نداده اید؛ بلکه به بنده لطف داشتید امید وارم همینطور پیش بروید .اما برادران وخواهرانی که درتشیع جنازه من شرکت می کنید امیدوارم علاقه به اسلام و روحانیت را دردلها یتان زیادکنید که اسلام و روحانیت یعنی حافظ قرآن بودند که این همه عظمت به بار آوردند چه در گذشته تاریخ سیدجمال ها و مدرس ها و شهید نوری ها ونواب صفوی ها وهمه کوشیدند تا مردم را هدایت و از  بوغ استعمارگران نجات بدهند.  امام را تنها نگذارید او در بین نائبان عام وامام زمان (عج) کاملترین و بارز ترین آنهاست .همانطور که دربین پیامبران کاملترین پیامبر خاتم انبیاء است واو کاملترین نائب مهدی است. اوست که مارا از بدبختی وبیچار گی ها وظلم نجات داده است. امید است قلبش را از خودتان خوشحال کنید تااین انقلاب به انقلاب امام زمان(عج) متصل گردد. از همه کسانی که به  شکلی از من بدی دیدند امیدوارم مرا عفو کنید خدا یار همه شما باشد . والسلام علی عبادالله الصالحین

 سید اسماعیل طباطبائی




چرا آب یک قزوین به نام یک شهید سوادکوهی است؟

مردم آب یک به احترام این شهید بزرگوار یادبودی از وی در مصلای او ساختند و امروز خیابان اصلی شهر و پادگان آب یک قزوین به نام پادگان شهید سید اسماعیل طباطبائی مزین است.

چرا آب یک قزوین به نام یک شهید سوادکوهی است؟

به گزارش سوادکوه آنلاین، شهید اسما عیل طباطبائی در سال1333 در روستای دودانگه واقع در ساری دیده به جهان گشود .این شهید بزرگوار از نظر اخلاقی یک معلم برای دوستان بود . وی دوران ابتدایی و راهنمایی را در پل سفید گذراند و بعد از آن به دلیل علاقه اش به روحانیت به حوزه های علمیه شهمیرزاد و بهشهر رفت و در آنجا توانست روحانی شود . در 24 سا لگی ازدواج کرد و صاحب 4 فرزند شد. شهید ابراهیم طباطبائی در دوران قبل از انقلاب به همراه برادر شهیدش سید اسماعیل همواره علیه نظام طاغوت در حال مبارزه بود . وی بارها از سوی ساواک مورد تعقیب و حتی چند بار دستگیر شد که بعد از مدت کوتاهی به خاطر ندانستن هویت واقعی اش آزاد شد. این روحانی جلیل القدر بعد از انقلاب به عنوان امام جمعه شهر آب یک قزوین مشغول فعالیت شد. روحیه جهادی و بشاش او سبب شد تا در مدت کوتاهی ارتباط عاطفی عمیقی میان او و مردم این شهر به وجود بیاید به طوری که هنوز بعد از گذشت سالها از شهادتش هر ساله در روز شهادتش عده ای از آب یک به ملاقات پدر این شهید بزرگوار می آیند. شهید طباطبائی موجب تغیرات شگرفی در آن منطقه شد. باشروع جنگ تحمیلی و بعد از شهادت برادر کوچکترش سید ابراهیم، سید اسماعیل بار سنگینی را بر روی دوش های خود احساس می کرد چرا که سید ابراهیم تربیت شدۀ او بود و همواره می گفت«انصاف نیست من خود راه سعادت را به این کودک آموخته ام و حالا که او رفته من از سعادت باز بمانم»، سید اسماعیل بعد از شهادت برادر بارها به عنوان یک بسیجی از قزوین به سوی مناطق جنگی اعزام شد و با وجود داشتن 4 دختر و علی رقم توصیه های مکرر اطرافیان مبنی بر نداشتن وظیفه برای رفتن به جبهه تا لحظه شهادت این واجب را ترک نگفت. این شهید بزرگوار سرانجام  در تاریخ 27/10/65  در مشهد شلمچه به علت اصابت ترکش شهد شیرین شهادت را نوشید. پیکر مطهرش پس از تشیع در آب یک قزوین به سوادکوه منتقل شد و در گلزار شهداء پل سفید به خاک سپرده شد .البته ناگفته نماند که اهالی آب یک تلاش کردند تا این شهید در شهر آب یک به خاک سپرده شود ولی فاصله زیاد محل سکونت پدر و مادر شهید با شهر آبیک باعث شد از این امر منصرف شوند. مردم آب یک به احترام این شهید بزرگوار یادبودی از وی در مصلای او ساختند و امروز خیابان اصلی شهر و پادگان آب یک قزوین به نام پادگان شهید سید اسماعیل طباطبائی مزین است.

منبع:
http://www.savadkoohonline.ir/news/1915

                    

(روحش شاد و یادش گرامی باد)








وصیتنامه:

من این را فهمیدم که جهان برای بشر آزمایشگاه است و آزمایش ها مشکلاتی را در پی دارد کسی که از آزمایش ها پیروز بیرون می آید که از او یاری بخواهد، که (( ایاک نعبد و ایاک نستعین)).

همه ی مطالبی را نوشتم از عمق و وجودم بر می آید و همه اش وصف صفات خدا و پیامبرانش و امامانش و جانشینانش و بزرگ نایب مهدی تنها سخنی است که دوست دارم بنویسم. خدایا! تو با قدرت و عظمت خود راه پیامبران و مردان راستین را به ما بنشاسان. 

خواهر صابر و متقی ام! امید است خداوند صبر و زینب کبری را به ما عنایت کند و تو پیام رسان خون شهیدان باشی و در هر کجا می توانی، تفاوت بین شهدا و مرگ را برای همه بازگو کن که شهادت فقط از آن اولیاء خداست و جهاد چنین است که علی (ع) فرمود: (( إن الجهاد باب من ابواب الجنه فتح الله بخواص اولیاء )). 

برادر بزرگوارم! هم فکر و هم اندیشه ام! امید است بتوانی ادامه دهنده راه هر دوی ما باشی. بار مسئولیت شما بیشتر شده است. امید است به یاری خدا بار عظیم مسئولیت را به سر منزل مقصود برسانی. 

همسرم!... مسلماً شهید از خانواده اش اننتظار دارد که خودشان را آماده کنند برای هم نشینی او. پس حرکتی را که از اول با من شروع کردی تشویق می کنم. به یاری خدا این حرکت را ادامه بده تا زودتر به من بپیوندی. 

امیدوارم علاقه به اسلام و روحانیت را در دل هایتان زیاد کنید که اسلام و روحانیت، حافظان قرآن بودند که این همه عظمت به بار آوردند.
  سمیه، دخترم نام تو را هم نام اوّلین شهید اسلام گرفتم که جز به پیامبر و اسلام به هیچ چیز فکر نکنی . سمانه من نامت را نام مادر امام نهم(ع) گرفتم تا فرزندانت همچون فرزندان امام هشتم گردند. صفیه جان وقتی بزرگ شدی، وصیت نامه مرا خواندی بدان زن برگزیده شوی.


http://tashohada.ir/shohada_item/id,28622/%D8%B3%DB%8C%D8%AF-%D8%A7%D8%B3%D9%85%D8%A7%D8%B9%DB%8C%D9%84.html






  • خادم شهدای آبیک

بسم رب شهدا والصدقین






شهید ستار یکه زارع :

جمله آخرم با این منافقان و کوردلان است. بدانید ملت ایران همچنان که رژیم شاهنشاهی را از بین برد . شما را نیز به زباله دان تاریخ خواهد افکند


شهید ستار یکه زارع:
اگر خدا تفضلی کرد و این هدیه گرانمایه یعنی شهادت را نصیب من نمود و من به توفیق به معامله این جان ناقابلم با خدا شدم چند جمله وصیتی دارم که برای ملت عزیزم ذکر می کنم

ملت گرامی، تا جان در بدن دارید از ولایت فقیه حمایت کنید که حمایت از ولایت فقیه همان اطاعت از امامان معصوم و اطاعت از پیامبر و سرانجام اطاعت از خداوند حق تعالی است.

امام حسین(ع) در صحرای خونبار کربلا در حالیکه تمامی یارانش به شهادت رسیده بودند.با ندای «هَل مِن ناصر یَنصُرنی» در حقیقت ما را که پس از چهارده قرن می آییم خواند و ما را به مبارزه با دشمنان اسلام فراخواند.

این وحدت یک شمشیر بسیار برنده و تیزی است که شما را در مبارزه با دشمن باید آن را بکار گیرید. همانا این وحدت شما بود که توانست سلطنت 2500ساله شاهنشاهی را سرنگون کند

ای ملت عزیز بدانید که این شهادت من یک انتخاب آگاهانه بوده و هیچ کسی من را در این راه اجبار نکرده بلکه عشق به کربلای حسین بود که من را به اینجا کشاند.
جمله آخرم با این منافقان و کوردلان است. بدانید ملت ایران همچنان که رژیم شاهنشاهی را از بین برد . شما را نیز به زباله دان تاریخ خواهد افکند و در پایان فراموش نکنید که دشمن اصلی ما آمریکاست پس مرگ بر آمریکا .

وصیت نامه شهید ستار یکه زارع:
http://www.farhangnegar.ir/news/19376







  • خادم شهدای آبیک

بسم رب شهدا و الصدیقین








شهید سید نصرالدین حسینی زیارانی اسیر میشود ؛ بعثی ها از او که نوجوانی بیش نبود میخواهند در مقابل دوربین های تلوزیونی به امام خمینی توهین کند! ؛ او که روحیه انقلابی بالایی داشت نمیپذیرد ؛دستان او را با میخ به درختی میدوزند و شکنجه میکنند ؛ او نمیپذیرد و در نهایت شهید میشود. (به نقل از همرزم شهید)


درباره شهید سید نصرالدین حسینی زیارانی
http://khatesorkh.ir/index.php?martyr_id=820

تاریخ تولد: ۱۳۴۴/۱۰/۰۷
محل شهادت: سردشت /آذربایجان غربی/تاریخ شهادت ۱۳۶۱/۰۸/۱۲
تحصیلات: دوم راهنمائی
مزار شهید: قزوین - آبیک - زیاران

بیوگرافی
حسینی‌زیارانی، سیدنصرالدین: هفتم دی ۱۳۴۴، در شهر تهران به دنیا آمد. پدرش سیدحسن، کارگر بود و مادرش کبرا نام داشت. تا دوم راهنمایی درس خواند. از سوی بسیج در جبهه حضور یافت. دوازدهم آبان ۱۳۶۱، در سردشت هنگام درگیری با گروه‌های ضدانقلاب بر اثر اصابت گلوله به شهادت رسید. مزار او در گلزار شهدای روستای زیاران تابعه شهر آبیک واقع است.


قسمتی از وصیت نامه شهید سید نصرالدین حسینی :اگر من شهید شدم کسی برایم گریه نکند و لباس سیاه نپوشد، بلکه لباس‌های تمیز و رنگارنگ بپوشد ...
 و از مادرم ـ که می‌دانم برای من زحمت‌های زیادی کشیده است و برای او نبود من سخت است؛ اما خیلی هم سخت نیست؛ وقتی مادری می‌آید و می‌گوید: «من سه، چهار بچه‌ام را در راه خدا داده‌ام و از این ناراحتم که پسر دیگری ندارم به راه خدا بدهم و اگر روزی بشود خودم را هم در راه اسلام فدا میکنم.» ـ می‌خواهم و امیدوارم که مادری همچون زینب باشد. ..
 و از برادرانم می‌خواهم همچون قاسم و خواهرانم همچون زینب (س) به یاری قرآن و دین اسلام به پا خیزند و به دوستانم بگویند هرگونه ناراحتی از من داشته‌اند، مرا ببخشند
.... و از شما پدر، مادر، برادران و خواهران می‌خواهم که تا زنده هستید، برای اسلام و برای دین خدا خدمت کنید و نماز و روزه را فراموش نکنید و همیشه دعاگوی رهبر انقلاب، خمینی بت‌شکن (س) باشید و به دشمنان اسلام اعلام می‌کنیم: «تا بانگ «لا اله الا الله و محمداً رسول الله» بر تمام جهان طنین نیفکند، مبارزه هست.» امام خمینی (س) سید نصرالدین حسینی ۱۰/۰۷/۱۳۶۱

  • خادم شهدای آبیک

بسم رب شهدا و الصدیقین










  • خادم شهدای آبیک

بسم الرب شهدا و صدیقین










  • خادم شهدای آبیک

بسم رب شهدا و الصدیقین







  • خادم شهدای آبیک

بسم رب شهدا و الصدیقین



یادواره شهدای صفر خواجه با حضور اقشار مختلف مردم و خانواده شهدا در این روستا برگزار گردید(95.6)

abyeknews.blog.ir/post/74









  • خادم شهدای آبیک
بسم رب شهدا و الصدیقین
ی صالحیه (قارپوزآباد) در سال95 با حضور اقشار مختلف مردم و خانواده شهدا در این روستا با سخنرانی حجه الاسلام سید حسین مومن و مداحی حاج مرتضی طاهری برگزار گردید.








  • خادم شهدای آبیک

بسم رب شهدا و الصدیقین








  • خادم شهدای آبیک

بسم رب شهدا و الصدیقین









  • خادم شهدای آبیک