نشر آثار شهدا و رزمندگان آبیک

اللهم ارزقنا شهادت فی سبیل الحسین(ع)

نشر آثار شهدا و رزمندگان آبیک

اللهم ارزقنا شهادت فی سبیل الحسین(ع)

نشر آثار شهدا و رزمندگان آبیک

وصیت های شهدا و خاطرات رزمندگان را جهت انتشار به ما بفرستید.

۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «حسن» ثبت شده است

بسم رب شهدا والصدیقین







جهانگیرزاده، محمدحسن: پانزدهم خرداد ۱۳۴۵، در شهر هشترود به دنیا آمد. پدرش خیرالله، فروشنده بود و مادرش جیران نام داشت. تا دوم ابتدایی درس خواند. به عنوان سرباز ارتش در جبهه حضور یافت. بیست و نهم اسفند ۱۳۶۶، در سرپل‌ذهاب توسط نیروهای عراقی به شهادت رسید. پیکرش مدت‌ها در منطقه برجا ماند و سال ۱۳۷۰ پس از تفحص در گلزار شهدای شهر آبیک به خاک سپرده شد.

http://khatesorkh.ir/index.php?martyr_id=2372
https://shahidane.ir/content/%D9%85%D8%AD%D9%85%D8%AF%D8%AD%D8%B3%D9%86-%D8%AC%D9%87%D8%A7%D9%86%DA%AF%DB%8C%D8%B1%D8%B2%D8%A7%D8%AF%D9%87
https://qazvin.navideshahed.com/fa/news/424187



  • خادم شهدای آبیک

بسم رب شهدا و الصدیقین





بیوگرافی
حسام‌بندکهل، حسن: ششم شهریور ۱۳۴۳، در روستای حسین‌آباد از توابع شهر آبیک به دنیا آمد. پدرش رجب و مادرش محترم نام داشت. تا دوم متوسطه درس خواند. از سوی بسیج در جبهه حضور یافت. یکم فروردین ۱۳۶۱، در محور دزفول ـ شوش بر اثر اصابت ترکش به سینه، شهید شد. مزار او در گلزار شهدای شهر زادگاهش واقع است.

محل تولد آبیک - حسین آباد تاریخ تولد ۱۳۴۳/۰۶/۰۶
محل شهادت جاده دزفول - شوش تاریخ شهادت ۱۳۶۱/۰۱/۰۱
استان محل شهادت خوزستان شهر محل شهادت شوش
وضعیت تاهل مجرد درجه نظامی
تحصیلات دوم متوسطه رشته -
عملیات
سال تفحص
محل کار
بنیاد تحت پوشش
مزار شهید قزوین - آبیک

نام حسن حسام بندکهل
نام پدر رجب
نام مادر محترم
محل شهادت جاده دزفول - شوش


https://golzar.isaar.ir/Grave/id13803/%D8%AD%D8%B3%D9%86-%D8%AD%D8%B3%D8%A7%D9%85-%D8%A8%D9%86%D8%AF%DA%A9%D9%87%D9%84.html


http://khatesorkh.ir/index.php?martyr_id=809

وصیتنامه:

شهید، حسن حسام بندکهل: اکنون که این وصیت‏نامه را مى ‏نویسم، باید بگویم که خود را لایق شهادت نمى‏ دانم؛ چرا که مى ‏دانم کسانى که در راه خدا شهید مى‏ شوند، انسان و مؤمن واقعى، پاک و بافضیلت هستند و به همین خاطر فکر مى‏ کنم که من با این صفات بزرگ و والا فاصله ی زیادى دارم. ولى از خداوند متعال خواستارم که مرا یارى کند که به راه راست و به سنگرهاى جنگ حق علیه باطل اعزام شوم، شاید از این طریق بتوانم با برادران پاک و بافضیلت جبهه هم نشین باشم، به این امید که صفات خوب و والاى آنها در من اثر کند و بدین وسیله من بتوانم، خود را براى شهادت آماده سازم. دعاى دیگرم این است که از خداوند متعال عاجزانه تقاضا دارم که مرا با شهداى صدر اسلام محشور فرماید. آنچه مرا وادار کرد که به جبهه بروم، لبیک گفتن به امر روح الله، حضرت امام خمینى بود که فرمودند: «جوانان عزیز به جبهه ‏ها بروند و هر چه زودتر مسأله ی جنگ را تمام کنند.» «لا تکن ظالما و لا مظلوما»؛ نه به کسى ظلم کُن و نه زیر بار ظلم برو! که این مرام حسین(ع) و منطق دین است. چنان که از مرگ چاره‏ اى نیست و سرانجام باید قالب تهى کرد؛ پس چه بهتر که انسان در راه احیاى عدل و فضیلت و براى رضاى خدا در میدان جنگ، با شمشیر کشته شود. من از این آیه چنین برداشت کردم که همه ما روزى آب گندیده ‏اى بیش نبودیم و سرانجام هم به خاک بَدَل مى‏ شویم؛ پس چرا این جان و تن را قبل از پوسیدن و نابود شدن با خدا معامله نکنیم؟ چرا باید صبر کنیم تا مرگ به سراغ مان بیاید؟ چرا شهادت را در آغوش نگیریم؟ این بخش از وصیت‏ نامه را در جبهه نوشته ‏ام و مى‏ دانم که در آینده ی نزدیک، حمله گسترده ‏اى براى فتح کربلا در پیش داریم و مُسَلَّم است که فتح کربلا احتیاج به شهادت دارد و شهادت، خونى است که به پیکر اجتماع تزریق مى‏ شود و من نیز از این پس خود را آماده براى فتح کربلا کرده ‏ام و نیز آماده ی شهادت شده ‏ام تا بتوانم براى آزادکردن کربلا از دست کفار، قیام کرده باشم. از پدران و مادران و برادران و خواهران امید دارم که در راه تداوم بخشیدن به انقلاب و صادر کردن انقلاب اسلامى به جهان، بکوشند و همیشه هوشیار باشند و به دسیسه‏ هاى شرق و غرب میدان ندهند. از شما عاجزانه تقاضا مى‏ کنم که راه این حقیر را ادامه دهید و اجازه ندهید که دشمن کافر بعثى، نفس‏ کِشى کُند. اى خانواده ی گرامی ام! اگر چه شهادت من شما را غمگین مى‏ کند؛ اما بدانید که این مرگ، یک مرگ معمولى نیست که به سراغ من آمده باشد، بلکه من بودم که به سراغ این مرگ، یعنى شهادت رفتم و خط مشى زندگى‏ ام را خودم معلوم کردم. ...و اى برادر مهربان! که مى‏ خواستى در نابودکردن کفر از من سبقت بگیرى، حالا نوبت توست که برخیزى! از شما پدر و مادر، برادر و خواهر و دوستان و آشنایان خواهشمندم که در شهادت من گریه نکنید، که ناراحتى شما باعث رنجش روح من است. خیلى علاقه دارم که مرا در بهشت زهرا (س) کنار همسفرانم دفن کنید؛ ولى به پدرم وصیت مى‏ کنم که مرا در آبیک به خاک بسپارند تا ملاقات هایم با شما دوستان و امت اسلامى بیشتر باشد. وصیت من بیشتر از اینها است؛ ولى دیگر سرتان را درد نمى‏ آورم و با شما عزیزان براى آخرین بار، خداحافظى مى‏ کنم. به امید روزى که انقلاب اسلامى به وسیله ی شما برادران و خواهران به سراسر جهان، صادر شود و زمینه براى ظهور مهدى (عج) آماده گردد.۱ (۱۲۲۱۱۴۸) حسن حسام


  • خادم شهدای آبیک

بسم رب شهدا والصدیقین








شهید حسن خنجری  دوم آبان ۱۳۳۱، در روستای ری‌دشت از توابع شهر کرج به دنیا آمد. پدرش برجعلی، قهوه‌‌خانه‌دار بود و مادرش شکوفه نام داشت. تا پایان دوره متوسطه درس خواند و دیپلم گرفت. سال ۱۳۶۰ ازدواج کرد و صاحب دو پسر شد. به عنوان ستوان سوم ارتش در جبهه حضور یافت. بیستم شهریور ۱۳۶۶، در میمک توسط نیروهای عراقی بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسید. مزار او در گلزار شهدای شهر آبیک قرار دارد.

منابع:
http://khatesorkh.ir/index.php?martyr_id=2396
https://qazvin.navideshahed.com/fa/news/463668









  • خادم شهدای آبیک

بسم رب شهدا و الصدیقین






شیرمحمدی نودوزی، حسن: سوم فروردین ۱۳۴۳، در روستای نودوز از توابع شهر آبیک به دنیا آمد. پدرش ذکریا، کشاورز بود و مادرش حدیقه نام داشت. تا پایان دوره ابتدایی درس خواند. به عنوان سرباز ارتش در جبهه حضور یافت. یازدهم بهمن ۱۳۶۳، در سومار توسط نیروهای عراقی بر اثر اصابت ترکش خمپاره به کمر، شهید شد. مزار او در گلزار شهدای زادگاهش واقع است.
http://khatesorkh.ir/index.php?martyr_id=1279



  • خادم شهدای آبیک

بسم رب شهدا و الصدیقین







http://khatesorkh.ir/index.php?martyr_id=2846

در سالروز شهادت شهید حسن حمزه دسته گلی از صلوات نثارش می کنیم.حسن حمزه،: یکم فروردین ۱۳۵۲، در روستای لیا از توابع شهر بوئین‌زهرا به دنیا آمد. پدرش حمزه‌علی، کشاورز بود و مادرش سکینه نام داشت. تا پایان دوره راهنمایی درس خواند. او نیز کشاورز بود. به عنوان سرباز وظیفه در نیروی انتظامی خدمت می‌کرد. بیست و نهم دی ۱۳۷۲، در مریوان هنگام درگیری با قاچاقچیان بر اثر اصابت گلوله به شکم، شهید شد. مزار او در گلزار شهدای روستای کهوان تابعه شهر آبیک واقع است.


  • خادم شهدای آبیک